۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

ادامه : فلاسفه تاریخ ساز نیستند! قسمت پنجم

همان گونه که در شماره نخست " ادامه : فلاسفه تاریخ ساز نیستند" هم اظهارشد ما در ارتباط با موضوع مبحث مان با دو رابطه کلی مواجه هستیم

من در این جا همان تکه را-  از آن نوشته را  - در این مکان تنها  تکرار و کپی می کنم



در ارتباط با تاریخ دو نکته مطرح است که مهمند

  • مورد نخست ارتباط تاریخ به عنوان موضوع با علم تاریخ است که این مورد  به تئوری شناخت مربوط میشود
  • مورد دوم دیگر مربوط به تئوری شناخت نیست بل که رابطه دو وجه تاریخ باهم است: ارتباط میان وجه اقتصادی- اجتماعی از یکسو و از سوی دیگر وجه سیاسی. این مورد دوم در حقیقت خود یک رابطه عینی و تاریخی است که به سهم خود موضوع علم تاریخ است.

بنابراین اجازه دهید برای اختصار هم شده ما در این جا پیوسته از دو رابطه سخن برانیم

  • رابطه تئوری شناخت که به این معنا یک رابطه فلسفی است. فلسفه به مفهوم تئوری شناخت.
  • رابطه تاریخی. رابطه میان هستی اقتصادی - اجتماعی یا هستی سیاسی
مطالب بالا عین مطالبی است که در شماره نخست داشتیم.

از نظر من تزهایی درباره فویرباخ فیلسوف  مربوط میشوند با مورد اول یعنی تاریخ واقعی به منزله موضوع علم تاریخ. و در این رابطه ماتریالیسم و یا بهتر بگوییم فلسفه مادی در تاریخ عبارت  از این گفتمان است که در نظر داشته باشیم

 پیوسته این تاریخ واقعی است که موضوع علم تاریخ و تئوری انتقادی است. در این رابطه باید در نظر داشت تاریخ واقعی نه تنها  علم تاریخ و تئوری انتقادی را تعیین می کند بل که به سهم خو تاریخ دینی، تاریخ ادبی و تاریخ فلسفی، که هرباره تنها کوشیده اند تاریخ واقعی را  به شکل خود منعکس کنند،  را هم تعیین می کند.

اما در رابطه با مورد دوم ما مواجه با یک رابطه واقعی و یک رابطه تاریخی هستیم.

در مورد دوم سخن بر سر رابطه میان دو وجه تاریخی و دو وجه از هستی تاریخی است:

رابطه میان وجه اقتصادی - اجتماعی از یکسو و از سوی دیگر وجه سیاسی.


اهمیت افتراق این دو مورد - یکی مورد فلسفی و دیگری مورد تاریخی - در این است که اگر ما این دو را در هم آمیزیم عملا وجه سیاسی در تاریخ واقعی را یعنی تاریخ سیاست و تاریخ دولت ها را مبدل به تاریخ دینی و تاریخ ادبی و تاریخ اندیشه و... می نماییم.

و به نظر من در آثار مارکس این درهم آمیزی متاسفانه  وجود دارد و به بیان معکوس انفکاک مورد فلسفی از مورد تاریخی ضمانت قوی و شفاف نمی یابد.

همان گونه می دانیم  در منظر مارکس  یک بنا و ساختمان از دو قسمت تشکیل یافته است
  • زیر بنا
  • روبنا
برای بسیاری از پیروان مارکس زیر بنا همان مناسبات اقتصادی - اجتماعی و روبنا عبارت است از

  • دین
  • علم
  • فلسفه- روش فکری
  • هنر و ادبیات
  • سیاست - دولت
به عبارت دیگر نه تنها آنچه که در رابطه با فویرباخ مطرح بود یعنی دین و یا علم تاریخ بل که همچنین در مورد سیاست و دولت ما با یک روبنای اجتماعی روبرو هستیم که آن را یک زیر بنای واقعی که همان تاریخ اقتصادی - اجتماعی است معین می کند.

از همین رو پیروان مارکس در جوار روبنای سیاسی از یک روبنای ایدئولوژیک و دینی و علمی و فلسفی سخن می رانند که هرباره توسط  زیر بنای مادی و اقتصادی - اجتماعی معین می شود.

از همین جاست که باید برسید براستی در یک بنای واقعی که یک آرشیتکت برپا می سازد کدام بخش از  ساختمان روی بنا  را تشکیل می دهد؟

زیر بنا که در ریز خاک مدفون و پنهان است. آن چه روبنا است به ظاهر آن است که بر روی خاک  واقع  و بر پا شده است.

اما  هربنایی دارای یک شیروانی و یک خر پشته ایی هم است که بروی سقف ساختمان بنا می کنند.

از نظر من ما انسان ها در مشاهده هربنایی نه متوجه سطح زیربنایی و مدفون در خاکش هستیم و نه چندان توجه مان را معطوف به شیروانی و خرپشته اش می کنیم. بنا از نظر واقعی گرچه از همه این ها در کلیتش تشکیل میشود اما ما  در وهله اول مد نظر مان بیش از همه آن تکه از ساختمان است که معمولا در آن سکونت می گزینند.

ما اگر این تکه از بنا را که زندگی روز مره درآن جاری است را مد نظر گیریم و آنرا به هستی تاریخی  منتقل نماییم, آنگاه آنچه در برابر چشمان ما جاری است همان  بنای جامعه است.

از نظر من بنای جامعه دارای یک زیر بنای اقتصادی است. همان بنای جامعه دارای یک شیروانی و روبنای سیاسی است که به منزله حفاظت بنای جامعه از عوامل اجتماعی عمل میکند .

اما در مورد دین، فلسفه و هنر و ادبیات در نظر من این ها همه در حکم رنگ و روغن هایی هستند که هرباره بربنای اجتماعی زده می شوند و در قبال اصل بنا حکم فرعی و ظاهری ، آرایشی و بزکی را دارند.

همان گونه که آدمها را نمی توان از روی ظواهرشان شناخت به همان گونه داوری در باره بناها از روی رنگ و روغنی که بهشان زده اند اشتباه بزرگی است.

همان گونه که بزک ها می توانند اشتباهی و بی ارتباط با بنا بکار گرفته شوند به همان گونه هم آرایش و بزک بنا های اجتماعی می تواند غلط انداز باشند

ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر