موضوع تضاد اجتماعی در صفوف نیروهای نوین دمکرات که خواهان تحول و ترقی می باشند - دمکراسی نوین - مبدل به یک از موضوعات و نکات داغ برای بحث های فراوانی از جوانب مختلف گشته است.
دو دسته بطورکلی به طرح مسئله تضاد اجتماعی نامبرده از دو زاویه گوناگون تاریخی علاقه مندند
دو دسته بطورکلی به طرح مسئله تضاد اجتماعی نامبرده از دو زاویه گوناگون تاریخی علاقه مندند
- دسته اول نیروهای ارتجاع در رنگ های مختلف: دمکرات، سوسیالیست و فئودال
- دسته دوم از میان صفوف یاران دمکراسی نوین می باشد: از سوی نمایندگان پرولتاریا و یا نمایندگان بورژوازی صنعتی
بطور کلی از عقب و جلو جملگی علاقه مند به این مسئله اند که این بار دیگر به چه نحو اراده تاریخ در کشور با هیمنه پرتوان خود قادر می شود نیروهای متضاد اجتماعی خویش را در کنار هم و در زیر یک چتر تاریخی واحد گردهم آورده و باردیگر بارگران کاروان کهن سال خود را برغم تضاد محموله منرلگاهی دیگر به جلو براند؟
بطور مشخص تاریخ کنونی ایران در حال طرح این پرسش و حل آن است:
آیا اتحاد کارگران صنعتی و سرمایه داران صنعتی ایرانی برغم تضاد منافع و کدورت های داخلی و جهانی در زیر یک چتر واحد ممکن خواهد شد؟
آیا این دو دسته از ایرانیان برغم تضاد منافع قادر خواهند شد بر موانع سر راه اتحادشان غلبه کرده و با هم برای اهداف مشترک و واحد تاریخی که این دو را به هم پیوند میدهد درزیر یک قانون اساسی و نظام سیاسی واحد دور هم جمع شوند؟
و یا این که این موانع سر راه اتحادشان کماکان چیره مند باقی خواهند ماند ، کاروان تاریخ از حرکت باز نگه داشته و برتری نیروهای ارتجاع برغم تضادی که با هم دارند متحدانه بر اراده پرتوان تاریخ نوین کشور اعمال خواهد شد؟
باید دانست برغم بینش تاریخ گرایان و جبرگرایان تاریخی برای پرسش مطروحه الزاما پاسخ مثبتی وجود ندارد.
به عبارت دیگر پیروزی اراده تاریخی در کشور و شکست متحجرین رنگارنگ یک امر حتمی و از پیش تعیین شده نیست.
علت این امر ساده است:
فرآیند تاریخی یک شخصیت زنده و انسان ها هرباره ابزارهای بی اراده این شخصیت زنده تاریخی نیستند. انسان تاریخ اجتماعی خود را بادست خویش می سازد.
از همین رو این تکلیف و حل آن که در بالا مطرح شد پاسخی از پیش تعیین شده بسود نیروهای ترقی خواه و به ضرر نیروهای مرتجع کشور در آستین خود نهفته ندارد.
ایرانیان از هر طیف و رنگی، خواه مرتجع و خواه مترقی باید بدانند بر پایه این اصل احتمال این که خواه بر اثر سماجت های مرتجعین و خواه در نتیجه کوتاه کاری ها ترقی خواهان کل ایران به ورطه نابودی کشیده شود، وجود دارد و در هیچ کجای تاریخ بشری ثبات ایران از پیش بر لوحه تاریخ نوشته نشده است.
بنابراین بیاییم بر پایه قوانین فیزیک نگاهی واقع بینانه بر این دو گروه کلی- کلاس و یا کلاسه - که در جوار و موازات هم صف کشیده اند، بیافکنیم.
این صف آرایی دارای تاریخ چندان قدیمی نیست. آغاز آن بر می گردد به آغاز انقلاب صنعتی در سطح گیتی و انکشاف آن در سطح کشوری.
البته تاریخ صف آرایی میان مردم و جامعه فئودالی تاریخ قدیمی تر از این صف آرایی مدرن است که آغازش را مدیون انقلاب صنعتی است.
اما مبارزات مردم بر علیه جامعه فئودالی و طبقات درونی آن یعنی روحانیت و اشرافیت که گفتیم آغازش را مدیون پیدایش جامعه بورژوایی و شهروندی در قرون وسطی می باشد و در همه جا در صورت پیروزی شهروندان بر جامعه فئودالی - اشرافیت و روحانیت - ارمغان آزادی و دمکراسی و حکومت قانون ، پارلمان ، قانون اساسی، حقوق بشر و... را به همراه داشته است، با همه اهمیت آن برای انقلاب نوین و صنعتی یک گام تاریخی و یک اقدام دوران ساز تاریخی محسوب نمی شده و نمی شود.
این دستاوردهای تاریخی پیوسته و هرباره در هر کشور در حکم پیش شرط های تاریخی و پیش زمینه های سیاسی، حقوقی و قانونی برای یک مرحله عالی تر تاریخی بوده اند که با انقلاب صنعتی آغاز می گردد.
در حقیقت امر تاریخ در هر کشور با انقلاب صنعتی در آن وارد یک دوران نوین و عالی تر می گردد.
در این دوران نوین که سازنده آن انقلاب صنعتی است - از این رو هم گفته میشود انقلاب صنعتی یک انقلاب دوران ساز می باشد- مناسبات اجتماعی جدیدو به تبع آن جامعه ها و گروه های اجتماعی نوین پا بر عرصه وجود می نهند.
پرولتاریا و بورژوازی صنعتی و بهمراه آن یک طبقه میانی که تا پیش از این وجود نداشته اند در روند تکوین مناسبات جدید اجتماعی روبه تکوین می نهند.
من از این سه گروه اجتماعی نوین به عنوان گروه های سه گانه در نوشته های گوناگون یاد کرده ام و در این جا تحت عنوان تضاد اجتماعی موجود در صفوف این سه نیروی اجتماعی روبه تکوین در کشور در پی آن هستم به این پرسش تاریخی بپردازم
آیا بر این سه نیروی نوین دمکرات و بالنده در کشور مقدور می گردد برغم تضاد منافع موجود درمیانشان وحدت تاریخی شان را بادرایت ایرانی و خاص خوددر یافته ودر یک ابتکار بی نظیر دست بر دست هم بر رقبای مرتجع خویش توفق یابند یا نه؟
و یا نه و کمکان طعمه رقبای اجتماعی خود باقی مانده و در یک پراکندگی مزمن و اسیر در زندان منازعات بر حول تضاد های درونی، گرفتار درچنبره عقب ماندگی حاصل از طفولیت و رشد نیافتگی، و... هم بر سر خود می کوبند و هم از بیرون برسرشان کوبیده می شود؟
این وضعیت فعلی این این نیروهای دمکرات و ترقی خواه و به اصطلاح آن احزاب سیاسی است که نمایندگی شان می کنند.
آن اتحاد ناموجودی که می گویند بایستی میان نیروهای ترقی خواه و دمکرات پیاده شود در واقعیت امر در سطح مردمی میان همین سه نیروی اجتماعی است:
پرولتاریا, بورژوازی صنعتی و طبقه مابینی
این جاست که برحق است باردیگر پرسیده شود آیا این سه نیروی بالنده اجتماعی در کشورکه باهم و به مساعدت هم دوران ساز در کشور خواهند بود، مناسبات اجتماعی نو، و جامعه های نوین از کار و سرمایه و ابتکار و هنر و مدیریت را خواهند ساخت
موفق خواهند شد با درایت و پشتکار به یک وحدت تاریخی برسند یا نه؟
و یا این که کمکان اجازه خواهند داد تا مرتجعین رنگارنگ با انگشت نما کردن تضاد های اجتماعی درونی شان بر وضعیت اسفبارشان در کشور بخندند یعنی وضعیت رقت باری که مسبب آن خود این مرتجعین هستند؟
من برای پیشگیری از اطاله کلام به این موضوع وحدت میان نیروهای بالنده اجتماعی در جستار های دیگر از نزدیک به آن خواهم پرداخت. تا وقت دیگر به امید پیروزی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر