و یا فئودال ها مبدل به نیروهای انگلی و پارازیت میشدند و سپس با انقلاب صنعتی این بورژوازی سنتی و فئودال بود که مبدل به زالوهای اجتماعی گشتند و مورد تنفر بورژوازی صنعتی و بالنده قرار گرفتند و...
این ها همه بر اساس تغییرات مدامی بود که در جامعه شهروندی صورت پذیر می گردید و در خود مبدل به شالوده ایی می گشت که بر آن اساس در معانی شهروند کیست تغییر رخ دهد.
شهروندان پیوسته شهروندان پیشین و سلف خود را از درجه شهروندی ساقط کرده و با محروم سازیشان از حقوق شهروندی عذر تاریخی شان را خواستار شده اند.
همان گونه که در بالا گفته شد اسقاط نظام و جامعه و مناسبات برده داری توسط فئودالیته و سپس انهدام کلیت فئودالیته در شهر و روستا توسط انقلاب صنعتی، این ها هرباره ممکن نبودند و امروز هم نمی شوند مگر هرباره شهروند نو با ادعای این که شهروند کهن مطابق با ارزش های شهروندی نیست، تاریخا زوال یافته ، فرسوده است، تاریخ مصرفش بسر آمده و ... او را از صحنه هستی خارج گرداند و یا اصلیت خارجش سازد و غیره.
ادراک این مکانیزم حذف تاریخی که همان راز مکانیزم تکامل و پیشرفت در مدنیت است برای ما ایرانیان که در میانه انقلاب صنعتی ایستاده ایم و گیر کرده ایم مهم است.
امروزه این خود شهروندان هستند که شهروندی را به شکل فئودالیته آن در شهر و روستا پذیرا نیستند و از همین رو نمی پذیرند که شهروند امروز ایرانی به همان صورت سلفش در قرون وسطی یعنی به شکل فئودالی در شهرو روستا تعبیر و تفسیر شود.
از این رو باید از شهروندان امروزی در ایران پذیرفت که عصر قئودالیته در صنعت و فلاحت در کشور به سر آمده است. آن قوای مولده، تجاری و بانکی که نظامات فئودالی در صنعت و کشاورزی در کشور داشته اند و آن اقتصاد و نظام ها و نهاد هایی که فئودالیته در صنعت و فلاحت فرا خوانده بود و از قرن ها در کشور از موجودیت برخودار اند مدتها است که دیگر قادر به ارضای نیاز های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی و حقوقی و روحی کشور نیستند
این نظام ها و نهاد ها که در رژیم جمهوری اسلامی در یک رنسانس و رستوراسیون دوباره سازی شده اند و از پایه های نظام سیاسی کشور و مدیریت قرار گرفته اند، مدتها است یا به شکل فروپاشیده اش وجود دارد و یا به شکل وابسته و به اصطلاح مدرنیزه شده اش.
امروزه بر پایه ارزش های شهروند امروزی شهروند کهن ایران در صنعت و فلاحت یا ساقط شده است و یا بقایای این شهروند که هنوز باقی مانده دیگر حائز قوه مولد و خلاقیت نیست.
به همین گونه است این واقعیت در مورد طبقات جامعه فئودالی در شهرو روستا یعنی گروه های انسانی و اجتماعی جامعه شهروندی گذشته. مصداق می یابد
برای این منظور نگاهی بیاندازیم به طبقات انسانی که در فئودالیته در شهر و روستا مطرح بودند و هم اکنون کماکان در کشور به شکل رسویات و ته مانده ها از هستی برخوردارند لاکن از منظر شهروند امروزی نمی توانند شهروند محسوب گردند چرا که حائز ارزش های شهروندی به مفهوم امروزی آن نیستند
ادامه دارد...
این ها همه بر اساس تغییرات مدامی بود که در جامعه شهروندی صورت پذیر می گردید و در خود مبدل به شالوده ایی می گشت که بر آن اساس در معانی شهروند کیست تغییر رخ دهد.
شهروندان پیوسته شهروندان پیشین و سلف خود را از درجه شهروندی ساقط کرده و با محروم سازیشان از حقوق شهروندی عذر تاریخی شان را خواستار شده اند.
همان گونه که در بالا گفته شد اسقاط نظام و جامعه و مناسبات برده داری توسط فئودالیته و سپس انهدام کلیت فئودالیته در شهر و روستا توسط انقلاب صنعتی، این ها هرباره ممکن نبودند و امروز هم نمی شوند مگر هرباره شهروند نو با ادعای این که شهروند کهن مطابق با ارزش های شهروندی نیست، تاریخا زوال یافته ، فرسوده است، تاریخ مصرفش بسر آمده و ... او را از صحنه هستی خارج گرداند و یا اصلیت خارجش سازد و غیره.
ادراک این مکانیزم حذف تاریخی که همان راز مکانیزم تکامل و پیشرفت در مدنیت است برای ما ایرانیان که در میانه انقلاب صنعتی ایستاده ایم و گیر کرده ایم مهم است.
امروزه این خود شهروندان هستند که شهروندی را به شکل فئودالیته آن در شهر و روستا پذیرا نیستند و از همین رو نمی پذیرند که شهروند امروز ایرانی به همان صورت سلفش در قرون وسطی یعنی به شکل فئودالی در شهرو روستا تعبیر و تفسیر شود.
از این رو باید از شهروندان امروزی در ایران پذیرفت که عصر قئودالیته در صنعت و فلاحت در کشور به سر آمده است. آن قوای مولده، تجاری و بانکی که نظامات فئودالی در صنعت و کشاورزی در کشور داشته اند و آن اقتصاد و نظام ها و نهاد هایی که فئودالیته در صنعت و فلاحت فرا خوانده بود و از قرن ها در کشور از موجودیت برخودار اند مدتها است که دیگر قادر به ارضای نیاز های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی و حقوقی و روحی کشور نیستند
این نظام ها و نهاد ها که در رژیم جمهوری اسلامی در یک رنسانس و رستوراسیون دوباره سازی شده اند و از پایه های نظام سیاسی کشور و مدیریت قرار گرفته اند، مدتها است یا به شکل فروپاشیده اش وجود دارد و یا به شکل وابسته و به اصطلاح مدرنیزه شده اش.
امروزه بر پایه ارزش های شهروند امروزی شهروند کهن ایران در صنعت و فلاحت یا ساقط شده است و یا بقایای این شهروند که هنوز باقی مانده دیگر حائز قوه مولد و خلاقیت نیست.
به همین گونه است این واقعیت در مورد طبقات جامعه فئودالی در شهرو روستا یعنی گروه های انسانی و اجتماعی جامعه شهروندی گذشته. مصداق می یابد
برای این منظور نگاهی بیاندازیم به طبقات انسانی که در فئودالیته در شهر و روستا مطرح بودند و هم اکنون کماکان در کشور به شکل رسویات و ته مانده ها از هستی برخوردارند لاکن از منظر شهروند امروزی نمی توانند شهروند محسوب گردند چرا که حائز ارزش های شهروندی به مفهوم امروزی آن نیستند
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر