۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

کارپرداخت نشده


نمی‌توان کتمان کرد که کار نهفته در هر فراورده انسانی در نظام تولید کالایی - یعنی در یک نظام اجتماعی که در آن انسان و جامعه در خدمت نظام اقتصادی است نه نظام اقتصادی در خدمت انسان- از دو وجه قابل مشاهده است


  • 1- از وجه ارزش مصرفی. این وجه برای برآورده کردن یکی از نیاز های انسانی است
  • 2- از وجه ارزش کاری و هنری و صنعتی و خلاقیت و تولید و …


تنها در جامعه هایی که تابع نظام اقتصادی هستند وجه کاری و هنری و …. فراورده های انسان مفهوم می یابد. برعکس در جامعه هایی که نظام اقتصادی تابع است و در خدمت جامعه است یعنی تولید و اقتصاد می‌شود تا جامعه به هستی خود در رفاه ادامه دهد و.... در چنین جامعه هایی وجه ارزشی و کاری و... فراورده های انسانی مطرح نیستند. چون در چنین جامعه هایی مبادله وجود ندارد.

در اینجا من می‌خواهم وضعیت فراوردهای انسانی را در حالت تولید کالایی اش مورد بررسی قرار دهم.

در این حالت گفتیم هر فراورده انسانی همزمان حائز دو وجه است: از یک‌سو دارای ارزش مصرف است و از سوی حائز ارزش مبادله.

مورد بررسی من در اینجا ارزش مبادله کالاهاست.

تئوری من چنین است: ارزش نهفته در کالاها همان کار نهفته ایست که در عین حال ثروت نهفته ما در فراورده هاست. هر کارگر و به این معنا تولید کننده ایی که صاحب کار باشد- کارفرما- در عین حال صاحب این ثروت است. به عبارت ساده بر پایه این تئوری صاحب کار صاحب ثروت است.

بر اساس این تئوری ثروت و یا کار نهفته در کالاها ارزش‌هایی هستند که به هنگام قیمت گذاری کالاها محاسبه می‌شوند و صاحب کار حق خود می‌داند که این ارزش را از آن خود بداند. او این ارزش را بهره می نامد. و بهره نوزادی است که سرمایه اش پس انداخته است. به عبارت ساده‌تر بهره حاصل سرمایه‌گذاری است. و صاحب کار چون صاحب سرمایه است از این راه صاحب بهره میشود. درتحلیل نهایی این بهره سرمایه همان کار نهفته در کالاست.

در ادامه بر شالوده این تئوری تمام مصارفی که در حین روند تولید و کار هزینه می‌شوند در هر چرخه کار و تولید بازتولید شده و به این معنا ثابت باقی می مانند. همان‌گونه می‌دانید این مصارف و هزینه‌های تولیدی اعم از انسانی و غیر انسانی همان سرمایه در گردش هستند.

سرمایه در گردش خواه سرمایه های درازمدت و تاسیساتی و خواه سرمایه های جاری و پولی – که برخی ایندو را سرمایه های ثابت و متغیر می نمامند – همان است که به سرمایه دار و صاحب کار این حق را می‌دهد بهره را به عنوان نوزاد سرمایه از آن خود کند.

سرمایه در گردش تنها زمانی می‌تواند به بهره دست یابد که در هر چرخه اقتصادی بازتولید شود و به این معنا ثابت باقی بماند. به عبارت دیگر تنها زمانی که سرمایه در گردش ثابت بماند است که بهره مفهوم می یابد. پس بدین سان در هر چرخه اقتصادی و سرمایه‌گذاری هدف بازتولید سرمایه اولیه بعلاوه تولید بهره آن است.

همان‌گونه که در بالا گفته شد سرمایه‌گذاری در عمل عبارت است متحمل شدن هزینه‌ها و مصارف یک فرآیند تولیدی و کاری که منجر به تولید و یا خدماتی می شود.

این هزینه‌ها بطور کلی به دو بخش انسانی و غیر انسانی تقسیم می شوند. برای بحث ما همین قدر کافی است که توجه داشت هزینه‌هایی که کارفرما در طول تولید مصرف می‌کند در شمار هزینه‌های پرسنل محسوب شده و به عنوان سرمایه‌گذاری وارد بهای کالا میشود.

مبنای محاسبه هزینه‌های انسانی معمولاً شامل هزینه‌های یک خانوار میشود. به عبارت دیگر مزد و یا حقوقی که آدمی در طول کار دریافت می‌کند که گفتیم این شامل صاحب کار هم می‌شود تنها برای یک کارگر مجرد نیست بل که شامل عیال و فرزندان او هم میشود.

در ارتباط با بحث آنگاه چنین خواهیم داشت: بهره سرمایه، مزد و یا حقوقی نیست که سرمایه گذار به خاطر سرمایه‌گذاری اش دریافت می کند. مزد و حقوقی که سرمایه گذار در طول کار دریافت می‌کند به ازای کاری است که او در طول پروسه کار انجام می دهد. این کار قابل واگذاری به نمایندگان اوست که به عنوان چشم و گوش او در محل کار حضور بهم می رسانند. این مزد و حقوق از محل سرمایه‌گذاری پرداخت شده و به عنوان هزینه‌های محاسبه و در هر چرخه تولید و کار بایدثابت بماند تا سرمایه‌گذاری بهره مند گردد.

پس سرمایه داری که خود کار می‌کند دارای این حسن است که هم دارای حقوق و دستمزد کار خود می‌شود و هم صاحب بهره که نوزاد سرمایه‌گذاری اوست.

سر آخر مایلم این بهره را که نوزاد سرمایه‌گذاری است را کار پرداخت نشده بنامم.

کار پرداخت نشده عبارت است همان ثروت انسانی. انباشت کار پرداخت نشده منجر به انباشت ثروت می شود. ثروت تنها در دست کسانی انباشت می‌شود که از راه سرمایه صاحبکار میشوند.

از نظر این تئوری سرمایه باید خود را در هر چرخه به پول مبدل کند و این پول باید خود را از نو به سرمایه مبدل سازد. در این تئوری این سرمایه است که هرباره در هر چرخش سرمایه به پول و از پول به سرمایه بازتولید می شود.

بر اساس این تئوری سرمایه‌گذاری یعنی تبدیل هرباره سرمایه- پول – سرمایه.

براین اساس تنها آن سرمایه‌گذاری گذاری موفق است که در هر چرخش میزان سرمایه دوم یعنی تبدیل پول به سرمایه ثابت باقی بماند و در هر چرخش مضافا بر این بهره حاصل گردد که از چرخه خارج می گردد.

آن پولی که به صورت بهره از چرخه سرمایه خارج می‌گردد می‌تواند به عنوان سرمایه به چرخه بازگردد. بازگشت پول به سرمایه یعنی تبدیل پول به سرمایه. تبدیل پول به سرمایه یعنی اساس سرمایه‌گذاری. سرمایه‌گذاری را می‌توان در رابطه زیر نشان داد

  • پول – سرمایه – پول

اساس سرمایه‌گذاری همین رابطه پول- سرمایه – پول است. در هر چرخه سرمایه پول به سرمایه مبدل میشود. با تبدیل پول به سرمایه، سرمایه وارد رابطه جدیدی می‌گردد

  • سرمایه – پول – سرمایه.


براین اساس دو رابطه ایی که یکی با پول و دیگری با سرمایه آغاز می‌گردد دو روی یک سکه هستند.

رابطه سرمایه نمی‌تواند عمل کند مگر اینکه رابطه پول عمل کند.. اما این امکان وجود دارد که رابطه پول بدون رابطه سرمایه عمل کند.

هنگامیکه رابطه پول بدون رابطه سرمایه عمل می‌کند به این عمل اکتساب بهره از پول بدون سرمایه‌گذاری می نامند.

به این ترتیب بازگردیم به تئوری بهره سرمایه که کار پرداخت شده نام دارد.

در تئوری که مارکس ارائه می‌دهد بهره سرمایه کار پرداخت نشده به ترتیبی که گفتیم نیست. در تئوری مارکس مزدی که کارگر دریافت می‌کند در ازای کاری است که در یک روز و یا یک ساعت و یا در یک زمان معین انجام می دهد.

او این ساعت کار را به دو دسته تقسیم می‌کند


  • کار پرداخت شده
  • کارپرداخت نشده


از نظر مارکس مزد بهای کار پرداخت شده است و بهره حاصل کار پرداخت نشده. بطور نمونه اگر مزد یک روز کار 1000 تومان باشد و یک روز کار برابر با 12 ساعت محاسبه گردد. از این 12 ساعت کار 6 ساعت کار مفید و پرداخت شده محسوب می‌گردد و 6 ساعت کار اضافی و پرداخت نشده.

از نظر مارکس علت امر در این است که کارگر در 6 ساعت لازم سرمایه در چرخش را بازتولید می‌کند و در 6 ساعت باقی‌مانده بهره سرمایه را تولید می کند.

برخلاف این تئوری، آن تئوری است که در بالا ارائه شد. در تئوری بالا 12 ساعت کاربرابر با مزد کارگر تلقی میشود. مزدی که کارگر دریافت میکند برای این است که کارگر نیروی خود را بازتولید کند. این نیرو در طول 12 ساعت مصرف شده‌اند و آنچه کارگر دریافت میکند اگر بالا و پایین از نیروی مصرف شده است این یک امر تاریخی و مربوط به شرایط اجتماعی است. بر این اساس مبارزه ایی که کارگر بطور خودبخودی انجام می دهد و سندیکاهای امروزی آنرا هم نمایندگی می کنند مبارزه ایی است بر حول و حوش همین دستمزد. در این جا کارگر برای رفاه کارگری و یا برای احقاق حقوقش مبارزه می کند. این مبارزه برای تجدید تقسیم عادلانه ثروت و یا سهیم شدن در بهره سرمایه نیست.

بهره سرمایه اصلا در حوزه ساعات کاری کارگر نیست. بهره سرمایه در‌واقع آن کاری است که کارگر انجام می‌دهد و این مهارت که در کالا پیاده می‌شود هرگز پرداخت نمی گردد و در عوض آنچه پرداخت می‌شود و یا باید پرداخت شود مصارفو هزینه های کارگری در حین کار است. این مصارف به شکل قراردادی تعیین میشوند و ربطی هم به بهره سرمایه ندارند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر