۱۳۹۲ فروردین ۱۰, شنبه

تئوری دو ملت چیست؟ قسمت یکم

تئوری دو ملت در واقعیت امر ناطر بر شرایط تاریخی - اجتماعی  کشورهای  در حال گذار می باشد که  به وجه سنتی و وجه
مدرن منقسم می شوند.


وضعیت اجتماعی گذار این کشورها - سنتی  و مدرن - به نحوی است که این کشور ها را در رفتار کلان اجتماعی معمولا به دو گروه اصلی و به این معنا دو ملت در یک سرزمین تقسیم می کند.

تئوری دو ملت و یا دو جامعه خط بطلانی می کشد بر روی نظریه یک جامعه و یک کشور.  نظریه دو جامعه که در واقع شالوده نظریه دو ملت را تشکیل می دهد اشراف به همان گذار اجتماعی  و تاریخی دارد که این کشور ها در حال پیمودن آن هستند.

در کشور ما کفه سنتی مشروعه خواه است. نظر به وضعیت تغییر یافته این کفه که دیگر در شرایط قرون وسطایی و فئودالی نیست  مشروعه خواهی کفه سنتی به صورت بورژوا تئوکراتیک متبلور میشود.

بر این اساس می توان تئوری دو ملت را به گونه زیر توضیح داد:

یک ملت پیرو انقلاب بورژوا  تئوکراتیک و ملت دیگر پیرو انقلاب بورژوا دموکراتیک است.

بورژوا تئوکرات ها  و یا مشروعه خواهان  پدیده های علم شده در وضعیت تغییر یافته جامعه سنتی است. پس از گذار از قرون وسطی و فئودالیته با صنعتی شدن و پیدایش شهرهای صنعتی بورژوازی سنتی پدید می آید. تجار، اصناف و کسبه ماحصل این جدایی صنعت از فلاحت و آغاز صنعتی و شهرنشینی پس از فئودالیته می باشند.

این بورژوازی و این شهروندان که پس از فئودالیته   پدیدار می شوند در کشور ما بیشتر از خود رویه مشروعه خواهی نشان داده اند. مشروعه خواهی این بورژوازی بی علت نیست. این بورژوازی در کشور بطور استبدادی پیدا شده است و شدیدا دارای روحیه محافظه کاری است. برخلاف همین بورژوازی در انگلستان که زمینه ها برای رشد و سپس انقلاب صنعتی از دل همین بورژوازی فراهم بود بورژوازی سنتی ایران هرگز دارای چنین امکانی نگشت و سپس در دوران که بورژوازی انگلیس و دیگر استعمارگران به کشور تهاجم تجاری نمودند بورژوازی سنتی بیشتر به دامن روحانیت هدایت شد و در برابر استبداد دولتی بیشتر مشروعه خواه گشت.

باید در نظر داشت از آنجاییکه انقلاب صنعتی در کشور ما ماحصل رشد این بورژوازی سنتی و ملی نیست و از بالا و کنترل شده وارد کشور گردید و در روند  رشد این انقلاب صنعتی بیش از پیش به محافظه کاری بورژوازی ملی و  سنتی افزود و آنرا بدامن مشروعه خواهی هدایت نمود.


در واقع تئوری نیمه فئودال نیمه مستعمره از همین جا شکل گرفت و اشراف بر تئوری دو جامعه یکی ملی و سنتی و دیگری استعماری در کشور داشت.

بعدها با رفرم ارضی برخی تئوری نیمه فئودال و نیمه مستعمره را به تئوری نظام سرمایه داری وابسته مبدل نمودند و این نظام سرمایه داری وابسته اشاره به حذف فئودالیته و لذا نتیجتا  بر سلطه بی چون و چرای نظام مستعمرگی یعنی سرمایه داری وابسته در کشور داشت.

جالب در تئوری مستعمرگی - حتی در حالت نیمه مستعمرگی فبلی آن - این حقیقت است که آن مناسبات اجتماعی که در  نتیجه ورود انقلاب صنعتی در کشور رو به تکوین می نهد به عنوان نظام و جامعه مستعمره، سرمایه داری وابسته و غیر ملی و به عنوان پایگاه استعمار و امپریالیسم تلقی داده میشود که در یک دستور عمل های بعدی به نظر می آمد که باید ریشه کن شود.


در ریشه کردن مناسبات اجتماعی جدید و به عبارت ما ملت دیگر که در کنار ملت قدیمی در حال شکل گیری بود به ظاهر همه متفق القول بودند.

اما این ملت جدید و مدرن که در دیده اهالی سنتی مانند نوزاد غیر قانونی و ناخواسته  و غیر ملی جلوه می نمود چه ملتی بود؟ آیا این ملت و این جامعه در حال شکل گیری آن گونه که در دیده سنتی ها و قدما جلوه می نمود  جامعه وابسته، با ماهیت غیر ملی و استعماری بود که باید جلوی پیدایش و توسعه  اش را گرفت؟


ادامه دارد..






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر