۱۳۹۱ فروردین ۵, شنبه

آیا نفس وجود حکومت و یا دولت به مفهوم اعمال دیکتاتوری است؟

نفس وجود دولت و یا حکومت به معنای تقابل با آزادی است و وجود آزادی در مدنیت از راه وجود دولت و حکومت محدود گشت. آزادی در مدنیت نه تنها از راه دولت و حکومت محدود گردید بلکه از نگاه فرودستان و جامعه فرودست اگر به مسئله بنگریم، نفس وجود جامعه فرودست و کار به معنای الزام وجود آزادی بخشی از انسان و به مفهوم فقدان آزادی است.

نباید فراموش کرد تنها جامعه ایی آزاد است که بر بالای آن جامعه و آن مردم دست دیگری نباشد و از این زاویه جامعه فرودست هرگز آزاد نبوده است و جامعه فرودست و کار  که آزاد نیست محصول مدنیت بوده و پیدایش دولت و حکومت در مدنیت هم در آغاز بر پایه حفظ همین برده داری جامعه فرودست و کار بنا نهاده شده بود.


اما آنچه تا کنون گفتیم رابطه آزادی و نفس وجود دولت و یا حکومت در مدنیت است. مدنیت در انکشاف تاریخی خویش، خود را برطرف می کند و بر این پایه دولت و یا حکومت در روند نهایی انکشاف تاریخی خویش، خود را سرانجام برطرف خواهد کرد

و این امر ممکن نخواهد شد مگر علل اجتماعی پیدایش دولت و حکومت یعنی مناسبات متضاد اجتماعی مدنی هرباره برطرف شوند.

اما همان گونه که مدنیت که مبتنی بر این تضاد اجتماعی است در انکشاف خویش برطرف خواهد شد به همان گونه هم در انکشاف مدنیت تضاد اجتماعی پایه ایی مطرحه در مدنیت هم برطرف خواهد گردید.

در راه انکشاف مدنیت حکومت و دولت های مدنی یا به صورت دیکتاتوری بوده اند و یا بصورت دمکراسی.

این که در این انکشاف مدنی دیکتاتوری ها متعلق به گذشته ها و دمکراسی ها متعلق به آینده های آن است، من وارد این مبحث نخواهم شد.
من می خواهم در این جا دو اصل زیر را باهم مقایسه کنم


  • نفس دولت و حکومت مغایر آزادی است
  • نفس هر حکومتی به مفهوم دیکتاتوری است.

نتیجه بلافصل این دو اصل این خواهد بود:

  • دمکراتیک ترین دمکراسی ها مغایر با آزادی انسانند چرا که یک حکومتند.

اما درست بر پایه همین نتیجه که دمکراتیک ترین دمکراسی ها مغایر با اصل آزادی انسان هستند  نمی توان و نباید به این  نتیجه بعدی  رسید که در عمل تضادی میان دمکراسی ها و دیکتاتوری ها در مدنیت وجود ندارد.

این برخورد ضد مدنی - ضدیت با مدنیت - در تمام طول تاریخ مدنیت ، او را همراهی کرده است. ما چنانچه از زاویه فرودستان و محرومان به مسئله و به تاریخ نظر افکنیم، از این دیده کلیت مدنیت صرف نظر از اشکال آن پیوسته نه تنها   به مفهوم فقدان آزادی برای محرومین بل که به همچنین به مفهوم محرمیت از سیاست، قدرت  و لذا ماحصل آن عملا  دیکتاتوری برای رنجبران بوده است.

از همین رو از همین منبع و از همین نظرگاه محرومین و رنجبران و ستمدیدگان طول تاریخ مدنیت است ادبیاتی وارد ادبیات سیاسی کشور شده است که بر آن پایه  نفس وجودی هر حکومتی به نفس وجودی دیکتاتوری گره میخورد و به زبان ساده  دولت و حاکمیت در کشور عملا معادل خود را در استبداد و دیکتاتوری می یابد.

از  نگاه محرومین دمکراتیک ترین حکومت های مدنی در عمل یعنی دیکتاتوری، یعنی استبداد و ترور در کشور.

این نگاه همان گونه که گفتیم تاریخ مدنیت و تحولات درونی آن و جابجایی های هرباره از دمکراسی به دیکتاتوری و برعکس را از زاویه محرومان و انسان ها رنجبریی مشاهده می کند که در طول تاریخ  پیوسته در   عزا و عروسی مدنیت مانند مرغان قربانی شده اند .

و این در حالی است که بشر امروزی اقرار به این حقیقت دارد که جامعه کار و کار منبع ثروت های انسانی است.

پس بشر ثروت مند با انگیزه تصاحب ثروت و انباشت آن در دست خود نسبت به سرچشمه های ثروت خویش یعنی نسبت به جامعه کار منتهای بهره برداری از مدیریت سیاسی کشور را برای مهار و کنترل شان انجام داده است.

این بشر بالا دست از این مدیریت سیاسی ابزاری برای سیادت اجتماعی خود ساخت و از این راه مدیرت سیاسی کشور به یک نهاد حکومتی و نهاد قدرت برای خویش مبدل ساخت.

اما امروزه  ما بیش از پیش  می دانیم ضمن حقانیت نظرگاه محرومین و رنجبران تاریخ که در طول تاریخ خاموش ناظر ستمهایی بودند که بر آنها اعمال میشد بی آنکه هرباره برای آن دادرسی جز اندیشه های اخروی و دینی باشد، تاریخ مدنیت در انکشاف خود دارای فراز و نشیب هایی از دمکراسی به دیکتاتوری و برعکس شده است.

از همین جاست که باید دانست نظرگاه های تاریخی  دارای حقانیت نسبی اند.

از همین رو اگر ما به رابطه دمکراسی و دیکتاتوری از زاویه رنجبران تاریخ بنگریم حق با آنها است : در بسیاری نفاط تاکنون خواه دیکتاتوری و خواه دمکراسی مدنی حاصلی برای آنها نداشته است.

اما این که پیوسته چنین بوده و این که در آینده ام حاصلی برای آنها نخواهد داشت و این که آیا براستی انکشافی که در طول تاریخ و در مدنیت در حال صورت پذیرفتن است حاصلی برای رنجبران نخواهد داشت ، من به این نظرم از این بابت حق با محرومین  و آن نظرگاهی که از این دسته از انسان ها مطرح میشود نیست.

به عبارت دیگر من به این نظرم روند فراشدی تاریخ سرانجام به سود محرومین و رنجبران و منجر به استقرار عدالت اجتماعی و آزادی و الغای دولت و یا حکومت خواهد شد.

و از این زاویه راه آزادی در آینده است و نه در گذشته و تاریخ همانگونه که مسئله مدنیت را مطرح نموده به همان گونه هم راه حل رفع آن را هم پیشرو خواهد نهاد.

بر این پایه مسئله محرومیت و مسئله عدالت اجتماعی در انکشاف مدنیت و در انکشاف تاریخ پاسخ خود را خواهد یافت و لذا بر محرومین و رنجبران است برای دست بابی به منافع شان و برای نیل به آزادی و عدالت اجتماعی  با تاریخ مدنی همراهی کنند.

از نظر من از الزامات این همراهی و خروج از نظرگاه های محدود ارج نهادن به افتراق موجود میان دیکتاتوری ها و دمکراسی هاست که در یک فراز و نشیب در مدنیت مطرح بوده اند و مطرح خواهند بود.

بی تفاوتی نسبت به این روند تاریخی و خود سرانه راه خود را پیش گرفتن یک راه حل تاریخی مطروحه در سر راه رنجبران و محرومین نیست.

همان گونه گفتیم از الزامات این همراهی از سوی کارگران و محرومین این است که در فراز و نشیب های تاریخی میان دمکراسی و دیکتاتوری در مدنیت مطرح است جانبدار باشند و گزینشی رفتار کنند و با بی تفاوتی از کنار آن نگذرند مطابق این شعار که خواه دیکتاتوری خواه دمکراسی فرقی برای محرومین ندارد عمل نکنند.

از این جاست که در پاسخ به این پرسش که آیا نفس حکومت و یا دولت به مفهوم دیکتاتوری است نظر به نسبیت مسئله ما در پاسخ دچار مشکل میشویم.

از دیده محرومین عالم تاکنون چنین بوده و اما از همان دیده باید من بعد باید دیگر چنین نباشد و آنهم  به این خاطر که محرومین برای رفع حکومت و دولت که تاکنون برایشان حکم دیکتاتوری را داشته باید مشارکت در آن و با کسب قدرت

  • اولا دیکتاتوری را برطرف سازند
  • ثانیا راه را برای انکشاف تاریخی دولت و حکومت با هدف الغای نهایی آن فراهم کنند
اما این همان گونه که مطرح شد با همراهی و در پیوند با مدنیت و انکشاف آن مقدور می گردد و نه با بی تفاوتی و یا با جدایی از آن.

در بستر همین همراهی و پیوند با مدنیت اگر به مسئله بنگریم مسئله قدرت یابی و مشارکت کارگران در قدرت سیاسی- دمکراتیزه کردن سیاست - مطرح میشود.

طرح مسئله قدرت سیاسی کارگران که به این گونه مطرح است و از قبل هم مطرح شده است به آن مفهومی نیست که پایه های آن بی تفاوتی و یا راه خود رفتن محرومین باشد که در گذشته هم مطرح بوده است.

بی تفاوتی ها و راه خود رفتن ها که در گذشته هم مطرح بوده است راه به جایی نخواهند برد. برای تکرار هم شده عرض می کنم مدنیت با همه مسائلی که به همراه آورده است یک ضرورت تاریخی و یک مرحله تاریخی در سیر تکامل اجتماعی بشر بوده و است.

این تکه و مرحله تاریخ که مدنیت دارد باید به انکشاف نهایی خود برسد تا برطرف شود، تا تاریخ همانگونه که زمانی مسئله را بدست داد  راه حلش  را هم خود بدست دهد.

واین همان پایه ای است که باید برآن اساس کارگران با این تکه تاریخ همراهی کنند و رسیدن به منافع آزادی بخش خود را با انکشاف آن پیوند زنند.
در این پیوند است که برای کارگران دمکراسی و دیکتاتوری این اشکال حکومتی در مدنیت یکسان نیستند. برای او این مقولات جهت دارند. بی جهت نیستند.

او دیگر اجازه نمی دهد که بر او دیکتاتوری اعمال کنند. با گرینش دمکراسی و  مشارکت در دمکراسی آنرا در مسیر انکشاف تاریخی هدایت خواهد کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر