۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

آیا سوسیالیسم در ایران کنونی امکان پذیر است؟- قسمت دوم

بنابراین مطابق آنچه در شماره پیشین عنوان شد،  بیاییم هرباره به ارتباط موجود میان سوسیالیسم و نیروهای اجتماعی در کشور توجه خود را معطوف کنیم و از مقدس  و مطاق سازی سوسیالیسم و یک سوسیالیسم خوب و یا بد خود داری کنیم.

و این که نیروهای اجتماعی گوناگون در کشور اعم از سنتی و مرتجع، بورژوازی کلان  و یا  کارگران مدرن و صنعتی  هریک به سهم خود سوسیالیسم خود را دارند یک ابداع مانیفست کمونیستی به تاریخ 1848 نیست. این یک واقعیت اجتماعی است که شما خودتان در سطح کشور می توانید پی گیر صحت و سقم آن بر آیید.

به عبارت دیگر سوسیالیسم در کشور ما یک پدیده ایی است که تفریبا از سوی همه نیروهای اجتماعی کشور کم ویا بیش مطرح میشود.

بیاییم مطابق معمول از سوسیالیسم ارتجاعی و قرون وسطایی که به سه نوع سوسیالیسم ذیل  منقسم میشود شروع کنیم


  1. روستایی و دهقانی
  2. شهروندی و بورژوایی
  3. دینی و اسلامی


سوسیالیسم دهقانی خود به دو نوع سوسیالیسم فئودالی و سوسیالیسم خرده مالکی تقسیم میشود. سوسیالیسم خرده بورژوایی و شهروندی از سوی پیشه وران، کاسبکاران و مردم خرده پای شهری، کارگران سنتی علم میگردد. سوسیالیسم اسلامی و مکتبی و فرقه ایی یک سوسیالیسم آخوندی و مسجدی است.

ما این سوسیالیسم های ارتجاعی و واپس گرایانه را از دیرباز در کشور مان  دارا هستیم.

همه این سوسیالیسم های ارتجاعی در برابر انقلاب صنعتی واقتصادی و پیامدهای اجتماعی آن یعنی پیدایش روابط اجتماعی جدید از کار و سرمایه - بورژوازی کلان وصنعتی و کارگران جدید - موضع ارتجاعی و واپس گرایانه شان  دارا هستند.

همه این سوسیالیسم ها در برابر، اقتصاد مدرن،  کاپیتالیسم مدرن، وبه طبع آن نظام سیاسی مدرن یعنی لیبرال دمکراسی موضع منفی خود را دارند و در ازای آن و برای پیشگیری آن سوسیالسیم خود را پیشنهاد می کنند.


در رابطه با سوسیالیسم فئودالی  که در کشور ما هم به اعتبارش باقی است به پارگرافی در این باره از مانیفست کمونیستی توجه تان را جلب می کنم:

اشراف فرانسه و انگليس بنا به اقتضاء موقع تاريخى خويش مأموريتشان اين بود که بر ضد جامعه معاصر بورژوازى هجونامه‌هايى بنگارند. در انقلاب ژوئيه سال ١٨٣٠ در فرانسه و در جنبش طرفداران رفرم پارلمانى در انگلستان، اشراف يکبار ديگر از تازه بدوران رسيده منفور شکست خوردند. از اين پس ديگر سخنى از يک مبارزه جدى سياسى نميتوانست در ميان باشد. تنها راه مبارزه از طريق ادبيات برايشان باقيمانده بود، اما در عرصه ادبيات نيز ديگر عبارت پردازيهاى دوران تجديد سلطنت غير ممکن شده بود. اشراف براى جلب شفقت، ميبايستى بظاهر چنين جلوگر سازند که ديگر در بند منافع خود نيستند و دادخواست آنان بر ضد بورژوازى فقط بخاطر حفظ منافع طبقه استثمار شده است. آنان خود را بدين دلخوش ميساختند که بر ضد آقای جديد خود هزليات سروده و نجواکنان در گوش وى پيشگويى‌هاى کمابيش شومى کنند.

بدين ترتيب سوسياليسم فئودالى، که نيمى از آن نوحه سرايى، نيمى هزليات، نيمى قصه گذشته و نيمى تهديد آينده است بوجود آمد که گاه گاه دادنامه تلخ و بذله‌گويانه و نيشدارش مستقيما قلب بورژوازى را جريحه‌دار ميکرد ولى پيوسته به علت بى‌استعدادى کامل براى درک جريان تاريخ معاصر، تأثير خنده آورى داشت.


نه تنها اشراف فرانسه و انگلیس بل که اشراف ایرانی هم از همان ابتدای مطرح شدن مناسبات اجتماعی و اقتصاد مدرن، نظام پارلمانی و مشروطه و همه آن چه ما امروز ما مدرنیته می خوانیم با بی استعدادی کامل برای درک جریان تاریخی و مرحله مدرنیته در کشور متوسل به انبوه ادبیات سوسیالیستی شد .

در ایران هم چنین ادبیات ارتجاعی نیمی نوحه سرایی، نیمی هزلیات، نیمی قصه گذشته ایران، نیمی تهدید آینده است. در ایران هم اشراف  براى جلب شفقت، ميبايستى بظاهر چنين جلوگر سازد که ديگر در بند منافع خود نيست و دادخواست آنان بر ضد بورژوازى صنعتی و مدرن و آنچه این کاپیتالیسم و غربی گری می خوانند فقط بخاطر حفظ منافع طبقه استثمار شده است.

جالب در این رابطه که در کشور ما بیش از دیگر کشورها مطرح است پنهان سازی چهره کریه ارتجاع اشرافی در پس سوسیالیسم اسلامی و دینی است.

فئودال ها و خان زاده ها فرنگ رفته ما که از اسلام و فرهنگ غنی اسلامی به قول شان دور نبودند چه کوششها نکردند که با نقد اسلامی از سرمایه داری و غرب و روند انقلاب صنعتی و ارجاع به اسلام ناب محمدی به اغشاش اذهان بپردازند. 

در رابطه با سوسیالیسم فرقه ایی، مکتبی و ارتباط آن با سوسیالیسم اشرافی در کشور توجه تان را به تکه ایی  از مانیفست کمونیستی  جلب می دهم

همانطور که کشيش پيوسته بازو به بازوى فئودال گام برميداشته است، سوسياليسم کشيشى نيز دوش بدوش سوسياليسم فئودالى در حرکت است.
هيچ چيز از اين آسانتر نيست که به شيوه مرتاضانه مسيحى آب و رنگ سوسياليستى داده شود. مگر مسيحيت نيز به ضد مالکيت خصوصى و زناشويى و دولت پيکار نکرده است؟ مگر بجاى آنها نکوکارى و مسکنت، زندگى مجرد و خوار داشتن نفس، رهبانيت و کليسا را موعظه ننموده است؟ سوسياليسم مسيحى تنها به مثابه آب متبرکى است که کشيشها بر خشم و غضب اشرافيت ميپاشند
.


ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر