در راس طبقاتی که در ایران امروز از پس ماندگان انسانی و اجتماعی عصر فئودالیته و قرون وسطی اند و عملا دیگر حائز هیچ قوه مولده و بالندگی نمی باشند و به طبقات انگلی و سربار و ترمز برای حرکت کشور مبدل شده اند، طبقه روحانیت قراردارد.
البته این سر مخروط ارتجاع کشور است. ما در ایران امروز اشرافیتی نداریم مگر ادعاهای اشرافی و این به جای خود ضربه بزرگی است که بر بدنه فئودالیته وارد شده است.
لاکن دیگر طبقاتی که این روحانیت قرون وسطایی را بر سر کار نگه داشته اند و در سه دهه پیش با وساطت همین روحانیت مرتجع دارای قدرت سیاسی در کشور شده اند باید شهروندان سنتی، تجاری، کسبه، صرافان و... در شهر و روستاهای کشور را نام برد.
در این مجموعه سنتی از شهروندان گذشته در شهرو روستا نظر به رابطه فقر و ثروت طبقات و اقشار بالایی و دارای ثروت و مکنت، تجار و بنکداران، صرافان و بازاریان دم کلفت از همه بیشتر به چشم می آیند
از منظر شهروند امروز ایرانی و از منظر آن تحول اجتماعی که شهروند امروز محصول آن است، و در طی آن هستی میبابد ایران گذشته، مدنیت پیشین و شهروند کهن بخصوص در رده های بالا که حول و بر روحانیت پرسه می زنند مشتی زالو، انگل و بیکاره ایی بیش نیستند که هرباره خاصیت شان در این است که چگونه و از چه راه بازدارنده حرکت و تحول در کشور، و این که از چه راه ساده و آسانی خون مردم را در شیشه کرده و ثروت های باد آورده بانکی ، تجاری و ... به جیب بزنند.
از این منظر - شهروند نو - این شهروندان را شهروند خواندن اگر نگوییم خنده دار است اما جدا زور دارد.
این مشت شکمباره و هرزه و انگل و... را که هرباره به تنها چیزی که در کشور برایشان مطرح نیست ارزش های شهروندی و حقوق شهروندی و احترام به دیگر شهروندان، به حقوق مدنی و حقوق پوپلیک می باشد جدا زور دارد به خاطر ظواهر شهروند خواندن.
این ها امروزه به سرکردگی روحانیت مرتجع و اشرافی آن دارو دسته اجتماعی را در کشور تشکیل می دهند که مانند یک غده سرطانی به جان شهروندان امروزی و حتی شهروندان دیروزی در لایه های پایینی افتاده اند.
باید توجه داشت این سطور اخیر بر پایه ارزش های شهروند امروزی و از منظر شهروند نو ایرانی نوشته شده اند والا حساب آندسته ایرانیانی که از همان آغاز مدنیت شهروند محسوب نمی شدند و در آغاز ما به آنها اشاره نمودیم از حساب شهروندان امروزی جدااست.
مبحث ما در این بخش پیرامون مناسبات شهروندان در طول تاریخی نسبت به یکدیگر است.
باید توجه داشت که در قرون وسطی این جامعه صنعتی و پیشه وران و صنعتگران بودند که بنام شهروند ودر اتحاد با رعایا برعلیه روحانیت و اشرافیت قیام نمودند و پیوسته بر حقوق شهروندی که از آن ها سلب شده بود تکیه داشتند.
پس از انقلاب صنعتی و فابریکی شهروندانی که مدعی مولد بودن و بالندگی در کشورگشتند و این ادعا را علم کردند صاحبان فابریک بودند. این شهروندان نو به همراه طبقه میانی - کارشناسان، وکلا، مهندیسین و تکنیسین ها و.... / درفش شهروندی را علم ساختند و خواهان کسب حقوق شهروندی از دست طبقات حاکم و شهروندان پیشین شدند.
بر پایه موازین جدیدی که این شهروندان نو مطرح نمودند ، دیگر موازین گذشته شهروندی حائز اعتبار پیشین نبود و دیگر شهروند گری با آن مسئولیت های اجتماعی واخلاقی نمیتوانست در دنیای و ایران امروز از سوی شهروندان پیشین نمایندگی گردد .
حالا هم پس از انقلاب فابریکی در کشور بیش از یک سده است که میان موازین پیشین و نوین شهروندی و در جوا ر و به موازات آن دو مبارزه کارگران بر علیه کلیه موازین شهروندی خواه نو و خواه کهن در جریان می باشد.
بدون تردید تاریخ کشور در مرحله جاری اش با مبارزات اجتماعی شهروندان سنتی و نوین با یکدیگر رقم می خورد و جان مایه می گیرد.
البته مبارزان حقوق بشر و حقوق انسانی، و برای استقرار عدالت اجتماعی و یک جامعه انسانی ، ناظران خاموش این تنازع میان شهروندان کهن و امروزی نیستند و باقی هم نخواهند ماند.
در عصر نو شهروند جدید ایرانی از هر جهت به همکاری و همراهی کارگران خود نیازمند است.
از همین رو این بزرگترین اشتباه شهروند امروزی است که به جهتی در ازای کارگران نو متحدان خود را در صفوف مقابل در میان شهروندان سنتی بجوید.
به نظر می آید در تعریف شهروند امروزی باید به واهمه این شهروند در برابر بردگان امروزی اش اشاره نمود.
شهروند امروزی مانند شهروند دیروزی با دو مشکل مواجه است
البته این سر مخروط ارتجاع کشور است. ما در ایران امروز اشرافیتی نداریم مگر ادعاهای اشرافی و این به جای خود ضربه بزرگی است که بر بدنه فئودالیته وارد شده است.
لاکن دیگر طبقاتی که این روحانیت قرون وسطایی را بر سر کار نگه داشته اند و در سه دهه پیش با وساطت همین روحانیت مرتجع دارای قدرت سیاسی در کشور شده اند باید شهروندان سنتی، تجاری، کسبه، صرافان و... در شهر و روستاهای کشور را نام برد.
در این مجموعه سنتی از شهروندان گذشته در شهرو روستا نظر به رابطه فقر و ثروت طبقات و اقشار بالایی و دارای ثروت و مکنت، تجار و بنکداران، صرافان و بازاریان دم کلفت از همه بیشتر به چشم می آیند
از منظر شهروند امروز ایرانی و از منظر آن تحول اجتماعی که شهروند امروز محصول آن است، و در طی آن هستی میبابد ایران گذشته، مدنیت پیشین و شهروند کهن بخصوص در رده های بالا که حول و بر روحانیت پرسه می زنند مشتی زالو، انگل و بیکاره ایی بیش نیستند که هرباره خاصیت شان در این است که چگونه و از چه راه بازدارنده حرکت و تحول در کشور، و این که از چه راه ساده و آسانی خون مردم را در شیشه کرده و ثروت های باد آورده بانکی ، تجاری و ... به جیب بزنند.
از این منظر - شهروند نو - این شهروندان را شهروند خواندن اگر نگوییم خنده دار است اما جدا زور دارد.
این مشت شکمباره و هرزه و انگل و... را که هرباره به تنها چیزی که در کشور برایشان مطرح نیست ارزش های شهروندی و حقوق شهروندی و احترام به دیگر شهروندان، به حقوق مدنی و حقوق پوپلیک می باشد جدا زور دارد به خاطر ظواهر شهروند خواندن.
این ها امروزه به سرکردگی روحانیت مرتجع و اشرافی آن دارو دسته اجتماعی را در کشور تشکیل می دهند که مانند یک غده سرطانی به جان شهروندان امروزی و حتی شهروندان دیروزی در لایه های پایینی افتاده اند.
باید توجه داشت این سطور اخیر بر پایه ارزش های شهروند امروزی و از منظر شهروند نو ایرانی نوشته شده اند والا حساب آندسته ایرانیانی که از همان آغاز مدنیت شهروند محسوب نمی شدند و در آغاز ما به آنها اشاره نمودیم از حساب شهروندان امروزی جدااست.
مبحث ما در این بخش پیرامون مناسبات شهروندان در طول تاریخی نسبت به یکدیگر است.
باید توجه داشت که در قرون وسطی این جامعه صنعتی و پیشه وران و صنعتگران بودند که بنام شهروند ودر اتحاد با رعایا برعلیه روحانیت و اشرافیت قیام نمودند و پیوسته بر حقوق شهروندی که از آن ها سلب شده بود تکیه داشتند.
پس از انقلاب صنعتی و فابریکی شهروندانی که مدعی مولد بودن و بالندگی در کشورگشتند و این ادعا را علم کردند صاحبان فابریک بودند. این شهروندان نو به همراه طبقه میانی - کارشناسان، وکلا، مهندیسین و تکنیسین ها و.... / درفش شهروندی را علم ساختند و خواهان کسب حقوق شهروندی از دست طبقات حاکم و شهروندان پیشین شدند.
بر پایه موازین جدیدی که این شهروندان نو مطرح نمودند ، دیگر موازین گذشته شهروندی حائز اعتبار پیشین نبود و دیگر شهروند گری با آن مسئولیت های اجتماعی واخلاقی نمیتوانست در دنیای و ایران امروز از سوی شهروندان پیشین نمایندگی گردد .
حالا هم پس از انقلاب فابریکی در کشور بیش از یک سده است که میان موازین پیشین و نوین شهروندی و در جوا ر و به موازات آن دو مبارزه کارگران بر علیه کلیه موازین شهروندی خواه نو و خواه کهن در جریان می باشد.
بدون تردید تاریخ کشور در مرحله جاری اش با مبارزات اجتماعی شهروندان سنتی و نوین با یکدیگر رقم می خورد و جان مایه می گیرد.
البته مبارزان حقوق بشر و حقوق انسانی، و برای استقرار عدالت اجتماعی و یک جامعه انسانی ، ناظران خاموش این تنازع میان شهروندان کهن و امروزی نیستند و باقی هم نخواهند ماند.
در عصر نو شهروند جدید ایرانی از هر جهت به همکاری و همراهی کارگران خود نیازمند است.
از همین رو این بزرگترین اشتباه شهروند امروزی است که به جهتی در ازای کارگران نو متحدان خود را در صفوف مقابل در میان شهروندان سنتی بجوید.
به نظر می آید در تعریف شهروند امروزی باید به واهمه این شهروند در برابر بردگان امروزی اش اشاره نمود.
شهروند امروزی مانند شهروند دیروزی با دو مشکل مواجه است
- دستجاتی که او باید آنها را با وحشی و بربر خواندن از خود بدور سازد. و اما این کار در دنیای امروز به سادگی گذشته نیست
- بردگانی که او بر گرده شان سوار است و در سطح جهانی دیر و یا زود آزاد خواهند شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر