از همین رو هم نظر به فرقی که میان پرولتاریای جامعه بورژوایی و خرد و سنتی از یکسو و از سوی دیگر جامعه کارگری سنتی وجود دارد میان دو سوسیال دمکراسی و دو نوع از عدالت خواهی اجتماعی که در عصر قرون وسطی پیدا شده اند فرق وجود دارد.
همان گونه که در شماره نخست هم اشاره شد سنتی چپ به دو فراکسیون تقسیم میشود. این دو فراکسیون در واقعیت امر مبانی اجتماعی خود را در حیطه سوسیالیسم سنتی و ارتجاعی که آنرا مشترکا نمایندگی می کنند، مدیون همین افتراق موجود میان جامعه کارگری از یک سو و از سوی دیگر پرولتاری جامعه بورژوایی و خرد و سنتی میباشند.
همان گونه که جامعه کارگری سنتی در تضاد با جامعه بورژوایی و خرد وسنتی قرار دارد به همان گونه هم آن سوسیالیسمی که این جامعه کارگری را در سطح آرمان های اجتماعی تبارز می دهد در تضاد با سوسیالیسم و یا آن سوسیال دمکراسی رسمی می باشد که نماینده جامعه بورژوایی و عدالت خواهی بورژوایی است.
از همین رو سوسیالیسم کارگری و سنتی پیوسته در تلاش این بوده است که در همه جا بر تضاد موجود میان جامعه کارگری و جامعه بورژوایی در قرون وسطی پای بفشارد و تلاش سوسیال دمکراسی رسمی و توده ایی در لاپوشانی این تضاد را برملا سازد.
این رادیکالیته در واقع برخاسته از آن رادیکالیته است که جامعه کارگری سنتی برعلیه جامعه بورژوایی و خرد و سنتی در همه جا با خود به همراه می آورد.
بر درفش این سوسیالیسم رادیکال و کارگری نوشته شده است: کاپیتالیسم درایران باید فورا نابود کرد و برای نابودی کاپیتالیسم نیازی به فرجام انقلاب صنعتی و انقلاب لیبرال دمکراتیک و.... نیست.
این سوسیالیسم رادیکال و کارگری اختلاف میان سوسیال دمکراسی رسمی و لیبرال دمکراسی حکومتی را در چارچوب اختلاف میان دو بورژوازی ارزیابی می کند.
او کلیت اختلافات درونی رژیم جمهوری اسلامی را بازتابی از اختلافات میان دو جامعه و دو نظام بورژوایی می داند که یکی از دل دیگری در حال تحول است.
از آنجاییکه این سوسیالیسم کارگری ارتجاعی است نظر به درجات ارتجاعی بودن خود در انتظار و همراهی با فرجام این تحول بورژوایی- از یک جامعه بورژوایی به جامعه دیگر و به طبع آن تحول جامعه کارگری سنتی به جامعه کارگری مدرن - نیست.
این سوسیالیسم ویژگی خود را در بی اعتنایی به انقلاب صنعتی و بورژوایی و ضدیت با آن در ایران می بیند . در واقع ویژگی این سوسیالیسم در همین ارتجاعی بودن آن است.
ما در ایران تحلیل هایی را مدیون این سوسیالیسم ارتجاعی هستیم که منتهی به این می شوند که حرکت 2 خرداد نماینده بورژوازی کلان و صنعتی، نماینده جامعه بورژوایی نوین، نماینده لیبرال دمکراسی در کشور و از این راه بخشی از رژیم آخوندی عملا به یک جناح ترقی خواه و خواهان تحول و مدرنیته و ... مبدل میشود.
این سوسیالیسم ابایی ندارد که خود را بخشی از یک حرکت لیبرال و آزادی خواهانه برای رهایی و برای آزادی و.... بنامد . اما شدیدا دمکراسی به عنوان یک تفسیم قدرت میان طبقات بورژوایی را رد می کند. او خواهان رهایی از سلطه جامعه بورژوایی است نه تقسیم قدرت میان دو جامعه کارگری و جامعه بورژوایی.
ادامه دارد..
همان گونه که در شماره نخست هم اشاره شد سنتی چپ به دو فراکسیون تقسیم میشود. این دو فراکسیون در واقعیت امر مبانی اجتماعی خود را در حیطه سوسیالیسم سنتی و ارتجاعی که آنرا مشترکا نمایندگی می کنند، مدیون همین افتراق موجود میان جامعه کارگری از یک سو و از سوی دیگر پرولتاری جامعه بورژوایی و خرد و سنتی میباشند.
همان گونه که جامعه کارگری سنتی در تضاد با جامعه بورژوایی و خرد وسنتی قرار دارد به همان گونه هم آن سوسیالیسمی که این جامعه کارگری را در سطح آرمان های اجتماعی تبارز می دهد در تضاد با سوسیالیسم و یا آن سوسیال دمکراسی رسمی می باشد که نماینده جامعه بورژوایی و عدالت خواهی بورژوایی است.
از همین رو سوسیالیسم کارگری و سنتی پیوسته در تلاش این بوده است که در همه جا بر تضاد موجود میان جامعه کارگری و جامعه بورژوایی در قرون وسطی پای بفشارد و تلاش سوسیال دمکراسی رسمی و توده ایی در لاپوشانی این تضاد را برملا سازد.
این رادیکالیته در واقع برخاسته از آن رادیکالیته است که جامعه کارگری سنتی برعلیه جامعه بورژوایی و خرد و سنتی در همه جا با خود به همراه می آورد.
بر درفش این سوسیالیسم رادیکال و کارگری نوشته شده است: کاپیتالیسم درایران باید فورا نابود کرد و برای نابودی کاپیتالیسم نیازی به فرجام انقلاب صنعتی و انقلاب لیبرال دمکراتیک و.... نیست.
این سوسیالیسم رادیکال و کارگری اختلاف میان سوسیال دمکراسی رسمی و لیبرال دمکراسی حکومتی را در چارچوب اختلاف میان دو بورژوازی ارزیابی می کند.
او کلیت اختلافات درونی رژیم جمهوری اسلامی را بازتابی از اختلافات میان دو جامعه و دو نظام بورژوایی می داند که یکی از دل دیگری در حال تحول است.
از آنجاییکه این سوسیالیسم کارگری ارتجاعی است نظر به درجات ارتجاعی بودن خود در انتظار و همراهی با فرجام این تحول بورژوایی- از یک جامعه بورژوایی به جامعه دیگر و به طبع آن تحول جامعه کارگری سنتی به جامعه کارگری مدرن - نیست.
این سوسیالیسم ویژگی خود را در بی اعتنایی به انقلاب صنعتی و بورژوایی و ضدیت با آن در ایران می بیند . در واقع ویژگی این سوسیالیسم در همین ارتجاعی بودن آن است.
ما در ایران تحلیل هایی را مدیون این سوسیالیسم ارتجاعی هستیم که منتهی به این می شوند که حرکت 2 خرداد نماینده بورژوازی کلان و صنعتی، نماینده جامعه بورژوایی نوین، نماینده لیبرال دمکراسی در کشور و از این راه بخشی از رژیم آخوندی عملا به یک جناح ترقی خواه و خواهان تحول و مدرنیته و ... مبدل میشود.
این سوسیالیسم ابایی ندارد که خود را بخشی از یک حرکت لیبرال و آزادی خواهانه برای رهایی و برای آزادی و.... بنامد . اما شدیدا دمکراسی به عنوان یک تفسیم قدرت میان طبقات بورژوایی را رد می کند. او خواهان رهایی از سلطه جامعه بورژوایی است نه تقسیم قدرت میان دو جامعه کارگری و جامعه بورژوایی.
ادامه دارد..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر