۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه

ایرانویج - قسمت اول


 در فر گرد یکم از وندیداد اوستا چنین آمده است


نخستین سرزمین و کشور نیکی که من - اهوره مزدا - آفریدم ،  ائیرییانَم وَئِجو بود بر کرانهٔ رود دایتیا  ی نیک. پس آن گاه اهریمن همه تن مرگ بیامد و به پتیارگی "اژدهاً را در رود دایتیا بیافرید و زمستان دیو آفریده را بر جهان هستی چیرگی بخشید.


به نظر می آید این زمستان  اهریمن آفریده که بر جهان هستی در کنار رود دایتیا چیره شد و اسوره ایی موسوم به اثوره مزدا- اهورا مزدا -   از آن به این نحو منفی سخن می راند و به  برادر همزادش، دیوای هندیها،  نسبت می دهد  ازعللی باشد که این دسته از مردمان آریایی که زمانی در ازمنه های دور دست در کنار رود ناشناخته ایی به نام دای تیا می زیستند از آن دیار و پایگاه اولیه و از همزادان هندیشان به سر زمین هایی که امروزه فلات ایران نامیده باشد رانده باشد. و شاید هم این برودت که آفریده برادران هندی است بطور نمادین مظهر یک برودت اجتماعی و همبودگی انسانی بوده است. بهر حال خواه این و خواه آن  در این جا این همان   عللی بر ما ناشناخته از مهاجرت عده ایی از انسان هاست که بدین گونه از آن افسانه سازی و دین سازی شده است .



در عکس  بالا که از کشور کامبوج است چنان که مشاهده میشود در یک تندیس ابر اثوره - اسورا و یا اهورا و اتورا -  که ماهیش اثورا نام دارد در حال چنگیدن با یکی از همین اژدها بد طینت است که او آنرا به دیوای رقیب نسبت می دهد. باید دانست در دین مشترک اولیه این مردمان که از آن ها در اینجا سخن است دیو و اسوره دو موجود متضاد هم می باشند که مدام در نبرد بایکدیگرند.در پایین باز به این مطلب باز می گردیم اما در این جا از سرمای دیو آفریده شروع می کنیم و به ارتباطش با اژدها می پردازیم.


سرما به زبان روسی یعنی ماروس که بی شباهت به واژه مار فارسی امروزی ما نیست. مار نماد آب است. شکل مار   تشابه بسیاری به بستر یک رودخانه  دارد که به سان مار بر زمین شیار افکنده است.


در بسیاری از تصاویری که بعدها شکل گرفته اند و مربوط به کیش  میترا و یا مهر گاو کش  می باشد تصویری از حضور مار هم مشاهده میشود






موسس کلیسای ارمنستان ازنیک  مطلب ارزنده ایی در این  رابطه  دارد که قبل از همه با هم بخوانیمش و سپس به پیرامون ماجرای مهاجرت از سرزمین در کنار رود دای  تیا به علت سرمای  دیو آفریده بپردازیم:





مغان می‌گویند پیش از اینکه چیزی موجود بود، نه آسمان نه چیزهای آفریدهٔ دیگر که در آسمان و زمین هستند یک زوروان ویژه‌ای وجود داشت که به معنای سرنوشت (بخت) یا درخشش نیرو (فر یا فرنه) است. هزار سال او قربانی کرد دارای پسری شود که او را می‌خواست اورمیزد (اهورامزدا) بنامد که می‌بایست آسمان و زمین و هر چیزی را که در آنها است می‌آفرید. پس از اینکه وی هزار سال قربانی کرد، نشست تا بیندیشد او گفت

 «قربانی که من پیشکش می‌کنم مگر به چه کار باید بیاید؟ براستی من فرزندی بنام اورمیزد دارا خواهم شد یا آنکه تلاش‌های من بیهوده خواهد بود؟»

 وی در اندیشه فرو رفته بود که اورمیزد و اهریمن در زهدان بوجود آمدند. اورمیزد در پی قربانی‌هایی که زوروان پیشکش کرده‌بود و اهریمن در پی تردیدش. زوروان چون از این آگاهی یافت گفت

 «دو پسر بدنیا خواهند آمد، نخستین را که به پیش من در آید، پادشاه خواهم کرد.»

همینکه اورمیزد از این اندیشهٔ پدر آگاهی یافت، نزد اهریمن آن را آشکار کرد. اهریمن همینکه این سخن را شنید زهدان را شکافت و رفت تا به پیش پدر در آید. پدر پرسید «تو کیستی؟» اهریمن گفت «من فرزند تو هستم.» زوروان پاسخ داد «فرزند من دارای بوی خوش است و روشن تو تاریک و بد بوئی.» هنگامیکه این دو با هم سخن می‌گفتند اورمیزد به هنگام درست زائیده شد، روشن و خوشبو و رفت پیش پدر خود درآید. پس زوروان دانست که این فرزندش اورمیزد است که برایش قربانی کرده‌بود و شاخه‌های قربانی (برسم) را که در دست داشت و با آن قربانی می‌کرد، گرفت و با این سخنان به اورمی‌زد داد. «تاکنون من برای تو قربانی می‌کردم از این پس تو باید برای من قربانی کنی.» در حالیکه شاخه‌ها را به اورمیزد می‌داد زوروان او را آفرین کرد. در این هنگام اهریمن به پیش زوروان در آمد و گفت «آیا تو اینرا پیمان نکرده بودی هر یک از فرزندان من که نخست پیش من آید او را پادشاه خواهم کرد؟» زوروان برای آنکه پیمان خود را نشکند گفت

 «تو ای هستی پلید به تو شهریاری نه هزار ساله داده خواهدشد و ارومیزد باید سرور تو باشد. پس از نه هزار سال باید که اورمزد شهریاری کند و هر چه که او می‌خواهد باید که روی دهد.» پس اورمیزد و اهریمن در کار پدید آوردن هستی‌های آفریده شدند و هر چه که اورمی‌زد می‌کرد همه خوب بود و راست و هر چه اهریمن می‌کرد پلید و وارونه.







چنان که در این روایت می خوانیم فره و فرنه که بعدها به فره ایزدی و فروهر و فره وشی و... مبدل شد و در عین حال مفهوم همای سعادت و بخت و اقبال خوش  را حفظ نمود در آغاز در ارتباط با زوروان یعنی این باور بوده است که پیش از این که چیزی موجود باشد زمان بی کران و یا زمان اکران که زوروان نام دارد و پدر خوب و بد درکنارهم بود وجود داشت.

ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر