۱۳۹۱ فروردین ۵, شنبه

موضوع انسان در تاریخ اجتماعی اش



هنگامی که  موضوع  انسان در تاریخ اجتماعی اش   به روش علمی بیان شود آنگاه آنچه زمانی در این رابطه فلسفه تاریخ خوانده میشده است یا دیگر از بین  خواهد رفت ، و یا این که به یک جمع بندی از کلی ترین مشاهده ات  علمی - تاریخی مبدل  خواهد شد.

اما فلسفه و فیلسوف در یک رابطه دیگر هم پیوسته مطرح بوده است: در ارتباط با خرد و اندیشه

 اما همان طور که انسان ها تاکنون به نادرستی می پنداشته اند  عقیده ها و اندیشه ها یشان تعیین کننده هستی اجتماعی شان است، و در این راه فیلسوفان و خردمندان یار غارشان بوده اند،  به همان گونه هم در حیطه عقیده ها و اندیشه ها انسان ها همه چیز را وارونه می دیده اند. در این رابطه ایدئولوگ ها که خود را اندیشه پرداز و نظریه پرداز می پنداشتند از لحاظ تعریفی که برای ایدئولوژی وجود دارد از همه صاحب نام تر و فعال تر محسوب می شدند. ایدئولوژی یعنی آن نظام و انتظام از عقیده ها و اندیشه ها که وارونه بودن خود را هرباره مدیون عقیده ها و اندیشه های وارونه است. 

از همین روست که سپس با این اندیشه ها و عقیده ها ضدیتی پدیدار شد.در پیرامون نفس این گونه اندیشه و فلسفه ستیزی باید گفت ضدیت با هستی های دروغین اندیشه ها و عقیدهای انسانی که در طول تاریخ انسان مطرح بوده  و بویزه زمانی این هستی های کاذب جامه ایدئولوژیک کاذب تر برتن می کنند، ضدیت با فرهنگ و با  خصوصیات قومی یک ملت نیست. بل که هرباره برحذر داشتن فرهنگ از هستی های کاذب و فراخوان دادن آن به بازگشت به سروری خود بی آنکه در این راه هرباره الزامی بر این باشد  فرهنگ در خدمت هستی های کاذب و اندیشه های باژگونه و عقیده ها باشد. 

پس بدینسان ضدیت فرهنگی را که به این بینش نسبت می دهند حقیقت ندارد. چرا که  در حقیقت امر ضدیتی با فرهنگ مطرح  نیست. همان گونه که با علم مشکلی نیست. هرباره ایندو  هستی در کنار هستی اجتماعی انسان همان تثلیثی  را تشکیل می دهند که هستی انسانی در نهایت  حاصل آن است: هستی فرهنگی، هستی علمی و هستی اجتماعی. در واقع مشکل از زمانی است که انسان به این سه هستی قانع نیست. و از این رو دست به بنیاد هستی های کاذب دیگری میزند. هستی دینی یکی از این هستی های کاذب است. اما در رابطه با مناسبات  فرهنگ و دین باید گفت .: فرهنگ همان بهتر که در حوزه اش سالاری خود را حفظ کند و در خدمت هیچ هستی دیگر نباشد تا چه رسد در خدمت هستی های کاذب نظیر هستی دینی! 

 سرانجام من را از این نظر گریزی نیست که  آینده و تاریخی که با آینده همراه است هرگز در پی فرهنگ زدایی نیست، بل که در پی پالایش فرهنگ از هستی های کاذب انسانی است. یعنی از این که هرباره فرهنگ در خدمت اندیشه ها و عقیده های وارونه باشد. اما چون فرهنگ ما وسیعا از اندیشه ها و عقیده ها آکنده است، لذا این پالایش فرهنگی که امر سنگین و رادیکالی است ، به غلط فرهنگ زدایی جلوه می نماید و یا جلوه داده میشود. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر