بهر حال ما بخشی قابل توجه ایی از ادبیات سیاسی که از سوی ایرانیان تولید میشود را مدیون این سوسیالیستها و لیبرالیستها، این سوسیال دمکرات ها و لیبرال دمکرات های درون نظام میباشیم که در پستوهای خلوت رژیم پنهان هستند.
سوسیال دمکرات" و" لیبرال دمکرات" این ها بهر حال اسامی هستند که این ها بروی خود نهاده اند".
براستی اهداف سوسیال دمکراسی و لیبرال دمکراسی رسمی در چیست؟ این سوسیال دمکراسی و لیبرال دمکراسی که در سایه اصلاح رژیم آخوندی و ولایت مطلقه هرباره ممکن می شوند از چه تیره می باشند؟
هیچ شکی نیست که این دو جریان بازتابی از یک جامعه بورژوایی در ایران میباشند. این هر دو به این اعتبار یک حرکت بورژوایی را در ایران نمایندگی می کنند. اما این بورژوازی ، بورژوازی کلان و مدرن و صنعتی نیست و از همین رو هم این دو جریان بازتاب منافع لایه ها و اقشار و طبقات گوناگون درون جامعه خرده بورژوایی و سنتی ایران است.
ما بطور متداول این جامعه خرد و بورژوایی و سنتی را به نام طبقه متوسط سنتی می شناسیم.
جامعه بورژوایی، خرد و سنتی که پدیده نوظهوری در ایران نیست از لایه ها و اقشار و طبقات مختلف اجتماعی ترکیب یافته است. نظر به این ترکیب تقسیم آن به سوسیال دمکراسی و لیبرال دمکراسی امری طبیعی است.
لیبرال دمکراسی بر خلاف سوسیال دمکراسی بیشتر در میان اقشار و طبقات عالی تر این جامعه مدنی و سنتی متداول است. سوسیال دمکراسی نظر به عدالت خواهی اش بیشتر نماینده آرمان های اجتماعی اقشار و طبقات پایین جامعه بورژوایی و خرد و سنتی یعنی پرولتر این جامعه است.
جامعه بورژوایی و خرد و سنتی یک مولود همزاد دیگری هم دارد- یعنی همان گونه که بهمن همزاد اهریمن است -. این موجود همزاد جامعه مدنی ، جامعه کارگری و سنتی است که به موازات جامعه بورژوایی و سنتی در قرون وسطی شکل گرفت.
به عبارت دیگر همان گونه که در قرون وسطی کاپیتالیسم پدیدار شد - کاپیتالیسم ماقبل انقلاب صنعتی - به همان گونه هم برای تظاهر اجتماعی این کاپیتالیسم دو جامعه بورژوایی و کارگری در کنار و موازات هم در شهرها پدیدار شدند.
جامعه کارگری در قرون وسطی که در تقابل با جامعه بورژوایی پدیدار شد در همه جا جدا از جامعه بورژوایی و سازمان و لایه ها و اقشار درونی آن بود.
در این رابطه این بزرگترین اشتباه تحلیلی است که ما جامعه کارگری را که به موازات و در خارج از جامعه بورژوایی پدیدار شده را به سر حد یکی از طبقات درونی جامعه بورژوایی مبدل سازیم.
اما این اشتباه تحلیلی وجود دارد و مارکس هم به آن دامن زده است. بهرحال جامعه کارگری در قرون وسطی با پیدایش کاپیتالیسم در آن عصر به مثابه یک طبقه از طبقات درونی جامعه بورژوایی- یعنی همان گونه که در عصر باستان پرولتاریا یه متزله یکی از طبقات درونی جامعه برده دار بود - پا به عرصه وجود ننهاد.
نباید فراموش کرد پرولتاریای باستان یک طبقه از طبقات جامعه ایی بود که کلیت این جامعه بر گرده جامعه فرودست استوار بود.
این پرولتاریا که بطور ادبی از جامعه باستان به عصر قرون وسطی منتقل شده در واقعیت قرون وسطی جامعه کارگری آن عصر نیست بل که بخشی از جامعه بورژوایی است که به فقر گراییده و به سطح جامعه کارگری تنزل کرده است.
ادامه دارد....
سوسیال دمکرات" و" لیبرال دمکرات" این ها بهر حال اسامی هستند که این ها بروی خود نهاده اند".
براستی اهداف سوسیال دمکراسی و لیبرال دمکراسی رسمی در چیست؟ این سوسیال دمکراسی و لیبرال دمکراسی که در سایه اصلاح رژیم آخوندی و ولایت مطلقه هرباره ممکن می شوند از چه تیره می باشند؟
هیچ شکی نیست که این دو جریان بازتابی از یک جامعه بورژوایی در ایران میباشند. این هر دو به این اعتبار یک حرکت بورژوایی را در ایران نمایندگی می کنند. اما این بورژوازی ، بورژوازی کلان و مدرن و صنعتی نیست و از همین رو هم این دو جریان بازتاب منافع لایه ها و اقشار و طبقات گوناگون درون جامعه خرده بورژوایی و سنتی ایران است.
ما بطور متداول این جامعه خرد و بورژوایی و سنتی را به نام طبقه متوسط سنتی می شناسیم.
جامعه بورژوایی، خرد و سنتی که پدیده نوظهوری در ایران نیست از لایه ها و اقشار و طبقات مختلف اجتماعی ترکیب یافته است. نظر به این ترکیب تقسیم آن به سوسیال دمکراسی و لیبرال دمکراسی امری طبیعی است.
لیبرال دمکراسی بر خلاف سوسیال دمکراسی بیشتر در میان اقشار و طبقات عالی تر این جامعه مدنی و سنتی متداول است. سوسیال دمکراسی نظر به عدالت خواهی اش بیشتر نماینده آرمان های اجتماعی اقشار و طبقات پایین جامعه بورژوایی و خرد و سنتی یعنی پرولتر این جامعه است.
جامعه بورژوایی و خرد و سنتی یک مولود همزاد دیگری هم دارد- یعنی همان گونه که بهمن همزاد اهریمن است -. این موجود همزاد جامعه مدنی ، جامعه کارگری و سنتی است که به موازات جامعه بورژوایی و سنتی در قرون وسطی شکل گرفت.
به عبارت دیگر همان گونه که در قرون وسطی کاپیتالیسم پدیدار شد - کاپیتالیسم ماقبل انقلاب صنعتی - به همان گونه هم برای تظاهر اجتماعی این کاپیتالیسم دو جامعه بورژوایی و کارگری در کنار و موازات هم در شهرها پدیدار شدند.
جامعه کارگری در قرون وسطی که در تقابل با جامعه بورژوایی پدیدار شد در همه جا جدا از جامعه بورژوایی و سازمان و لایه ها و اقشار درونی آن بود.
در این رابطه این بزرگترین اشتباه تحلیلی است که ما جامعه کارگری را که به موازات و در خارج از جامعه بورژوایی پدیدار شده را به سر حد یکی از طبقات درونی جامعه بورژوایی مبدل سازیم.
اما این اشتباه تحلیلی وجود دارد و مارکس هم به آن دامن زده است. بهرحال جامعه کارگری در قرون وسطی با پیدایش کاپیتالیسم در آن عصر به مثابه یک طبقه از طبقات درونی جامعه بورژوایی- یعنی همان گونه که در عصر باستان پرولتاریا یه متزله یکی از طبقات درونی جامعه برده دار بود - پا به عرصه وجود ننهاد.
نباید فراموش کرد پرولتاریای باستان یک طبقه از طبقات جامعه ایی بود که کلیت این جامعه بر گرده جامعه فرودست استوار بود.
این پرولتاریا که بطور ادبی از جامعه باستان به عصر قرون وسطی منتقل شده در واقعیت قرون وسطی جامعه کارگری آن عصر نیست بل که بخشی از جامعه بورژوایی است که به فقر گراییده و به سطح جامعه کارگری تنزل کرده است.
ادامه دارد....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر