۱۳۹۱ فروردین ۷, دوشنبه

آقای ابوالحسن بنی صدر نخستین ریاست جمهوری کشور


آقای ابوالحسن بنی صدر نخستین ریاست جمهوری کشور اخیرا در یک پرسش و پاسخ که در سایتشان انقلاب اسلامی با عنوان آقای بنی صدر آیا استبداد می تواند سیاست اقتصادی خود را تغییر بدهد؟" در جواب مرقوم می نمایند:

چرا ما باید درگیر همه اینها باشیم؟

 واجب بود که ما چنین اقتصادی داشته باشیم؟
 نه.
 چرا داریم؟
 به این جهت که یک رژیم استبدادی داریم، رژیم استبدادی تک پایه، چون فقط یک پایه دارد که آقای ولی فقیه است و این رژیم اگر بخواهد برجا بماند باید رابطه اقتصادی دولت و ملت چنین باشد که ملت در اقتصاد بطور کامل وابسته به دولت باشد، همانطور که دولت به اقتصاد بیگانه وابسته است. این دو وابستگی یعنی وابستگی مردم به اقتصاد در مهار استبداد و وابستگی همین استبداد در بودجه خود و فعالیتهای اقتصادی اش به اقتصاد خارجی علت این گرانی، بیکاری، خشونت، گسترش نابسامانیها و آسیبهای اجتماعی و مصرفی شدن اقتصاد کشور را توضیح می دهد.






 بر این بینش که آقای بنی صدر ارائه می دهند نقدی وارد است . این نظریه در واقع در پی این است که در رابطه میان نظامات اقتصادی - اجتماعی از یکسو و از سوی دیگر نظامات سیاسی - یعنی این که هرباره این جامعه است که دولت را تعیین می کند و یا هستی دولت و نظام سیاسی است که جامعه و نظام اقتصادی را معین می سازد ؟ - بدنبال این پاسخ است که این نظام ها و هستی های سیاسی انسان ها هستند که هرباره نظام اقتصادی و اجتماعی شان را معین میسازند.

به عبارت ایرانی خودمان: همان طور که آقای بنی صدر مسئله را مشاهده می کنند 


 به این جهت که یک رژیم استبدادی داریم، رژیم استبدادی تک پایه، چون فقط یک پایه دارد که آقای ولی فقیه است و این رژیم اگر بخواهد برجا بماند باید رابطه اقتصادی دولت و ملت چنین باشد که ملت در اقتصاد بطور کامل وابسته به دولت باشد، همانطور که دولت به اقتصاد بیگانه وابسته است.  

امادر این میان این پرسش مطرح میشود:  اگر این نظر درست است که سیاست جامعه و اقتصاد را تعیین می کند و نه برعکس  پس چرا در چین ، استبداد سیاسی در بدنبال یک  اقتصاد وابسته و تک پایه و انگلی و قرون وسطایی نیست؟ 


 اما ایشان انگار این که متوجه اشتباه نظری شان شده اند در جواب پرسش زیر را طرح و به جواب آن می نشیند:


آیا این استبداد می تواند سیاست اقتصادی خود را تغییر بدهد؟

 یادتان می آید که در دوره آقای رفسنجانی و همینطور در اوائل دوره آقای احمدی نژاد صحبت از مدل یا الگوی چینی می کردند. آنجا یک رژیم استبدادی است که به اقتصاد کشور امکان رشد داده است، پس ما هم در ایران می توانیم این کار را بکنیم! اما در عمل این کار را نتوانستند بکنند، عکس آن کار را انجام دادند. چرا اینطور شد؟ اقتصاد چین یعنی آن دولت استبدادی چین از لحاظ بودجه متکی به اقتصاد داخلی است، متکی به تولید داخلی است، موقعیتش در جهان هم از این تولید داخلی ناشی می شود و می دانیم که بیشترین ذخایر ارزی دنیا را چین دارد، حتی بودجه دولت آمریکا به مقدار خیلی زیاد به ذخایر ارزی چین وابسته است. خب اگر این رژیم هم می خواست از آن الگو را پیروی کند می باید اقتصاد تولید محور می داشت و از لحاظ بودجه تکیه اش به تولید داخلی می شد و این کار را نتوانست بکند، حکومت آقای هاشمی رفسنجانی مدعی شد که حکومت سازندگی است و دارد همان روش را پیاده می کند، اما آن الگو پیاده نشد و وضعیت همین شد که می بینید. علت اینست که رژیم چین تا دوره ای که مثل همین رژیم ما می خواست تمایلات توتالیترش را در همه قلمروها اعمال کند از نظر اقتصادی نتوانست به جلو بیاید، عقب مانده بود. ناگزیر شد یک تغییر ماهیتی به خود بدهد، بنابراین جامعه از آن ایدئولوژی و آن تمایلات توتالیتر به مقیاس خیلی زیاد رها شد و در واقع جامعه چینی توانست تحولی را به آن رژیم کمونیستی تحمیل بکند که ما الان در یک مرحله از این تحول هستیم و این تحول بدون تردید ادامه پیدا خواهد کرد و طبیعت رژیم را هم تغییر خواهد داد. آیا مردم ایران همان راه و روش مردم چین را در پیش گرفتند؟ متاسفانه نه.

 آقای بنی صدر برای رهایی از این تنگنای تئوریک شان که تئوری خودشان موجد آن هستند  در جواب پاسخی مطرح می کنند که در بالا تکه ایی از آن آورده شد و مطالعه مفصل آن در آدرس زیر پیشنهاد می شود.

 اما من بر خلاف آقای بنی صدر به این نظر نیستم که اگر ما دارای چنین اقتصاد مسلطی- و کلیت اقتصاد ما چنین نیست - هستیم علت و سبب آن این است که چون ما در سیاست دارای نظام استبدادی هستیم. من مسئله را بطور برعکسش می بینم.

یعنی چون ما بعضا دارای چنین اقتصادی و چنین نظام اقتصادی و مالی مکنده و وابسته و غیر مولد و به عبارت قدما نظام بورژوا - فئودالی عقب مانده و غیر صنعتی و قرون وسطایی هستیم که متعلق به تاریخ ماقبل انقلاب صنعتی است و به آن کاپیتالیسم مرکانتلیستی می گویند که پیوسته در دوران قبل از انقلاب صنعتی در هر کشوری مسلط است، لذا بر شالوده همین علل اقتصادی - اجنماعی  و از آنجاییکه این دسته ایرانیان دست بالا در کشور دارند و قدرت سیاسی را بدست خود گرفته اند  از همین رو هم ما نظام سیاسی متاسب با آن هستیم که همان نظام استبدادی، فردی و تئولوژیگ و ایدئولوژیک و... است.

 به عبارت دیگر مشکل اساسی ما در کشور تسلط یک نظام اجتماعی - اقتصادی عقب مانده و قرون وسطایی می باشد که تاریخ آغاز آن بر می گردد به گذشته ایران و از راه این تسلط اقتصادی و اجتماعی است که این نیروها به خصوص بیش از پیش از راه انقلاب اسلامی دارای قدرت سیاسی در کشور شده اند.

 نظام سیاسی این نظام بورژوا - فئودالی که با اشرافیت مالی و نظام انگلی بانکی و اقتصاد میرای صنایع دستی و غیره همراه است پیوسته یک نظام استبدادی و خودسر بوده و باقی خواهد ماند.

 اما آقای بنی صدر چنان که در بالا آمده این رابطه را معکوس  مشاهده می نمایند و بر پایه این وارونه بینی  به این نظرند چون ما دارای یک نظام سیاسی استبدادی هستیم لذا به تبع آن هم دارای یک نظام اقتصادی و اجتماعی متناسب با ان هستیم. 

ایشان لاکن ضمن عمومی کردن این نظام اقتصادی و اجتماعی انگلی، کمپراتور و مرکانتلیستی که هرباره به استبداد سیاسی گرایش دارد،  پیرامون این نظام اقتصادی و اجتماعی که بر دیگر نظام های اقتصادی و اجتماعی کشور مسلط است و از راه این چیرگی اقتصادی و اجتماعی دارای چیرگی سیاسی بر سایر ایرانیان در اکناف گوناگون می شود سکوت می نمایند.

 اما براستی باید پرسید کدام ایرانیان در این نظام اقتصادی و اجتماعی مسلطند که مانند زالو به جان سایر ایرانیان افتاده اند ؟

 این زالو ها، انگل ها و مکنده ها که نظام اقتصادی و سیاسی خود را بر کشور مستولی کرده اند کدام دسته از ایرانیان می باشند که از انقلاب اسلامی چنین پیروز و سربلند بیرون آمده اند؟





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر