در کشور ما مکتب سازی یک پدیده رایج و متداول و بسیار قدیمی است.کارخانه مکتب و تئوری سازی از دیر باز برپاست.
یک مکتب و ایدئولوژی تنها به یک سیستم تئوریک جامع و مانع ختم نمیشود. از پیامدهای هر مکتب و ایدئولوژی فرقه بازی و سکتاریسم و هزار و یک انشعاب است.
همان گونه که در آغاز هم اشاره شد شالوده های ایدئولوژی ها پیوسته دینی نیستند و الزامی برای این کار نیست . گاه حتی ضد دینی اند. به عبارتی دیگر به مکتب سازان و کارخانه مکتب سازی هر چه را بدهید او قادر به تبدیل آن به یک ایدئولوژی و مکتب و یا یک آموزه است.
در این رابطه محمد و مارکس، عزرائیل و جبرئیل ، زمین و زمان ، علم و دین .... فرقی باهم ندارند. مهم یک شالوده است.
متد مکتبیون و پیروان ایدئولوژی ها از قرار زیر است: به هنگام سخن پیرامون یک موضوع - حال هر موضوعی و بطور مثال اقتصاد - این خود موضوع نیست که در محور سخن قرار می گیرد بل که نظریه پردازی و اندیشه پردازی هایی است که هرباره پیرامون آن شده است.
بنابراین مهم هرباره برای منش مکتبی ، تئوری و تئوری پردازی است و نه اصل موضوع . بنابراین مکتبوین هنگام سخن پیرامون یک موضوع پیرو این سبکند که مدام از این سخن می گویند که پیرامون این موضوع چه تئوری ها و مکاتبی وجود دارند. این امر قدری اظهار به فضل سخنور را ارضاء می کند و وسعت دانش او را به رخ مخاطبان میکشاند و برای این کاسبی به سهم خود از الزامات است.
بطور مثال آزادی را مد نظر قرار می دهیم. هیچ فرد مکتبی و مکتب زده ایی مستقیم وارد موضوع آزادی نمی شود. این که سعی کند آزادی را به عینه و به تجربه بیان کند و غیره بل که از این در وارد می شود که بطور کلی پیرامون آزادی چه تئوری ها و مکاتبی وجود دارند. اصلا بهتر بگوییم. از نظر مکتبی در ازای این که آزادی در وهله اول وجود داشته باشد و یک امر واقعی باشد در وهله اول یک اندیشه، یک ایده، یک مکتب و یک تئوری است. و این مکتب و تئوری هم همان لیبرالیسم نام دارد و لیبرالیسم هم یعنی مکتب آزادی. و مکتب آزادی بر خود موضوع آزادی مقدم است.
بر پایه این تقدم در هر رابطه با آزادی در وهله اول با مکتب آزادی تماس گرفته میشود. اگر نفرتی بود نه مستقیما به آزادی بل که در وهله اول نسبت به لیبرالیسم ابراز میشود. و با بر عکس هر علاقه ایی وجود داشت این علاقه به مکتب آزادی یعنی لیبرالیسم نشان داده میشود.
یعنی به عبارت دیگر همیشه و در همه جا این مکاتب و تئوری ها هستند که در نظر مکتبی بر موضوعات مقدمند.
همین گونه است بطور مثال در مورد مسئله تکامل در طبیعت. این تکامل در طبیعت نیست که در وهله نخست وجود دارد بل که تئوری پردازی داروین پیرامون آن است که در وهله نخست مهم است. یعنی بطوری سرانجام این نتیجه گرفته میشود : خوب . این هم یک نظریه ایی است در میان دریایی از دیگر نظریه ها.
نمونه دیگر می آوریم.
از نظر مکتبی چون تئوری ها، اندیشه ها، ایده ها و برداشت ها اند که در گام اول مطرح و. مهمند مکتب سازان از همین رو تقدم اندیشه و ایده و تئوری و مکتب و... بر موضوع را خود به یک سیستم و مکتب جامع و مانعی ایی تبدیل کرده اند تا مبادا روزی اساس کارخانه مکتب سازی شان از در پشتی مورد تهاجم قرار گیرد.
این ها بر این پایه به این نظرند همان گونه که خدا انسان و طبیعت و دنیا و جسم را ساخته به همان گونه هم این روح و ایده و اندیشه و تئوری و... است که هر باره بر موضوع اش مقدم است. از همین رو برای هر چیزی در این دنیا یک اندیشه ایی وجود دارد: اندیشه آزادی، اندیشه تکامل، اندیشه اقتصاد، اندیشه سیاست، اندیشه جامعه، اندیشه انسان، اندیشه طبیعت، اندیشه ....
اما ای کاش کار اندیشه ها به اندیشه ها ختم میشد.
باید در نظر داشت این ها این اندیشه ها و ایده ها را همین طور بی هیچ علتی نساخته اند که کار سپس بدون هیچ گونه پیامدی به همین اندیشه ها و ایده ها و به قول شان فلسفه هر چیز ختم شود. وجود اندیشه هر چیزی آنگاه به سهم خود وجود یک اندیشمند و متفکر و صاحب مکتب و را الزامی می کند که به جای خود بر کن موضوع اندیشه کند و اندیشه هرچیزی را دریابد و مانند پته ایی که بروی آب می ریزند و اسرار هویدا می کنند، آنرا هویدا سازد.
از الزامات دیگر ایده و تئوری پردازی این است که پیوسته مانند یک اصل در انظار محفوظ نگه داشته شود که هر انسانی برداشت خود را از یک موضوع واحد دارد که نظر او را از آن موضوع واحد تشکیل می دهد. بر این پایه هرباره نه تنها نظرهای گوناگون از یک موضوع واحد بل که بر همان پایه نظریه ها و تئوری های گوناگون راجع به یک موضوع واحد وجود دارند.
سرانجام این پرسش را مطرح میکنند: آیا به این ترتیب بطور کلی شناخت یک موضوع کلا ممکن است؟
از نظر مکتبی و تئوری پردازی پاسخ منفی است. علت آن بسیار ساده است: چرا که برای یک موضوع میتواند به تعداد اندیشمندان و متفکرین آن موضوع نظر و نظریه وجود داشته باشد.
اما این که بعدها برای بیرون آمدن از این منجلاب نظری و تئوریک به روش هایی نظیر اجماع متوسل میشوند -یعنی اگر اکثریت دمکراتیک پیرامون رابطه زمین و خورشید به این نظر بود که خورشید بر حول زمین در گردش است و یا ادعای کاذب دیگری نمود نظر به اصل اجماع باید حکم به حقانیت یک نظر و نظریه داد- را من عامدانه از کنار آن می گذرم تا رشته کلام گسسته نشود.
ادامه دارد..
یک مکتب و ایدئولوژی تنها به یک سیستم تئوریک جامع و مانع ختم نمیشود. از پیامدهای هر مکتب و ایدئولوژی فرقه بازی و سکتاریسم و هزار و یک انشعاب است.
همان گونه که در آغاز هم اشاره شد شالوده های ایدئولوژی ها پیوسته دینی نیستند و الزامی برای این کار نیست . گاه حتی ضد دینی اند. به عبارتی دیگر به مکتب سازان و کارخانه مکتب سازی هر چه را بدهید او قادر به تبدیل آن به یک ایدئولوژی و مکتب و یا یک آموزه است.
در این رابطه محمد و مارکس، عزرائیل و جبرئیل ، زمین و زمان ، علم و دین .... فرقی باهم ندارند. مهم یک شالوده است.
متد مکتبیون و پیروان ایدئولوژی ها از قرار زیر است: به هنگام سخن پیرامون یک موضوع - حال هر موضوعی و بطور مثال اقتصاد - این خود موضوع نیست که در محور سخن قرار می گیرد بل که نظریه پردازی و اندیشه پردازی هایی است که هرباره پیرامون آن شده است.
بنابراین مهم هرباره برای منش مکتبی ، تئوری و تئوری پردازی است و نه اصل موضوع . بنابراین مکتبوین هنگام سخن پیرامون یک موضوع پیرو این سبکند که مدام از این سخن می گویند که پیرامون این موضوع چه تئوری ها و مکاتبی وجود دارند. این امر قدری اظهار به فضل سخنور را ارضاء می کند و وسعت دانش او را به رخ مخاطبان میکشاند و برای این کاسبی به سهم خود از الزامات است.
بطور مثال آزادی را مد نظر قرار می دهیم. هیچ فرد مکتبی و مکتب زده ایی مستقیم وارد موضوع آزادی نمی شود. این که سعی کند آزادی را به عینه و به تجربه بیان کند و غیره بل که از این در وارد می شود که بطور کلی پیرامون آزادی چه تئوری ها و مکاتبی وجود دارند. اصلا بهتر بگوییم. از نظر مکتبی در ازای این که آزادی در وهله اول وجود داشته باشد و یک امر واقعی باشد در وهله اول یک اندیشه، یک ایده، یک مکتب و یک تئوری است. و این مکتب و تئوری هم همان لیبرالیسم نام دارد و لیبرالیسم هم یعنی مکتب آزادی. و مکتب آزادی بر خود موضوع آزادی مقدم است.
بر پایه این تقدم در هر رابطه با آزادی در وهله اول با مکتب آزادی تماس گرفته میشود. اگر نفرتی بود نه مستقیما به آزادی بل که در وهله اول نسبت به لیبرالیسم ابراز میشود. و با بر عکس هر علاقه ایی وجود داشت این علاقه به مکتب آزادی یعنی لیبرالیسم نشان داده میشود.
یعنی به عبارت دیگر همیشه و در همه جا این مکاتب و تئوری ها هستند که در نظر مکتبی بر موضوعات مقدمند.
همین گونه است بطور مثال در مورد مسئله تکامل در طبیعت. این تکامل در طبیعت نیست که در وهله نخست وجود دارد بل که تئوری پردازی داروین پیرامون آن است که در وهله نخست مهم است. یعنی بطوری سرانجام این نتیجه گرفته میشود : خوب . این هم یک نظریه ایی است در میان دریایی از دیگر نظریه ها.
نمونه دیگر می آوریم.
از نظر مکتبی چون تئوری ها، اندیشه ها، ایده ها و برداشت ها اند که در گام اول مطرح و. مهمند مکتب سازان از همین رو تقدم اندیشه و ایده و تئوری و مکتب و... بر موضوع را خود به یک سیستم و مکتب جامع و مانعی ایی تبدیل کرده اند تا مبادا روزی اساس کارخانه مکتب سازی شان از در پشتی مورد تهاجم قرار گیرد.
این ها بر این پایه به این نظرند همان گونه که خدا انسان و طبیعت و دنیا و جسم را ساخته به همان گونه هم این روح و ایده و اندیشه و تئوری و... است که هر باره بر موضوع اش مقدم است. از همین رو برای هر چیزی در این دنیا یک اندیشه ایی وجود دارد: اندیشه آزادی، اندیشه تکامل، اندیشه اقتصاد، اندیشه سیاست، اندیشه جامعه، اندیشه انسان، اندیشه طبیعت، اندیشه ....
اما ای کاش کار اندیشه ها به اندیشه ها ختم میشد.
باید در نظر داشت این ها این اندیشه ها و ایده ها را همین طور بی هیچ علتی نساخته اند که کار سپس بدون هیچ گونه پیامدی به همین اندیشه ها و ایده ها و به قول شان فلسفه هر چیز ختم شود. وجود اندیشه هر چیزی آنگاه به سهم خود وجود یک اندیشمند و متفکر و صاحب مکتب و را الزامی می کند که به جای خود بر کن موضوع اندیشه کند و اندیشه هرچیزی را دریابد و مانند پته ایی که بروی آب می ریزند و اسرار هویدا می کنند، آنرا هویدا سازد.
از الزامات دیگر ایده و تئوری پردازی این است که پیوسته مانند یک اصل در انظار محفوظ نگه داشته شود که هر انسانی برداشت خود را از یک موضوع واحد دارد که نظر او را از آن موضوع واحد تشکیل می دهد. بر این پایه هرباره نه تنها نظرهای گوناگون از یک موضوع واحد بل که بر همان پایه نظریه ها و تئوری های گوناگون راجع به یک موضوع واحد وجود دارند.
سرانجام این پرسش را مطرح میکنند: آیا به این ترتیب بطور کلی شناخت یک موضوع کلا ممکن است؟
از نظر مکتبی و تئوری پردازی پاسخ منفی است. علت آن بسیار ساده است: چرا که برای یک موضوع میتواند به تعداد اندیشمندان و متفکرین آن موضوع نظر و نظریه وجود داشته باشد.
اما این که بعدها برای بیرون آمدن از این منجلاب نظری و تئوریک به روش هایی نظیر اجماع متوسل میشوند -یعنی اگر اکثریت دمکراتیک پیرامون رابطه زمین و خورشید به این نظر بود که خورشید بر حول زمین در گردش است و یا ادعای کاذب دیگری نمود نظر به اصل اجماع باید حکم به حقانیت یک نظر و نظریه داد- را من عامدانه از کنار آن می گذرم تا رشته کلام گسسته نشود.
ادامه دارد..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر