از نظر من بهتر این است ما برای این که به نتیجه عمومی و سیاسی از این مشکل در ایران نایل شویم از زاویه سیاسی و عمومی به روحانیت در ایران برخورد کنیم.
البته میشود از زاویه دانشگاهی و علمی به هم به این مسئله برخورد کرد که کما این که برخورد هم می شود.
لاکن برخورد علمی و دانشگاهی با برخورد سیاسی و عمومی برابر نیست.
از برخورد های علمی به مسئله دین و روحانیت و اسلام در ایران بگذریم که اعتبار ویژه خود را دارند در سطح سیاسی و عمومی - اجتماعی باید سعی شود با مسئله روحانیت امروز برخورد شود و متعاقبا بدنبال یک راه حل عمومی و اجتماعی در قبال آن بود.
مشکل کنونی ما با روحانیت در سطح سیاسی عبارت میشود نه با نفس وجود روحانیت در کشور- نظریه دانشگاهی و علمی - بلکه با داعیه این روحانیت
اولا برای حاکمیت از راه ولایت شرعی بر پایه احکام فرعی دین
دوما برای این ادعای خمینی که ولایت شرغی فقیه که دایره اعتبارش در حوزه های دینی است اسباب نه تنها حاکمیت حقوقی بل که حاکمیت مطلقه فقیه را فراهم می کند.
این دو مورد حاکمیت شرعی و حاکمیت مطلقه از مسائلی اند که با نظام حکومتی در قرون وسطی مطابقت داشته اند.
ما امروزه برای پشت سر نهادن عصر قرون وسطی و دایره اعتبارات آن دوره تاریخی بر پایه جامعه صنعتی نوین به نظام حکومتی نوینی نیازمندیم که در آن دیگر اعتبارات قرون وسطی کارساز نیستند.
همان گونه که کشورهای دیگر که رو به تشکیل جامعه صنعتی نهادند و در روند این تشکیل بود که تحولی در نظام حکومتی خود جهت مدرن سازی انجام دادند به ما نشان می دهند از زمان فاصله گیری از دوره تاریخی قرون وسطی تا تشکیل جامعه مدرن صنعتی و به تبع آن نظام حکومتی مدرن یک فاصله تاریخی کم و بیش طولانی طی شد که سه مولفه اساسی آن عبارتند از
-رنسانس- عصر احیا دوران باستان
-عصر روشنگری
-عصر انقلاب صنعتی و ماشین
لاکن ما وقتی به کشور خود بازنگری می کنیم می بینیم در این ذوران طولانی جدایی از قرون وسطی و نیل به عصر جدید که ما آنرا به دوران گذار به مدرنیته می نامیم، کشور ما زیر سلطه آغاز مغولان و سپس تیموریان و سپس صفویان وقاجاریه بوده است و فرصت های طلایی سپس در دوران استیلای اروپاییان یکی پس از دیگری از دست داد.
اما با این وجود از همان صفویه به این طرف اصلاحات جهت مدرنیته در کشور شروع به آغازیدن نهاد و تا به دوران پهلوی ادامه یافت و در رژیم کنونی روحانیت پیرو خمینی خصمانه به جان این اصلاحات افتاد و سعنی نمود چرخ تاریخ را به عقب بازگرداند و در بسیاری جهات هم موفق بوده است.
نظر به این مسائل ما با مشکلی به نام روحانیت در ایران مواجهه ایم که با ادعای مطلقه بر حاکمیت عملا سد راه گذار ایران بسوی مدرنیته شده است.
در همان دوران گذار تجربه کشورهای مسیحی با دین مسیجیت یا از راه رفرم دینی و پروتستانیسم بوده است - ایجاد دینی عام از دین خواص - و یا برخوردی که کشورهای نظیر اسپانیا و فرانسه با پاپ در محدود کردن دایره اعتبار وقدرت اجتماعی و سیاسی اش پیش گرفتند.
بنابراین باید توجه داشت ایران در دوران گذار به مدرنیته به همین اقدامات و تدابیر در برخورد با دین اسلام نیازمند است
- یا باید در دین رفرم شود - ایجاد دین عوام در ازای دین خواص و علما و مجتهدین
- یا باید به تدابیر سیاسی و حکومتی دایره قدرت اجتماعی روحانیون و مجتهدین محدود گردد
البته همان گونه که می دانیم همه این اقدامات اروپاییان تا به امروز ادامه داشته بگونه ایی که ما می توانیم از سکولاریته و لائیسیته به عنوان یک پروسه کمابیش کشدار سخن رانیم.
لاکن در مورد ایران این پروسه کشدار متاسفانه با انقلاب اسلامی دچار پسرفت شده و ملایان قدرت طلب با انحصار مطلقه قدرت رشته بسیاری از اصلاحات علیه خود را پنبه کرده اند.
در همین انحصار طلبی است که مشکل امروزی و سیاسی ما با روحانیت شکل می گیرد و برای این مشکل قدرت بسود دموکراسی و مشارکت عمومی بر پایه یک جامعه مدرن صنعتی است که باید در جستجوی راه حل هایی برای خلع ید روحانیت کشور از مراکز قدرت سیاسی کشور بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر