۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

خودیت و خودنگری، شعور و آگاهی - بخش اول

در این  جستار موضوع خودیت و خودنگری در حیطه اجتماعی مد نظر من است.هر جا که خلاف آن پیش آید   دقیقا مطرح خواهم نمود تا سوء تفاهم پیش نیاید..
منظور نظر من از خودیت اجتماعی و خود نگری اجتماعی همان جامعه و جامعه  نگری است.  جامعه  را تحت عنوان هستی اجتماعی هم مورد استفاده قرار می دهم. در یک کلام می خواهم پرتوی بر رابطه میان خودیت اجتماعی، جامعه و هستی اجتماعی از یکسو و از سوی دیگر خود نگری اجتماعی، جامعه نگری و به عبارت علمی آن جامعه شناسی بیافکنم.


من مبحث خودیت اجتماعی و یا خودیت به اختصار را از این رو به پیش می کشم تا  در یک رابطه با خود نگری و خود شناسی اجتماعی نشان دهم آنچه خودیت، جامعه و یا هستی اجتماعی نام گرفته مستقل از خود نگری و جدا از آن  تنها یک خودیت مادی نیست بل  که در عین حال هم یک خودیت شعوری یا شعور اجتماعی   مستقل از خود نگری و خود شناسی   می باشد.

مبحث من در این جستار در واقع نشان دادن این مضوع است که شعور-اجتماعی - که بخشی از خودیت - اجتماعی - است موجودیتی جدا  و مستقل از خود نگری - اجتماعی - است.

من می خواهم بار دیگر و در قالب کلمات دیگر به این نکته توجه ها را اشاره دهم که میان شعور - اجتماعی - و آگاهی - اجتماعی تمایز وجود دارد. اولی یک خودیت و دومی یک خود نگری است. و به عبارت اولی شعور مستقل و جدا از آگاهی وجود دارد.

به این مبنا شعور نه تنها  آگاهی نیست بل که محصول آگاهی هم نیست. شعور به عنوان  جزئی از خودیت انسانی  در رابطه با  خودیت مادی انسانی است.

رابطه خودیت مادی با شعور یک رابطه درونی میان دو جزء اصلی از خودیت انسانی است. در خود نگری ما در واقع سعی می کنیم این دو جزء خودیت از یکسو و از سو دیگر رابطه درونی این دو جزء از  خودیت را که مستقل و جدا از خود نگری از موجودیت برخوردارند را مورد شناسایی و آگاهی قرار دهیم.

آگاهی ما از خودیت از این رو دارای دو بخش است:

آگاهی بر خودیت مادی
آگاهی بر شعور

در مبحث خود نگری و آگاهی بر خود و یا خود شناسی باید توجه به این نکته داشت که خودشناسی و خود نگری بطور کلی بر دو نوع اند

یا خود نگری ایدئولوژیک
یا خود نگری علمی

خود نگری ایدئولوژیک که برخی آنرا به اختصار ایدئولوژی می نامند- بنابر این   ایدئولوژی به عنوان خود نگری -  از آن نوع خودشناسی است که مدعی یعنی ایدئولوژی  نه تنها ناظر آگاه و مستقل و بی طرف بر خودیت است بل که آگاهی به جای خودیت و به جای شعور می نشیند و مدعی این میشود که ایدئولوژی همان شعور انسانی است. به این معنا ایدئولوژی موسس و بنیاد گذار می گردد.

موسس بودن و بنیان گذار بودن ایدئولوژی از این رو ست که خودنگری ایدئولوژیک در واقع و در اصل یک اقدام فرهنگی و خلاقانه است.

انسان فرهنگی و خلاق در حیطه ایدئولوژی و ایدئولوژیک در اصل در پی سازندگی و خلاقیت فرهنگی و یا یک خود سازی است تا در عوض این که در پی یک خود نگری باشد

در این خودسازی  فرهنگی که در پوشش خودنگری انجام می گیرد انسان فرهنگی  بدنبال آن است  به خودیت اجتماعی که از نظر او تنها یک خودیت مادی و جسمانی است یک خودیت شعوری که او آنرا خودیت فرهنگی و آگاهی نام می دهد  - و مد نظر او همان ایدئولوژی است -  اعطاء کند.

شرط اصلی این اعطا گری و بخششی که ایدئولوژی به خودیت انسانی و اجتماعی می نماید در این است که خودیت انسانی بدوا یک خودیت خشک و بیابانی و جسمانی، بدون روح و طراوتی باشد که شعور هرباره به آن اعطا می کند.

از همین رو پیوسته خودسازان ایدئولوژیک خودیت انسانی و اجتماعی را یک خودیت مادی، اقتصادی و بدون شعور در نظر می گیرند که این شعور سپس از راه آگاهی و ایدئولوژی و از راه خودنگری ایدئولوژیک  وارد و به انسان منتقل می گردد.

به عبارت نهایی مکمل برخورد ایدئولوژیک و خود سازانه به انسان یک برخورد  اکونومیستی و مادی گرایانه به انسان می باشد.

اگر  در آغاز انسان یک جانیه و فقط اقتصادی و مادی نباشد آنگاه هرگز الزام ایدئولوژی و شعور بخشی به انسان موردی نمی یابد.

و گفتیم این شعور و هستی بخشی را ایدئولوژی تحت نام خود نگری و آگاهی دهی انجام می دهد.

باید توجه داشت از نقطه نظر ایدئولوژی  نه تنها یک انسان کارگر یک خود مادی و اقتصادی است بل که یک کاپیتالیست هم ابتدا به نفس یک انسان بدون شعور اجتماعی است.

 از این نظر بطور کلی انسان بدون ایدئولوژی یک انسان مادی و اقتصادی و بدون شعور می باشد. چرا شعور همان ایدئولوژی و همان خود آکاهی است که انسان فرهنگی به هم نوعان خود زمانی اعطا می کند.

از این نظر این خودیت مادی نیست که خودیت شعور انسان را تعیین می کند بل که این ایدئولوژی و خود نگری ایدئولوژیک و فرهنگی است که شعور ساز است.

از همین رو مبحث خودسازی و شعور سازی تحث پوشش آگاهی بخشی یعنی این روی دیگر رویکرد اکونومیستی به انسان پیش از همه میان جامعه کارگری رونق یاقت.

علت امر  در کلیت مرتبط است با موقعیت کارگران در جامعه کاپیتالیستی.

ما همان گونه که می دانیم جامعه کاپیتالیستی آن خودیت و هستی اجتماعی است که با خودیت و هستی طبقه کاپیتالیست مترادف و مطابق می باشد.

در این مطابقت است که جامعه کارگری تناسخی با خودیت و هستی اجتماعی جامعه و خودیت کاپیتالیستی  ندارد و به عنوان یک خودیت  بیگانه و بدون هرگونه سنخیت خارج از خودیت کاپیتالیستی باقی می ماند.

جامعه کارگری در واقع یک خودیت اقتصادی و یک ابزار و یک  مفعول و یک سوژه در خودیت  و ابژه کاپیتالیستی است و از همین رو بهترین سوژه برای ایدئولوژی.


ادامه دارد...








هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر