۱۳۹۰ آذر ۲۱, دوشنبه

نقد تئوری ارزش اضافه مارکس - قسمت 5

Endlich ist der "Gebrauchswert", den der Arbeiter dem Kapitalisten liefert, in der Tat nicht seine Arbeitskraft, sondern ihre Funktion, eine bestimmte nützliche Arbeit, Schneiderarbeit, Schusterarbeit, Spinnarbeit usw. Daß dieselbe Arbeit nach einer andren Seite hin allgemeines wertbildendes Element ist, eine Eigenschaft, wodurch sie sich von allen andren Waren unterscheidet, fällt außerhalb des Bereichs des gewöhnlichen Bewußtseins.
......

Nehmen wir andrerseits den Kapitalisten, so will er zwar möglichst viel Arbeit für möglichst wenig Geld erhalten. Praktisch interessiert ihn daher nur die Differenz zwischen dem Preis der Arbeitskraft und dem Wert, den ihre Funktion schafft. Aber er sucht alle Ware möglichst wohlfeil zu kaufen und erklärt sich überall seinen Profit aus der einfachen Prellerei, dem Kauf unter und dem Verkauf über dem Wert. Er kommt daher nicht zur Einsicht, daß, wenn so ein Ding wie Wert der Arbeit wirklich existierte, und er diesen Wert wirklich zahlte, kein Kapital existieren, sein Geld sich nicht in Kapital verwandeln würde.


کاپیتال- جلد اول - قسمت 16 - نسخه آلمانی


در قسمت اول این نقل  قول  مارکس به درستی به این اندیشه نزدیک می شود که  کار انسانی خود را از دیگر کالا ها از این جهت و وجه جدا می سازد که تنها کالایی است که دارای عنصر ارزش آفرین می باشد. تفاوت میان  نیروی کار که ارزش خود را به عنوان هزینه به کالا می دهد و کاری خلاقی که ارزش آفرین است و هرگز پرداخت نمی شود همان تفاوتی است که همان گونه که تا کنون مشاهده کردیم شالوده  ایی برای  تئوری ارزش اضافی من در اینجا است.

باید اذعان کرد که در جاهای دیگر هم مارکس به این تفاوت یعنی تفاوت میان کار به منرله هزینه   و نیروی کار از یکسو و کار به منزله کار خلاق و غیر قابل پرداخت پی می برد   اما همان گونه که میدانیم تئوری ارزش مارکس بر پایه    تفاوت این دو کار استوار نیست. در واقع مارکس فقط وظیفه خود می داند که به این تفاوت اشاره کند و نه بیشتر!

در نقل قول دوم او به درستی اشاره می کند به این  که میان ارزش نیروی کار و قیمت نیروی کار فرق وجوددارد. تفاوت ارزش و بهای نیروی کار یک اندیشه درستی است که مارکس به ما می دهد و ما این اندیشه را در واقع مدیون مارکس هستیم که امروزه میان ارزش و بهای هرکالایی از جمله کار فرق قائلیم.

در ادامه مارکس به درستی به این نکته اشاره می کند که تفاوت ارزش و بهای کالایی به نام کار پایه و اساس  آن سیستمی که او  آنرا سیستم کاپیتالیستی تولید می خواند را تشکیل نمی دهد.  البته او بلافاصله تاکید می کند  این افتراق گرچه مورد توجه کاپیتالیست است اما اساس شیوه او متکی بر به این عنایت و افتراق نیست.

در نظر مارکس اساس شیوه تولید کاپیتالیستی در تشکیل و انجام کار اضافی - بهره - است. یعنی همان اندیشه  ایی که پایه تئوری ارزش اوست . اما تفاوت میان تئوری ارزش اضافه مارکس و تئوری ارزش اضافه نو در این است که ما در شماره های پیشین به اندازه کافی به آن اشاره کردیم. اما در این جا به اختلافی دیگری می پردازیم که میان مارکس و ما وجود دارد.

 و این اختلاف پیرامون سرمایه یعنی کاییتال است.

 از نظر مارکس سرمایه - کاپیتال - ابتدا به ساکن وجود ندارد همان گونه که سرمایه داری - و نه کاپیتالیسم که این آخری همان سرمایه گرایی  است - ابتدا ساکن موجود نیست. از نظر او سرمایه از زمانی که پول به سرمایه مبدل  شود یعنی  از زمانی سرمایه شکل می گیرد که ارزش اضافی - بهره - تولید  شود. او همین را در جایی دیگر به شکل زیر مطرح می کند:


Dieselbe Geschichte spielt täglich vor unsren Augen. Jedes neue Kapital betritt in erster Instanz die Bühne, d.h. den Markt, Warenmarkt, Arbeitsmarkt oder Geldmarkt, immer noch als Geld, Geld, das sich durch bestimmte Prozesses in Kapital verwandeln soll.
Geld als Geld und Geld als Kapital unterscheiden sich zunächst nur durch ihre verschiedne Zirkulationsform.


Die Bildung von Mehrwert und daher die Verwandlung von Geld in Kapital, kann also weder dadurch erklärt werden, daß die Verkäufer die Waren über ihrem Werte verkaufen, noch dadurch, daß die Käufer sie unter ihrem Werte kaufen.

ادامه دارد....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر