۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۱, شنبه

اخلاق جامعه فرتوت اخلاق طبقه برین است و اخلاق جامعه نوین اخلاق طبقه زیرین

من پیرامون شعور اجتماعی و طبقاتی  مطالب متعددی تا کنون نوشته ام. بنابر ضرورت عینی لازم می بینم بار دیگر وارد این مبحث شوم و در قالب کلمات دیگر این مطلب شعور اجتماعی و طبقاتی را  تشریح و   پیرامون آن  ابهام زدایی کنم.

هر جامعه و هر هستی اجتماعی از دو عنصر کلی تشکیل یافته است:  عنصر مادی و عنصر غیر مادی. عنصر غیر مادی را برخی عنصر اخلاقی، عنصر روبنایی نامیده اند.

آنچه که در اینجا تحت عنوان شعور اجتماعی و طبقاتی آورده می شود در واقعیت همین عنصر غیر مادی هستی اجتماعی است.

صرف نظر از این که عنصر و جزء غیر مادی یک جامعه و هستی اجتماعی را چه نام گذاری کنیم مهم هرباره این است یک جامعه و یا یک هستی اجتماعی یک هستی مرکب و دوگانه است و به دو  جزء مادی و جزء شعوری تقسیم می شود


رابطه دو جزء یک هستی اجتماعی و جامعه رابطه ایی  عینی است. برای توضیح بیشتر باید در نظر داشت یک رابطه اجتماعی از قبیل رابطه میان  جزء مادی و جزء شعوریک یک جامعه یک رابطه فلسفی نیست. این رابطه اجتماعی  نظیر دیگر رابطه های اجتماعی یک رابطه عینی  و مستقل از ذهن انسانی است و از این راه یک موضوع برای شناخت و ذهنیت.

از نگاه فلسفی  رابطه یک موضوع عینی با ذهنیت انسانی مطرح است و در این مورد مشخص ما    رابطه   یک موضوع اجتماعی و عینی - رابطه اجتماعی و عینی میان جزء مادی و جزء شعوریک - با ذهنیت انسانی مطرح می باشد.

نکته بعدی مرتبط است با چگونگی این رابطه عینی و اجتماعی. این که دو جزء مادی و غیر مادی یک هستی اجتماعی و یا یک جامعه چگونه رابطه ایی باهم دارند.

در این رابطه باید دانست هیچ یک از این دو جزء از جامعه  خالق جزء دیگر نیست. نه جزء مادی خالق جزء غیر مادی است و نه برعکس.

رابطه ایی که میان این دو جزء اجتماعی موجود است رابطه خالق و مخلوق نیست بل که رابطه تاثیر و به این معنا تعین است. بطور نمونه اگر گفته میشود این جزء مادی در یک جامعه است که جزء غیر مادی و روبنایی آن را تعیین می کند  این به این معنا نیست که جزء روبنایی مخلوق جزء مادی است و هستی خود را مدیون آن است.

در این تعین مد نظر این نیست که شعور اجتماعی بازتاب ذهنی و علمی و شناختی از یک جزء مادی است. یعنی آن گونه که فلاسفه و نظریه پردازان تئوری شناخت مد نظر دارند.

 به عبارت دقیق تر روبنای اجتماعی علم و شناخت زیربنای اجتماعی نیست. در یک کلام ساده: سیاست علم اقتصاد نیست.


نکته سوم در این است اگر جزء مادی جزء غیرمادی در یک جامعه را تعیین می کند اگر این هستی اجتماعی متضاد و طبقاتی باشد آنگاه چه؟

اگر جامعه طبقاتی باشد آنگاه این طبقه مستولی و صاحب است که جزء مادی جامعه جزء غیر مادی اش را تعیین می کند. به عبارت ساده تر در چنین شرایطی این طبقه مستولی است که نماینده و صاحب جامعه است و در این طبقه است که قوانین مذکور در بالا مشمول آن می شود.

مارکس این مضمون به این گونه فرموله کرده است:  اخلاق حاکم در یک جامعه اخلاق طبقه حاکم آن جامعه است.

مضمونا مد نظر این بوده که در یک جامعه طبقاتی این طبقه صاحب است که نماینده مادی و غیر مادی آن جامعه است و طبقه  زیردست کاره ایی نیست.

به عبارت روشنتر: این طبقه مستولی است که کلیت جامعه در آن متبلور می شود.

این تبلور  جامعه در موجودیت طبقه مستولی و صاحب به حدی است که طبقه زیرین وارد معادلاتی که در بالا توضیح داده شده نمی شود.

از این رو این پرسش مطرح می شود: اگر طبقه  برین  و جامعه یکی می باشند و در این رابطه  طبقه زیرین محسوب نمی شود، آنگاه از نقطه نظر اجتماعی- رابطه دو جزء و دو عنصر مادی و غیر مادی -  طبقه غیر محسوب دارای چه وضعیتی می باشد؟

پاسخی که این پرسش هرباره می گیرد  پاسخی است اجتماعی و نه فلسفی. یعنی باید بطور کنکرت و مشخص دید در انحلال جامعه مورد نظر چه جامعه ایی به جای آن و در مکان آن جایگزین می شود. یعنی باید مشاهده کرد آیا طبقه زیرین و غیر محسوب در جامعه نوین و تاریخا آلترناتیو جایی دارد یا نه؟

اگر جامعه نوین و آلترناتیو مرتبط با طبقه زیرین و غیر محسوب در جامعه پیشین و فرتوت باشد آنگاه جامعه نوین و آلترناتیو،  از پیش و  به هنگام جامعه فرتوت به صورت آرمان های اجتماعی طبقه زیرین و غیر محسوب تجلی می کنند.

به عبارت روشنتر جامعه جایگزین و آتی مبدل به آرمان های اجتماعی طبقه زیردست در جامعه فرتوت میشوند و این طبقه زیرین در جامعه تاریخا فرتوت است که  از نابودی جامعه فرتوت منفعت می برد و بر این پایه به منفعت اوست که در نایودی جامعه فرتوت بکوشد.

رابطه جامعه بدیل و نوین با طبقه زیرین موجبی بوده است برای این موضوع که برای طبقه زیرین  این هستی اجتماعی نوین است که مناسباتش مشمول طبقه زیرین و اپوزیسیون می گردد.

به عبارت دیگر اگر اخلاق   جامعه فرتوت اخلاق طبقه برین  است آنگاه اخلاق جامعه نوین اخلاق طبقه زیرین را تشکیل می دهد.

نکته دیگر  و آخری پیرامون جایگاه  علم و شناخت در جامعه تاریخا فرتوت است. پرسش در این رابطه این است اگر جامعه بدیل و نوین متبلور کننده آرمان های اجتماعی طبقه زیرین است علم و شناخت از جامعه فرتوت چه مساعدتی و خدمتی به طبقه زیرین در نیل به این آرمان های اجتماعی می تواند می نماید؟

پاسخ به این پرسش هر چه باشد این نکته از پیش روشن است:  میان آرمان های اجتماعی طبقه زیرین و علم مغایرت وجود دارد. علم از این آرمان ها با این آرمان ها به عنوان موضوع علم یکی نیست.

اما در خصوص راه های علمی نیل به آرمان های اجتماعی طبقه زیرین.

بهر حال از آنجاییکه این راه،  فلسفی نیست بل یک راه علمی و تجربی  است  لذا این علم و روش تجربی است که هرباره بر پایه توان خود در دستیابی به شناخت تجربی می تواند پاسخگوی این معضل و این پرسش باشد.

بنابراین بر پایه وضعیت کنکرت است که علم و دستیابی به شناخت تجربی رامی توان در کسب آرمان های اجتماعی طبقه زیرین مورد آزمون قرار داد. به عبارت دیگر به یک پاسخ کلی آری و یا نه  در این رابطه نمی توان بسنده کرد.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر