اما ای کاش در کشور ما سوسیالیسم فئودالی تنها به شکل ادبی و یا دینی آن مطرح بود. باید توجه داشت سخن از ادبیات و دین در قبال سیاست و عمل سخن از آنها به دیده تحقیر است.
دین و ادبیات با سیاست همان رابطه ایی رادارند که حرف با عمل.
شکست عملی و سیاسی ارتجاع اشرافی در قبال حریف جدید یعنی بورژوازی صنعتی- یعنی همان پدیده ایی که انقلاب صنعتی در هر کشور موجد آن شکست اجتماعی و به تبع آن شکست سیاسی خواهد بود و در ایران هنوز در راه است - اشراف انگلیسی و فرانسوی را به دین و ادبیات سوق داده بود.
اما همان ارتجاع پیش از تحصیل شکست اجتماعی و تاریخی نهایی تمام تلاش خود را در پیشگیری انقلاب اقتصادی، اجتماعی و به تبع آن سیاسی جدید که مدرنیته خوانده میشود نمود.
یکی از همان تلاش ها که ذکر آن در کشور ما عاری از اهمیت نیست عریض و طویل سازی دستگاه دولتی از راه مداخله دولت در اقتصاد مدرن وبه عبارت امروزی ما دولتی کردن با انگیزه مهار پیدایش طبقه جدید که بورژوازی صنعتی نامیده میشد.
این سوسیالیسم عملی و غیر ادبی و دولتی کردن ها که اشرافیت به آن هرباره متوسل میشد محاسن زیادی داشت که حتی در سایه آن کاپیتالیسم غربی که از آغاز کشف قاره جدید عملا مطرح است بسیار منتفع شد.
اهمیت این گذار از بالا و با کنترل دولتی از فئودالیته به کاپیتالیسم و سپس از کاپیتالیسم قرون میانه به کاپیتالیسم مدرن چنان است که سراسر تاریخ انگلیس و فرانسه و سپس آلمان و.. مشحون از آن میباشد.
و در ایران هم به همین نحو بود. و در ایران هم ارتجاع از همان آغاز انقلاب صنعتی و اشاعه آن در کشور در مواجهه با مهار انقلاب صنعتی در دست اشرافیت و کنترل آن از بالا وحذف به اصطلاح مضرات آن بر آمد.
از همین رو بخش بزرگی از صنایع مدرن در ایران نه در دست اشرافیت درباری که کنون از بزرگ سرمایه داران کشور شده بودند باقی ماند بل که برای مهار کاپیتالیسم مدرن و پیشگیری از مضرات آن نقش دولت در اقتصاد بپش از پیش برجسته گردید.
این مسئله البته نظر به اینکه دولت و اشرافیت از شرط های اولیه برای سرمایه گذاری کلان برخورداربودند قابل توجیه است. اما بهر حال در چنین فضایی بدبینانه که اشرافیت و دولت نسبت به مدرنیته و پیامدهای اجتماعی و سیاسی اش برای سیادت خود و روحانیت و... داشتند مسئله اصلاحات مانند دیگر کشورها به شکل اصلاحات از بالا مطرح شد و پیاده هم گردید.
بنابر این در چنین فضایی در کشور پدیده ایی به نام سوسیالیسم اشرافی و یا دینی ابدا پدیده ناشناخته ایی نمی توانست باقی بماند و از همین رو هم از کانال همین سوسیالیسم ارتجاعی انبوهی از ادبیات، دیدگاه های نظری و... پیرامون مدرنیته، انقلاب صنعتی ، لیبرال دمکراسی، روند وخیم پرولتاریزاسیون، غرب صنعتی و.... .وارد کشور گردید.
اما آنچه هرباره در سطح مردمی و توده ایی مکمل این سوسیالیسم اشرافی و اسلامی گردید - و هنوز هم میگردد - و در کشور ما به نظر من حتی اهمیت بیشتری یافت دیگر ستون سوسیالیسم ارتجاعی در شهر و روستا یعنی آن سوسیالیسمی است که از سوی خرده مالکان عنوان میگردد. به این سوسیالیسم مردمی و خلقی است که ما باید امروزه بیش از پیش توجه مان را معطوف کنیم.
ادامه دارد....
دین و ادبیات با سیاست همان رابطه ایی رادارند که حرف با عمل.
شکست عملی و سیاسی ارتجاع اشرافی در قبال حریف جدید یعنی بورژوازی صنعتی- یعنی همان پدیده ایی که انقلاب صنعتی در هر کشور موجد آن شکست اجتماعی و به تبع آن شکست سیاسی خواهد بود و در ایران هنوز در راه است - اشراف انگلیسی و فرانسوی را به دین و ادبیات سوق داده بود.
اما همان ارتجاع پیش از تحصیل شکست اجتماعی و تاریخی نهایی تمام تلاش خود را در پیشگیری انقلاب اقتصادی، اجتماعی و به تبع آن سیاسی جدید که مدرنیته خوانده میشود نمود.
یکی از همان تلاش ها که ذکر آن در کشور ما عاری از اهمیت نیست عریض و طویل سازی دستگاه دولتی از راه مداخله دولت در اقتصاد مدرن وبه عبارت امروزی ما دولتی کردن با انگیزه مهار پیدایش طبقه جدید که بورژوازی صنعتی نامیده میشد.
این سوسیالیسم عملی و غیر ادبی و دولتی کردن ها که اشرافیت به آن هرباره متوسل میشد محاسن زیادی داشت که حتی در سایه آن کاپیتالیسم غربی که از آغاز کشف قاره جدید عملا مطرح است بسیار منتفع شد.
اهمیت این گذار از بالا و با کنترل دولتی از فئودالیته به کاپیتالیسم و سپس از کاپیتالیسم قرون میانه به کاپیتالیسم مدرن چنان است که سراسر تاریخ انگلیس و فرانسه و سپس آلمان و.. مشحون از آن میباشد.
و در ایران هم به همین نحو بود. و در ایران هم ارتجاع از همان آغاز انقلاب صنعتی و اشاعه آن در کشور در مواجهه با مهار انقلاب صنعتی در دست اشرافیت و کنترل آن از بالا وحذف به اصطلاح مضرات آن بر آمد.
از همین رو بخش بزرگی از صنایع مدرن در ایران نه در دست اشرافیت درباری که کنون از بزرگ سرمایه داران کشور شده بودند باقی ماند بل که برای مهار کاپیتالیسم مدرن و پیشگیری از مضرات آن نقش دولت در اقتصاد بپش از پیش برجسته گردید.
این مسئله البته نظر به اینکه دولت و اشرافیت از شرط های اولیه برای سرمایه گذاری کلان برخورداربودند قابل توجیه است. اما بهر حال در چنین فضایی بدبینانه که اشرافیت و دولت نسبت به مدرنیته و پیامدهای اجتماعی و سیاسی اش برای سیادت خود و روحانیت و... داشتند مسئله اصلاحات مانند دیگر کشورها به شکل اصلاحات از بالا مطرح شد و پیاده هم گردید.
بنابر این در چنین فضایی در کشور پدیده ایی به نام سوسیالیسم اشرافی و یا دینی ابدا پدیده ناشناخته ایی نمی توانست باقی بماند و از همین رو هم از کانال همین سوسیالیسم ارتجاعی انبوهی از ادبیات، دیدگاه های نظری و... پیرامون مدرنیته، انقلاب صنعتی ، لیبرال دمکراسی، روند وخیم پرولتاریزاسیون، غرب صنعتی و.... .وارد کشور گردید.
اما آنچه هرباره در سطح مردمی و توده ایی مکمل این سوسیالیسم اشرافی و اسلامی گردید - و هنوز هم میگردد - و در کشور ما به نظر من حتی اهمیت بیشتری یافت دیگر ستون سوسیالیسم ارتجاعی در شهر و روستا یعنی آن سوسیالیسمی است که از سوی خرده مالکان عنوان میگردد. به این سوسیالیسم مردمی و خلقی است که ما باید امروزه بیش از پیش توجه مان را معطوف کنیم.
ادامه دارد....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر