۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

حذف مخالف سیاسی مغایر و یا مطابق نظام دمکراتیک

آنچه را که  باید در آخر  گفته شود اجازه بدهید در همین آغاز عرض کنم.

از نظر من حذف مخالف سیاسی نظام، از دایره اعتبار و فعالیت نظام مغایر با اصول نظام دمکراتیک نیست. به عبارت دیگر این مخالف است که نظر به مخالفت سیاسی با نظام دمکراتیک خود را از نظام دمکراتیک حذف نموده است.

اما این امر در مورد دیکتاتوری صادق نیست. نکته ایی  که معمولا  از نظر دور نگه داشته می شود و لذا منجر به سوء تفاهم می شود رابطه اجتماعی و تاریخی هر نظام سیاسی با  انسان ها از یکسو و از سوی دیگر بر پایه  همین رابطه،  میزان مشارکت این هواخواهان نظام در امر نظام و اداره کشور می باشد.

اگر ما اولی را پایگاه اجتماعی و تاریخی نظام سیاسی بخوانیم دومی نحوه اداره و نحوه حکومت نامیده میشود. در واقع افتراق دیکتاتوری و دمکراسی مربوط به مقوله دوم یعنی نحوه اداره و سازماندهی نظام است:   دمکراتیک و یا دیکتاتوری.

والا هم دیکتاتوری و هم دمکراسی دارای پایگاه اجتماعی و تاریخی خاص خود بوده و همین خاستگاه اجتماعی و انسانی و به این معنا مردمی دیکتاتوری است که دیکتاتوری را به صورت یک پدیده تاریخی و اجتماعی  معتبر می سازد.

در برگشت به آغاز سخن در واقع همین نکته که دیکتاتوری یک  پدیده تاریخی و اجتماعی  است و نه یک تصادف و اتقاق و ناهنجاری در عرصه تاریخ ،  است که از سوی بسیاری نادیده  انگاشته میشود و از همین سو هم وقتی گفته میشود نظر به پایگاه اجتماعی و تاریخی و انسانی اگر به نظامها بنگریم،  نظام دمکراتیک مقبولیت تماما عامه در یک کشور ندارد، بل که حدود و محدوده اجتماعی آن معین است و در همان دایره اعتبار تاریخی و اجتماعی  اش است که حقوق مدارانه، حق حاکمیت را بطور مساوی میان هواخواهان اجتماعی یعنی در میان پایگاه مردمی و انسانی اش عادلانه تقسیم می کند و نه فراتر از آن ... مامی بینیم که معمولا  این گفتمان  مورد مخالفت قرار می گیرد.

این ها که این نظر را رد می کنند به این اندیشه اند که نظام دمکراتیک نظامی است تمام خلقی که تمام اهالی کشور را وسیعا در برمی گیرد و از سوی دیگر به این باورند که دیکتاتوری در عوض نظر به نحوه سازمانده ای اش، یک پدیده تاریخی و اجتماعی نبوده بل که عبارت از اعمال قدرت از سوی یک دیکتاتور بر پایه منافع شخصی می باشد که بدون محبوبیت و هواخواهی و بدون ریشه انسانی در آسمان کشور معلق و به خدایان و...  آویزان می باشد.

بنابر این اگر ما  دقت کنیم متوجه خواهیم شد که  اکنون همین نظر  در رابطه با دیکتاتوری و دمکراسی  در ایران غالب است و ایرانیان پس از یک استبداد دیرینه و افراط در استبداد گری به  افراط دیگری درغلطیده و به این باور شده اند که نظام دمکراتیک آتی در برگیرنده همه نیروهای اجتماعی  از مخالف تا موافق دمکراسی می باشد و باید هم چنین باشد تا دمکراتیک محسوب گردد و با دیکتاتوری و حذف مغایرت داشته باشد. به عبارت دیگر این نظر، خواهان آزادی و مشارکت بی قید و شرط همه نیروهای اجتماعی در قدرت سیاسی کشور می باشد.

از نظر من این روی دیگر همان سکه ایی که ما جانب دیکتاتوری و استبدادش را می شناسیم: آنارشی!

آنارشی و فقدان دولت و حاکمیت همان رویه غالب و همان روی دیگر دیکتاتوری است. امروزه همین بینش آنارشیستی از دمکراسی و آزادی سیاسی  سایه سنگین خود را بر فضای سیاسی کشور افکنده است.

ربشه های اجتماعی این آنارشی در میلیون ها ایرانی نهفته است که  در میان دو نظام استبدادی و دمکراتیک قادر به انتخاب نیستند. این تردد همان خصیصه بارز انسان هایی است که میان دو تاریخ و دو نظام و دو جامعه نو و کهنه گرفتارند و با یک پا در این و با پای دیگر در میان دیگری ایستاده اند.

در نهایت این مشخصه کشور در حال گذاری است که در گذار از نظام های سنتی و کهن به سوی نظام مدرن عجیب درجا زده است.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر