۱۳۹۱ فروردین ۱۱, جمعه

معضلی به نام ایدئولوژی را دریابیم! بخش چهارم

اما قبل از انکشاف بعدی مبحث اجازه دهید در همین رابطه مفهوم عملی  ایدئولوژی و حاکمیت یک نکته دیگری را هم مطرح نمایم که مهم است.

رابطه ایدئولوژی دینی و استبداد سیاسی تنها یک رابطه تئوریک و پراکسیس نیست.
اما وقتی چنین رابطه ایی میان تئوری و پراکسیس  مد نظر است نباید این نکته مهم را  از یاد برد که هرباره این ایدئولوژی نیست که استبداد را تعیین می کند بل که برعکس این استبداد است که ایدیئولوژی را هرباره رقم می زند.

درست بر پایه همین رابطه تئوری و پراکسیس- ایدئولوژی و استبداد است که نباید از نظر افکند تا مادامیکه و در هر جاییکه استبداد از موجودیت برخوردار می باشد شکل تظاهری و صورت تئوریک و ایدئولوژیک آن هم از موجودیت برخوردار می باشد.

این اشکال تئوریک و ایدئولوژیک در نسبت با پراکسیس استبدادی مولفه های متغیری اند و به انحاء گوناگون متظاهر میشوند. از همین رو هم است که در کشور ما نظر به سابقه طولانی و قدرتمندی استبداد و جامعه سنتی در کشور- یعنی این زیرساخت های اجتماعی و سیاسی ایدئولوژی و مکتب سازی - کارخانه های مکتب و تئوری و ایدئولوژی سازی وسیعا در کارند.

در چنین کشوری همان گونه که پیشتر عرض شد مکتب مارکسیسم بیشتر از خود مارکس شناخته شده و مورد ارج و احترام می باشد وبدست سنتی ها و مستبدین هر آنچه که برسد سریعا مبدل به یک مکتب و یک ایسم می گردد و بر شالوده آن فرقه و فرقه گرایی براه می افتد.

وجه دیگر رابطه ایدئولوژی و استبداد سیاسی باز می گردد به یکی از انگیزه ها و مولفه ها  پیدایش مکتب و ایدئولوژی.

ایرانیان  آزادی خواه و دمکرات امروز این تجربه را در انبان  آزمون های اجتماعی خود دارند که یکی از مولفه های مکتب و ایدئولوژی سازی و بخصوص ایدئولوژی های دینی کاربرد عملی آن در نظام استبدادی و نظام سنتی با  انگیزه استتار استبداد و نظام ارتجاع  در پس و در حچاب دین و عقیده می باشد.

این وجه استتاری و استحجابی ایدئولوژی به صورت یک اصل همواره و در همه جا  معتبر متظاهر میشود:

هیچ انسانی از نظر اجتماعی بالنده که به حقانیت تاریخی خود مطمئن است هرگز ضرورتی به حجاب ایدئولوژیک- در هر شکل و شمایل - در خود نمی بیند تا در پس آن قوای تاریخی خود را پنهان کند و برعکس

توسل به حجاب ایدئولوژیک و ضرورت کاربرد آن پیوسته از سوی آن نیروهای اجتماعی در کشور است  که آفتاب عمرشان به لب بام رسیده و تاریخا به احتضار و زوال رسیده و دیگر هرگونه حقانیت تاریخیشان را از دست داده اند یعنی  نظیر نیروهای سنتی در کشور کنونی ما.

از همین روست که در ایران نیروهای سنتی برای پوشانیدن ماهیت ارتجاعی خود   از ایدئولوژی  اسلامی  استفاده ابزاری نمودند و تا زیر پوشش نامی جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی و....  از انظار و داوری تاریخی مصون و در امان بمانند.

بنابر این از علل قوی بودن اسلامیسم- ایدئولوژی اسلامی - در ادوار اخیر در کشور را باید در رابطه اجتماعی سنت با مدرنیته جستجو کرد.

نیروهای سنتی  برهبری روحانیت مرتجع هرگز قادر به عیان ساختن نیات اجتماعی خود نمی بودند و برای مقبولیت عامه می بایستی جامه ایدئولوژیک بر تن می کردند

  در پس نقاب مکتبی در حقیقت  سنتی حقیر و محتضری پنهان است که برای مصون ماندن از گزندهای تاریخی  حجاب تئوریک و مکتبی  به تن کرده است

از همین رو هرگاه مدرن جامه دری کند و این حجاب ایدئولوژیک را که سنتی بر تن کرده است بر کنار نهاد به سنتی حقیری بر می خورد که برای عمل  در صحنه تاریخ هیچ چیز نوینی در چنته ندارد...

ادامه دارد....


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر