در پریود لیبرال دموکراسی حرکت کارگری لاجرم رادیکال نیست. نه این که نمی خواهد و یا تمایلی به رادیکالیته، انقلاب و به این مفهوم سوسیالیزم و عدالت اجتماعی و.. ندارد.
برخلاف تصور رومانتیک ها ، خرد گرایان و رویکرد مکانیکی از تاریخ اجتماعی، در مراحلی که تاریخ اجتماعی در حال شدن است، این شدن و این تاریخ یک توده بی شکل نیست که شکل پذیری آن در پایه و اساس تنها منوط به خواسته ها ، تصمیمات ما انسان های تاریخ ساز باشد.
از این رو مراحل تکاملی در تاریخی اجتماعی ، فراشد های مقطعی از یک ضرورت می باشند. اختیار انسان، آزادی در تصمیم گیری، مطالبات قابل اجرا و... از این رو در هر پریود و مقطع تکاملی محصور به محدودیت های همان مرحله می باشند.
با علم به این نکته تاریخی و بر اساس این رویکرد تاریخی - نه خردگرایانه و مکانیکی - است که لیبرال دموکراسی کارگری مطرح شده است.
بر این اساس آنچه لیبرال دموکراسی کارگری را از سوسیال دموکراسی جدا می سازد در مواردی است که یک مورد آن پیوند لیبرال دموکراسی کارگری با رادیکالیزم در آتیه است.
سوسیال دموکراسی به منزله یک حرکت بورژوایی آینده نگر نیست و نمی تواند هم آینده نگر باشد. اما لیبرال دموکراسی کارگری به مثابه یک حرکت اصلاحاتی در پریود لیبرال دموکراسی به آینده چشم دوخته است. یعنی ضمن همراهی با تاریخ جاری و لیبرال دموکراسی، مرحله بعدی و آتی را هم در نظر دارد.
به عبارت دیگر لیبرال دموکراسی کارگری در پریود بعدی تاریخ منحل و به انقلاب جهانی و حرکت رادیکال می پیوندد. اما تا آن زمان حق خود می داند که یک حرکت اصلاحات و تعدیل تضادهای اجتماعی بسود جامعه کارگری را مجسم سازد و مجسم هم خواهد ساخت.
همان گونه که پیشتر هم یاد آوری شد، در پریود لیبرال دموکراسی، حرکت اصلاحات تنها می تواند تاریخ را بسوی یک انقلاب هدایت دهد اما خود به نفسه نمی تواند انقلابی و رادیکال باشد.
از سوی دیگر این حرکت اصلاحات که به انقلاب رهنمون است را سوسیالیزم خواندن و مانند سوسیال دموکراسی، اصلاحات را به عنوان انقلاب فروختن شیوه لیبرال دموکراسی کارگری نیست.
سوسیال دموکراسی از یک سو نه مخالف اصلاحات است و نه مخالف انقلاب. لاکن هر یک به زمان و به پریود خود. زمانی که اصلاحات ضروت تاریخی ، لیبرال دموکراسی کارگری هم یک ضرورت تاریخی است و زمانی که این ضروت وجود ندارد، لیبرال دموکراسی کارگری هم جای خود را به سوسیالیزم و کمونیسم خواهد داد.
ادامه دارد..
برخلاف تصور رومانتیک ها ، خرد گرایان و رویکرد مکانیکی از تاریخ اجتماعی، در مراحلی که تاریخ اجتماعی در حال شدن است، این شدن و این تاریخ یک توده بی شکل نیست که شکل پذیری آن در پایه و اساس تنها منوط به خواسته ها ، تصمیمات ما انسان های تاریخ ساز باشد.
از این رو مراحل تکاملی در تاریخی اجتماعی ، فراشد های مقطعی از یک ضرورت می باشند. اختیار انسان، آزادی در تصمیم گیری، مطالبات قابل اجرا و... از این رو در هر پریود و مقطع تکاملی محصور به محدودیت های همان مرحله می باشند.
با علم به این نکته تاریخی و بر اساس این رویکرد تاریخی - نه خردگرایانه و مکانیکی - است که لیبرال دموکراسی کارگری مطرح شده است.
بر این اساس آنچه لیبرال دموکراسی کارگری را از سوسیال دموکراسی جدا می سازد در مواردی است که یک مورد آن پیوند لیبرال دموکراسی کارگری با رادیکالیزم در آتیه است.
سوسیال دموکراسی به منزله یک حرکت بورژوایی آینده نگر نیست و نمی تواند هم آینده نگر باشد. اما لیبرال دموکراسی کارگری به مثابه یک حرکت اصلاحاتی در پریود لیبرال دموکراسی به آینده چشم دوخته است. یعنی ضمن همراهی با تاریخ جاری و لیبرال دموکراسی، مرحله بعدی و آتی را هم در نظر دارد.
به عبارت دیگر لیبرال دموکراسی کارگری در پریود بعدی تاریخ منحل و به انقلاب جهانی و حرکت رادیکال می پیوندد. اما تا آن زمان حق خود می داند که یک حرکت اصلاحات و تعدیل تضادهای اجتماعی بسود جامعه کارگری را مجسم سازد و مجسم هم خواهد ساخت.
همان گونه که پیشتر هم یاد آوری شد، در پریود لیبرال دموکراسی، حرکت اصلاحات تنها می تواند تاریخ را بسوی یک انقلاب هدایت دهد اما خود به نفسه نمی تواند انقلابی و رادیکال باشد.
از سوی دیگر این حرکت اصلاحات که به انقلاب رهنمون است را سوسیالیزم خواندن و مانند سوسیال دموکراسی، اصلاحات را به عنوان انقلاب فروختن شیوه لیبرال دموکراسی کارگری نیست.
سوسیال دموکراسی از یک سو نه مخالف اصلاحات است و نه مخالف انقلاب. لاکن هر یک به زمان و به پریود خود. زمانی که اصلاحات ضروت تاریخی ، لیبرال دموکراسی کارگری هم یک ضرورت تاریخی است و زمانی که این ضروت وجود ندارد، لیبرال دموکراسی کارگری هم جای خود را به سوسیالیزم و کمونیسم خواهد داد.
ادامه دارد..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر