همیشه این نقد بر طبیعیون وارد می شد که آنها جامعه انسانی را تک بعدی و تنها ازیک دریجه فیزیک و طبیعت می نگرند واز اینرو میگمارند که انسان فقط یک ماشین، یک آلت بی اراده، پاسیو و غیر فعال، یک عینیت و ابژه است.
می گفتند برخوردشان به انسان برخورد مکانیکی است و از اینرو رایج شده بود که می گفتند طبیعیون پیرو فلسفه و تئوری ماتریالیسم مکانیکی اند.
این عینی گرایی و ماتریالیسم و هرچه که نام داشت در واقع یک طبیعت گرایی یا ناتورالیسم بود.
قطب مخالف همان ذهنی گرایی و سوبژکتیوسم و ایده آلیسم بود.
ناتورآلیستها به دو دسته کلی تقسیم میشوند
انسان گرایان
جغرافی گرایان یا پیروان محیط زیست و..
در انسان گرایان همه گونه دسته ای یافت می شد: سوسیالیستها، نژاد گرایان، ملی گرایان و..
برخورد فیزیکی و یا مکانیکی به انسان در واقع یعنی تنها مشاهده صرف وجه فیزیک و طبیعت انسان.
بطور نمونه ناتورالیستها می دانستند که انسان کار می کند. دارای جامعه است. اما این کار و جامعه برایشان تنها به جهت طبیعی یعنی فیزیک کار و فیزیک جامعه مطرح بود.
اما کارخلاقانه، علم و دانش های نظری و تجربی انسان، اختراعات و ...از نظر فیزیک گرایان بدور می ماند.
و یا اگر بهش اشاره می کردند بطور اتفاقی بود و جایگاهی در برخوردشان به انسان نداشت.
به همین گونه بود که وقتی اهمیت اقتصاد و جامعه به وجه خلاقانه آن مورد توجه قرار گرفت، نخستین اقتصاد دانان و جامعه شناسان هنوز تحت تاثیر فیزیک دانان و برخورد مکانیکی به انسان بودند.
جنبه های فعال و خلاقانه را در عوض می گماشتند که بطور مشاهده ایی است.
این مشاهده از مبحث تغییر گریزان بود.
کشف قوانین تغییر انسان مستلزم این بود کانون توجه از مشاهده طبیعت صرف به مشاهده تغییرات و رابطه آن جابجا شود
یعنی بدین سان بایستی در نگاه به فعالیت انسانی وجه عینی و طبیعی این فعالیت ها با وجه ذهنی آنها تکمیل شود
بطور نمونه در اقتصاد. در اقتصاد توجه صرف به وجه عینی کار یعنی مشاهده صرف فیزیک کار که گفتیم خاصه طبیعیون بود.
این که گفته میشود انسان در عین کار جامعه اش را تغییر می دهد در این گفتمان نه کار به شکل عینی و طبیعی مد نظر است و نه جامعه.
اتفاقا طبیعیون چنین تغییراتی که از کار منشاء می گیرد و به تغییرات اجتماعی منجر می شود و سپس از تغییرات اجتماعی بر سر کار موثر واقع می شود را چون مصنوعی بود و نه طبیعی کلا تغییراتی مضری می دانستند که انسان را از ذات طبیعی دور می کند.
از نظر طبیعیون این دور سازی منشاء دین و از خودبیگانگی عقیدتی داشت و به این نحو کل پیشرفت اجتماعی منبعث از اقتصاد به شکل منفی و حاصل تغییرات خودسرانه دین و عقیده پنداشته میشد.
ادامه دارد..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر