۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

با اجازه دوستان و با اجازه آقای بنی صدر!

جستار زیر که به صورتی که در پی خواهد آمد از سوی من تغییر داده شده است . فرم اصلی به شکل یک مباحثه در سایت مردم سالاری در فیسبوک و کامنت هایی بوده که من در این رابطه داشته ام.




بخش اول

با اجازه دوستان و با اجازه آقای بنی صدر! این که آقای بنی صدر از لائیسیته می فرمایند این در نوع خود مثبت و یک دستاورد سیاسی برای کشور ماست. به نظر من باید این را پاس نگه داشت و حفظش نمود. از این زاویه این مهم است که همه آنها که برایشان لائیسیته یک اصل حکومتی و اصل نظام سیاسی است برای استحکام آن بحث های دوستانه و سازنده ایی با هم داشته باشند. در این راستا من نکاتی را که به نظرم می رسد کوتاه مطرح می کنم.

 از نظر من مسئله با آقای بنی صدر بر حول لائیسیته و یا سکولاریته و.. نیست. تا این جا میشود گفت اساسا بحث تمام است. خود ایشان هم همین را می گویند. دولت و یا نظام سیاسی کشور لائیک باشد - یعنی امر عمومی جدا از دایره های عقیدتی و ایدئولوژیک باشد و این دومی فردی، خصوصی و شخصی اعلام و از آن اولی که اجتماعی و عمومی است جدا گردد. به این احتساب همان گونه آقای دکتر هم می فرمایند مطابق شعار موسی به دین خویش و عیسی به دین خویش عمل نماییم. به این ترتیب به نظر میآید که به ظاهر مشکلی با آقای بنی صدر وجود ندارد. چرا که حوزه های فردی و اجتماعی از هم جدا گردیده اند، در حوزه های فردی مسائل عقیدتی و ایدئولوژیک گنجانده شده و در دایره مسائل عمومی و اجتماعی مطالب سیاسی و دولتی و....

 اما متاسفانه در صحبت بیشتر با دکتر متوجه خواهید شد که چنین نیست. چون آقای بنی صدر تنها در پی انقلابی در اسلام نیستند یعنی تنها در پی انقلابی در حوزه های فردی و غیر اجتماعی و ... نیستند که در فرجامش تاثیری بروی حوزه عمومی و سیاسی نداشته باشد بل که بر عکس از نظر ایشان حوزه عقیدتی_ ایدئولوژیک و بطور نمونه حوزه دینی و اسلامی از حوزه های سیاسی و عمومی و اجتماعی جدا نمی باشد یعنی این طور نیست که بتوان گفت اسلام از سیاست جداست. از این رو آن شعار که می گوید موسی به دین خویش و عیسی به دین خویش در واقع یعنی شما به سیاست خودتان و من به سیاست خودم. شما با حزب خودتان وارد دولت لائیسیته شوید و من هم با اسلام و حزب خودم. من برعلیه شما هستم و شما هم حق دارید بر علیه من باشید. انتخابات و رای معلوم می کند که کدام از ما در اکثریت و لایق حکومت کردن است.

 توجه داشته باشید: ایشان می پذیرند تا جایی که مربوط به نظام و ساختار سیاسی است باید غیر عقیدتی و غیر ایدئولوژیک باشد اما تا جایی مربوط به حزب سیاسی است نمی توان حزب سیاسی را از مبانی آن که عقیدتی و ایدئولوژیک است جدا کرد. به این جمله آخر توجه داشته باشید: از نظر آقای بنی صدر عقیده، ایدئولوژی، دین، مذهب و... از مبانی یک حزب سیاسی است و لذا هر فرد سیاسی که وارد یک حزب سیاسی می شود نمی تواند مبانی عقیدتی، فکری و ... خود را در خانه بگذارد و وارد حزب شود. و به همان گونه هم است در رابطه حزب سیاسی و اسلامی و دولت لائیسیته و غیر اسلامی. از نظر من در این جا تناقضی وجود دارد و برای دوستانی که بیشتر می خواهند بدانند سعی خواهم کرد آنرا در بخش بعدی عرایضم بیشتر تشریح کنم.

بخش دوم

اجازه می خواهم  در این جا و در ادامه نکاتی را پیرامون آن تضاد و التقاطی را که در نخستین بخش از عرایضم در مواضع آقای بنی صدر در ارتباط با لائیسته به آن اشاره داشته  ام  به صحبت  بنشینیم. من قبل از همه تاکید جدی به این دارم که از نظر من گام هایی که از سوی دوستان نظیر آقای بنی صدر در مسیر لائیسیته و استقرار نظامی سیاسی بدور از استبداد اندیشه و عقیده و... برداشته میشود قابل تقدیر و ستایش و لذا در خور حمایت و پشتیبانی است. من این عرایضم در این جا و در جای دیگر در جهت و باهدف مستحکم کردن این گام های مثبت بسوی نظامی سیاسی عاری از استبداد عقیده و اندیشه است، که به استحضار دوستان و عموم می رسانم. به این معنا ما برای وصل کردن آمدیم و نه برای فصل کردن آمدیم! بنابراین اگر مطالبی که عرض می کنم وصل گرایانه نیست بدانید عامدانه نبوده و باید دوستان و بویژه آقای بنی صدر من را به بزرگی شان   عفو نمایند.

 از نظر من دو روش عملی که یکی به دولت و دیگری به دین مطرح میشود تنها دو روش عملی نیستند  بل که در عین حال کانونی هستند  که اگر به غلط  در کنار هم و باهم واقع گردند  مبدل به یک تضاد والتقاطی خواهند شد که من در خط مشی آقای بنی صدر مشاهده می کنم. بگذارید نظر به پیچیدگی این مطلب برای ذهن ما ایرانیان قدری این دوگانگی  که از نظر من دو روش متضاد برای یک موضوع واحد و یگانه  میباشد را توضیح دهم.

 توجه بفرمایید این که آقای دکتر. از نظر انسانی متکی به دو روش می باشند که یکی در برخورد با نظام سیاسی کشور و روش دوم در ارتباط با اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری می باشد. تا این جا مسئله  ای نیست بل که نظر به تنوع مطلب حتی منطقی و پذیرفتنی است. چرا که در یکسو مسئله سیاست و دولت و نظام سیاسی، احزاب و... مطرح می باشند که روش خاص خود را طلب  می کنند و از سوی دیگر دین، عقیده و مذهب و... که نیازهای  خاص خود را دارند و... .

 پس در این جا نیست که چون دو حوزه اجتماعی و فردی مطرح مییاشند لذا نتیجتا دو روش جداگانه به هریک از این حوزه ها را طلب می کنند لذا از این رو گفته شود که التقاط و تضادی در مشی آقای بنی صدر  وجود دارد. نه خیر. این تضاد نیست. بل که تنوع و تعدد به اقتضادی طبیعت موضوع است و پذیرفتنی است. اتقاقا عرایض من پیرامون لائیسیته و سکولاریته و امثالهم که در یخش اول از آن آورده شد هم بر همین دو روش جدا از هم استوار می باشد. پس نظر به اهمیت موضوع اجازه دهید من بار دیگر بر آن تکیه کنم.

  همه مایی که به استبداد زدایی در کشور و علی الخصوص در نظام سیاسی کشور  توجه داریم بابد و - این یک باید است - امر نظام سیاسی کشور و امور خاصه را از امر دین و مذهب و عقیده و اندیشه و... جدا نگه داریم. البته استبداد فکری و دینی تنها یگانه مظهر استبداد نیست اما تنها مبحث ما را در اینجا تشکیل می دهد. برای رفع این استبداد از نظام سیاسی کشور ما باید پیرو روش لائیسته شویم. یعنی ما بایستی روش برخورد به اسلام و عقیده و... را از روش برخورد به نظام سیاسی کشور جدا کنیم.


این که آقای بنی صدر  و امثالهم یعنی ملی و مذهبی ها از یکسو با ملی نامیدن خود پیرو سکولاریته و لائیسته و از این نام ها هستند به جایش پسندیده است اما از سوی دیگر با دریغ باید اظهار داشت که این نیروها با مذهبی خواندن خود به همان میزان  ویا کمتر و بیشتر از قدم هایی که بسوی سکولاریته برداشته اند دور می شوند. در این جا  باید  خاطر نشان سازم. این امر نه به خاطر نام ملی و نام مذهبی است که به غلط بروی خود گذاشته اند بل که در عمل می باشد . این که می گویم در عمل به این خاطر است که هم ملی و هم مذهبی در این رابطه هر دو از اسماء غلط اندازی هستند که متاسفانه در کشور ما رایج شده اند. در واقع ما از یکسو سکولاریته و لائیسته و جدایی دین و دولت و از این حرف ها داریم و در سوی دیگر مستبدین فکری و دینی که خود را به غلط مذهبی می خوانند. از نظر من آن کاری که این ملی مذهبی - با تعریفی که شد - انجام می دهند یکی به نعل و یکی به میخ  کوبیدن می باشد. این ها میان مستبدین دینی و آزادی خواهان نشسته اند و یک پا در میدان آنها دارند و یک پا هم در میدان این ها. تاریخ این ملی مذهبی گویای این حقیقت است. و تا جایی که هم مربوط به دو زیستی ها میشود این سخن محدود و محصور به آقای بنی صدر و  از این  قبیل شخصیت های ممکلتی  نیست. بل که یک بخش قابل توجه ایی از کشور ما و مردم ما را فرا می گیرد که چنین دوگانه و سانتریستی و دوزیستی  تشریف دارند.

 حال بپردازیم به این دوزیستی ها و  به آن چه این ها می گویند . یعنی در واقع تشریح همان التقاط!  این ها نظیر  آقای بنی صدر و دوستان شان از یکسو وظیفه خود قرار داده اند که نظام سیاسی کشور را از استبداد  فکری و استبداد دینی پاکیزه کنند یعنی تا این جا همان است که ملیون هم می خواهند و از سوی دیگر همان گونه که  یکی از دوستانشان پیرامونشان ذکر کرده  و من آن را در این جا نقل می کنم مذهبی می باشند.

ایشان در باره آقای بنی صدر می نویسند:


نقل قول باز:روش دوم عمل اینست که اسلام را از انحصار آخوندو حوزه خارج کرده و آن را به عنوان بیان و گفتمان آزادی به جامعه عرضه کرد تا مسلمانان هم ببینند که آن اسلامی که به آن باور دارند، استبداد ساز است و هم اینکه متوجه شوند که هم می شود مسلمان بود و هم آزادیخواه و اصلا دین را عین آزادی شمرد. اینگونه هم ترس مسلمانان ریخته می شود و هم رژیم اسلحه خود را از دست می دهد و هم فرهنگ دینی جامعه با ارزشها و نرمهای دموکراتیک اینهمانی می جوید و دموکراسی پایدار.

در جواب باید من از این لحن کلام که قدری مخاطبانه است بهره گیری نمایم.


  توجه بفرمایید! این که آقای بنی صدر و غیره از ایرانیان مذهبی هستند، دین دارند، مسلمانند، دین شان ، مذهب شان از دین و مذهب آخوندها فرق دارد، دین و مذهب آخوندها و دیگر ایرانیان با دین و مذهب آنها فرق دارد... یک دسته از مسلمانان با دسته دیگر توافق ندارند، آقای بنی صدر در پی یک اتقلاب اسلامی یعنی یک انقلاب در اسلام می باشند، اسلام برخی استبدادی و اسلام بنی صدر ضد استبدادی و.... و هزاران مسئله دیگر که این مسلمانان مانند لجن پراکنی بسوی هم پرتاب می کنند به جای خود درست اما از زاویه سیاسی، از زوایه روش اول ، از زوایه زودن استبداد دینی از نظام سیاسی کشور پشیزی حائز اهمیت نیستند و اصلا مورد علاقه هیچ دولتی در ایران نباید باشد.

 تکرار می کنم به لحاظ سیاسی و به لحاظ دولتی و از زاویه سکولاریته و لائیسته و زدایش استبداد دینی از نظام سیاسی کشور این موضوع را مطرح می کنم. به عبارت دیگر از این زوایای گفته شده این امر در تضاد با امر سکولاریته و پاکیزه کردن نظام سیاسی کشور از استبداد دینی و ایدئولوژیک و عقیدتی است که نظام سیاسی در امور شماها مذهبی ها و منازعات درونی تان مداخله کند بطور مثال جانب شما را در مقابل آخوند ها بگیرد و یا برعکس از نهاد های دولتی ابزاری در جهت تقویت مواضع آخوند ها و سنتی ها بر علیه پیروان اسلام پویا و.... بسازد. هر دو این این اقدامات و روشها منافی اصول جدایی دین و عقیده و ایدئولوژی از نظام سیاسی کشور است. تاکید و تکرار می کنم از زوایه دولتی و سیاسی دارند این مسائل مطرح میشوند. و درست در این جاست که باید پرسید آقای بنی صدر، شما و دیگر ملی - مذهبی ها دوست دارید به عنوان یک نیروی سیاسی و اجتماعی قلمداد شوید و یا نیرویی از نیروهای در میان مذهبی ها؟ اگر ساده ترین پاسخ این باشد هردو. آنگاه خواهش من و ما سکولار ها از شما این است هرباره میان مسائل و موضوعات سیاسی و مذهبی فرق قائل شوید. ما بر پایه مناقع سکولاریته و لائیسته علاقه ایی به منارعات درونی و مذهبی و عقیدتی شما ها نداریم. این دعواها را با دوستان مذهبی خودتان به پیش ببرید و دولت و نظام سکولار را از این منارعات مبرا و پاکیزه نگه دارید. این که با این وجود شما می خواهید نظریات و روش های خود از مذهب و دین و اسلام را وارد جامعه کنید و از این حرف ها از مسائل و امور شخصی و فردی شماهاست و از نظر اجتماعی وسیاسی و عمومی ما علاقه ایی به این امور فردی شما نداریم.

 به عبارت ساده تر این که ابعاد شخصیتی آقای دکتر بنی صدر بیش از این ها است که ایشان یعنی نخستین رئیس جمهور ایران یک شخصیت سیاسی و از ملیون می باشند وغیره ... این که در عین حال ایشان یک فیلسوف، یک عارف، یک فرد صاحب نظر دینی و مذهبی، یک نوآور دینی و یک... می باشند قابل قبول و کسی از من و ما به این ترتیب در پی کاهش و تنزیل چتدگانگی ابعاد  این شخصیت نیستند و از این زوایه هم  این مسائل مطرح نمیشوند.

 تاکید می کنم این که آقای بنی صدر خود را یک انقلابی و یک نوآور اسلامی و مذهبی و به این اعتبار یک پیرو انقلاب اسلامی یعنی پیرو یک انقلاب در اسلام می خوانند و... به جای خود محترم و محفوظ اما در رابطه با نظام سیاسی کشور این ابعاد ایشان پشیزی نمی ارزند و نباید هم بیارزند. ما در نظام سیاسی کشور به شخصیت سیاسی شان و ارزش های اجتماعی و سیاسی شان کار داریم و نه به وجوه عقیدتی و مذهبی و این که ایشان به جای خود در پی انقلابی در اسلام هستند و از این حرف ها.


 چون در نظام سیاسی کشور باید این نیروهای اجتماعی و نمایندگان آن حضور یابند تا پیرامون منازعات اجتماعی و گروهی میان کار وسرمایه، میان فلاحت و صنعت ، میان این وآن گروه اجتماعی تصمیم گیری شود.... لذا از این رو اگر روزی پای این انقلابی که آقای بنی صدردر دین اسلام و مذهب شیعه امامی  می خواهند برپا کنند در نظام سیاسی کشور باز شود آنگاه فاتحه حضور فعال گروه های اجتماعی فارغ از دین و مذهب و .... در نظام سیاسی کشور - که به همین منظورهم تشکیل یافته است - ، از پیش خوانده شده است.

 اما اگر با این وجود  آقای بنی صدر متمایلند که این انقلابشان را وارد جامعه کنند، مردم گیر و فراگیر کنند فی بهاء. کسی جلویشان را نگرفته. بفرمایند  در فراغت از کارهای دولتی شان به آن بپردازند. اما باید بدانند حق استفاده از تریبون ها دولتی برای انقلاب اسلامی خود را ندارند. حق ندارند تربیون مجلس را کانون چنین انقلابی سازند و ....


 اما من و ما متاسفانه شاهد چنین مراعات انفکاک حوزه های عقیدتی و سیاسی ازسوی آقای بنی صدر و ... نیستیم.در مورد آقای بنی صدر مشخص نیست کجا سیاست ختم و کجا دین و عقیده و مذهب و فلسفه و اندیشه و از این حرفها شروع می گردد. به عبارت دیگر هنوز که هنوز است ایشان اسلام را ازسیاست و سیاست را از اسلام جدا نمی کنند. هنوز که هنوز است در پی یافتن مقولاتی نظیر آزادی و انقلاب و دمکراسی و پیشرفت و در حوزه های دینی و عقیدتی و مذهبی شان میباشند...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر