از زمان طرح مبرم لیبرال دموکراسی در ایران یعنی آزادی و مردم سالاری، توسعه صنعتی،و شهری، نوسازی و کاربرد فنون و علوم جدیده و... کم وبیش همه سه طبقه نامبرده در بالا به دروغ و ریا و یا قلبا و عملا خواهان لیبرال دموکراسی و دست کم انجام اصلاحات در مسیر آن شده اند.
بنابر این در این راستا چنانچه ما پرچم کارگری از لیبرال دموکراسی را از جانب تحتانی ترین طبقات اجتماعی کشور برافراشته ایم، چندان دور از مرحله و واقعیت های تاریخی و اجتماعی کشور نبوده و نیست. والا این جا تنها تفاوت بر حول ادعاهای واقعی یا ادعاهای دروغین و عوام فریبانه است.
نباید از نظر انداخت که بر هیچ طبقه از طبقات اجتماعی کشور نمی توان این خرده را وارد دانست که چرا به خود اجازه می دهند به مسائل اجتماعی و جاری کشور از منظر منافع و خاستگاه اجتماعی ویژه شان بنگرد بل برعکس خلاف آن یعنی عدم نگرش اجتماعی و طبقاتی به مسائل جاری و اجتماعی کشور اگر وجود داشته باشد، در خور ملامت و سرزنش اجتماعی است.
وقتی مکانیزم های اجتماعی در کشور و یا در سطح محدود تر در یک جامعه و مناسبات اجتماعی عمل می کنند در واقع این عمل را باید بعضا در افکندن نظرات طبقاتی - اجتماعی از سوی گروه های اجتماعی بر مسائل جاری و اجتماعی کشور دانست. همیشه از کوزه آنچه برون تراود که دروست. و آنکه خودرا بروز نمی دهد مسلما در مسیر ابراز خویشتن دچار محدودیت هایی است.
بنابراین باید دانست که من مبحث تفاوت حرف و عمل به لیبرال دموکراسی را از این زاویه مطرح نمی کنم که چرا طبقات اجتماعی کشور به مکانیزم ها مبارزه طبقاتی و اجتماعی عمل می کنند و بطور نمونه چرا طبقه متوسط و سنتی ایران در شهر و روستا برپایه منافعی که دارد مدعی لیبرال دموکراسی، نوسازی و.. می باشد.
بل از این منظر می باشد که ما طبقات تحتانی در شهر و روستا های کشور باید بدانیم که تفاوت حرف و عمل به اهداف تاریخی و اجتماعی در کجاست و براستی چه گروه های اجتماعی در کشور خواهان عملی و باطنی لیبرال دموکراسی، توسعه صنعتی، نوسازی و .. می باشند و کدام دستجات فقط مدعی اند تا با بورانی که در کشور می وزد همراه باشند.
پیش از عمیق تر شدن در این مبحث، اجازه دهید از پیش به یک نکته جامعه شناختی در ایران اشاره دهم که در این مکان بی مورد نیست.
باید توجه داشت در یک کشور با تفاوت ها و تلون فرهنگی - قومی، به عبارت دیگر در کشوری که در واقعیت یک کشور مولتی کولتور می باشد، از هیچ فرهنگ و قومی که تاریخا همجواری مسالمت آمیز را در قالب ایران بزرگ پذیرفته نمی توان از یک اقلیت فرهنگی، زبانی و یا قومی یاد نمود. ایران، متعلق به همه است و به هیچ فرهنگ، زبان و قومی تنهایی تعلق ندارد.
از این گذشته آذری، گیلک، کرد، بلوچ، فارس و عرب و.. فقط یک زبان نیستند و یا آنگونه که برخی به دروغ مدعی اند لهجه هایی از زبان فارسی نیستند بل که هر کدام تاریخ، فرهنگ، آداب و سنن خاص قومی خود را دارا می باشند
گذشته از این سرزمین ایران برحسب بافت یک سرزمین عملا مولتی کولتور می باشد، از بعد فرهنگی آن اگر بگذریم، آنچه که کمتر مورد توجه قرار گرفته این است که ایران یک کشور مولتی سوسیال یعنی از جامعه های گوناگون تشکیل یافته است و درست همین وجه اجتماعی - نه فرهنگی و قومی و یا زبانی - مسئله ایران است که در این جا مورد نظر من است.
در یک تلون اجتماعی یک انتزاع و یک کلیت که مبنایی برای سخن ما در این مکان باشد، کار آسانی نیست.
ادامه دارد..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر