۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

با احترام به حقوق یکدیگر عرض می کنم.

من از خود می پرسم دمکرات و لیبرال بودن یعنی یکی بر نعل کوبیدن و یکی بر میخ؟ این که مخالفان باید باشند، تکاثر باید باشد و... این ها اساسی و درست. اما آیا دمکرات  و  لیبرال بودن این است بر پایه حق و حقوق مان پی گیر مطالباتمان نباشیم؟

تکاثر  و تنوع اجتماعی، دمکراسی که می گویند یعنی چه؟  و این در کشوری که در حال گذار از شرایط سنتی و عقب مانده گذشته به شرایط مدرنیته و عالی تر اجتماعی و تاریخی است به چه معناست؟

براستی در چنین کشوری از نظر اجتماعی متکاثری که گذشتگان  درکنار آیندگان برای خود برپایه حقوق تکاثر و دمکراتیک حق حیات و حق آب و گل و... قائلند به چه معناست؟

این پاسداران حق و حقوق بشر، برای دغدغه من که حرکت و تحول اجتماعی است چه پاسخی دارند یعنی این که هم حقوق بشر باشد و هم بتوان کشور را از این درجاز زدن و واپس رفتن تاریخی و اجتماعی رهانید؟

آیا حقوق بشر و دمکراسی ابزاری است که مرتجعین به جای خود با استفاده ابزاری از آن چرخ های حرکت و تحول کشور را باز دارند و مدرنیته و تحول کشور را به ریشخند و بازی بگیرند؟

آیا برای این آنجاست که از آن برای نجات جان این ها که بر گرده ما سوارند به جای خود برای تحمیق مردم،  امان نامه صادر شود؟

من به شخصه برای تکاثر و تنوع اجتماعی هستیم که تاریخ دیکته می کند و الزام کشور است. اما از خود می پرسم حدودو ثغور این تکاثر وتنوع اجتماعی کجاست؟

ما سابقا وقتی اصلاحات ارضی نمودیم در انجام اصلاحات به حقوق شهروندی رعایا اندیشیدیم و یا فئودال ها و خوانین کشور؟ پیشتر از آن وقتی بساط مناسبات برده داری را برچیدیم مد نظر ما حقوق کدام رسته از انسان ها  بود؟ سروران و یا نوکران؟

به همین روال من می پرسم در انجام  اصلاحات اجتماعی دیگر که این بار در حیطه شهری مد نظر است بایستی متوجه حقوق کدام دسته از شهروندان شد؟

متوجه حقوق آن شهروندان که به نام اشرافیت مالی خون مردم را در شیشه کرده اند و یا مردمی که خونشان در شیشه است؟

بهرحال این حقوقی که به نام حقوق شهروندی باید پاسداری شود دامنه و حدودش چگونه است و  چه کسی شهروند است و چه کسی شهروند محسوب  نمی شود و  به اصطلاح از حقوق روم برخوردار نیست؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر