۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

نقد تئوری ارزش اضافه مارکس - 1


مارکس می نویسد:

Aber die vergangne Arbeit, die in der Arbeitskraft steckt, und die lebendige Arbeit, die sie leisten kann, ihre täglichen Erhaltungskosten und ihre tägliche Verausgabung, sind zwei ganz verschiedene Größen. Die erstere bestimmt ihren Tauschwert, die andre bildet ihren Gebrauchswert.

کاپیتال جلد اول - نسخه آلمانی

او می گوید کار انجام شده که در نیروی کار نهفته است یعنی همان مهارت و خلاقیت از یکسو و ازسوی دیگر هزینه های مصروفی و روزانه که برای این که این کار انجام شود لازم است یعنی همان کار فنی از حیث صرف انرژی و لذا جبران روزانه این باهم فرق دارند.

تا این جا حق با مارکس است. بر این اساس خواهیم داشت هر کار خلاقانه به دو جهت قابل بررسی است

  • از لحاظ صرف انرژی در مطابقت با قوانین فیزیک که می گوید کار یعنی صرف انرژی نظیر راه رفتن و....
  • از لحاظ خلاقیت و هنری و صنعت
مارکس در ادامه مورد اول یعنی کار به مفهوم ساده آنرا کار به مثابه ارزش مصرف می نامد و کار به منزله خلاقیت را کار به مثابه ارزش مبادله.

مارکس کار ساده و فیزیکی را رها نمی کند و آنرا اساسی برای تئوری ارزش اضافه خود می سازد. از نظر مارکس سرمایه دار از راه کاری که ارزش مبادله است صاحب کاری می گردد که ارزش مصرف است. او این کار را به کالایی تشبیه می کند. هر کالایی دارای دو ارزش مصرف و مبادله است. انسان با خرید کالا به منظور ارزش مصرف وارد مبادله میشود و از راه ارزش مبادله که پرداخت میشود صاحب ارزش مصرف می گردد.

او رابطه سرمایه دار و کارگر را هم به همین نحو می بیند. سرمایه دار یعنی خریدار کار ، کالایی به نام کار را که ارزش مبادله دارد یعنی هنر و مهارت کارگر را از او می خرد تا از این راه صاحب ارزش مصرف شود. ارزش مصرف همان کار ساده و فیزیکی است.

بر طبق مارکس سرمایه دار زمانی که از راه مهارت کارگر صاحب کارفیزیکی کارگر شد آنگاه با استفاده از کارفیزیکی به تولید ارزش مبادله جدید می پردازد که او آنرا کار اضافی نام می نهد.

کار اضافی در واقع همان مهارت ها و خلاقیت هایی هستند که سرمایه دار از راه ارزش مصرف کسب می کند. به این ترتیب از نظر او در این دو رابطه وجود دارد

  • در رابطه اول سرمایه دار از راه ارزش مبادله -کار خلاق- صاحب ارزش مصرف یعنی کار ساده می گردد
  • در رابطه دوم همان سرمایه دار از راه ارزش مصرف صاحب کار خلاق می گردد
او رابطه دوم را که ارزش مصرف کار و ارزش مبادله تولید می کند را همان پروسه تولید بهره می خواند. بهره از نظر مارکس ارزش مبادله و یا کار پرداخت نشده است.

از این رو ما این را مدیون مارکس هستیم که به ما این فرمول را ارائه می دهد که بهره عبارت است از کار پرداخته نشده.

اما همین کار پرداخت نشده که بهره خوانده میشود و در عین حال ارزش مبادله نامیده میشود همان گونه که دیدیم دارای یک وجه دیگر است که همان ارزش مصرف است.

ارزش مصرف کار انجام شده - که وجه دیگرش ارزش مبادله  می باشد - برخلاف پندار مارکس  از آن ، کار ساده و فیزیکی نیست. بل  ارزش مصرف کار انجام شده مانند هر کالای دیگر در واقع همان  مصرف و فایده ایی است که هر کالای دیگر آنرا دارا است.

 در ادامه سعی می کنم این مطلب را قدری توضیح دهم :  ما می دانیم هر کالا در عین حال دارای ارزش مصرف و ارزش مبادله است. در رابطه با کالایی بنام کار این دو ارزش در واقع دو وجه از همان کار انجام شده از سوی کارگر است.

اما این که کارگر در حین خلق کار- که دارای دو ارزش است، ارزش مبادله و ارزش مصرف - کاربه مفهوم ساده و فیزیکی انجام می دهد این کار ساده همان انرژی است که کارگر در حین کار صرف می کند. این کار را که صرف انرژی است را ما برای سهولت کار فیزیکی می نامیم و آنرا از مهارت و دانش و ... کار که این دومی کار با دوارزش مصرفی و مبادله ایی است جدا می کنیم.

ما به ازای کار فیزیکی همان مزد است. مزد برای احیای انرژی از دست رفته کار، برای رفاه کارگر و برای تجدید قوا و برای ... است. انرژی ایی که کارگر در حین کار مصرف می کند و یا رفاه کارگر در حین کار همان هستی کارگری است.

این هستی کارگری همان هستی اجتماعی کارگر است. هستی کارگر موید نظم و مراقبت، نگهداری و سرپرستی نیروهای مولد در کشورند. این نیروهای مولد به غیر از کارگر عبارتند از حیوانات، کارخانه ها، نیروهای طبیعی انرژی زا و...

همان گونه که روبوت ها امروزه به نگهداری و مراقبت محتاجند، حیوانات که به کار گرفته میشوند به تیمار و مراقبت نیازمندند به همان گونه هم برده ها، رعایا و کارگران در حین تولید و برای تولید نیازمند نگهداری و سرپرستی هستند.

هزینه هایی که صرف نگهداری وسایل تولید می شوند معمولا از راه سرمایه گذاری پرداخت و تامین می گردند.

اما کار خلاقانه کارگر که پرداخت نمی شودو دارای دو وجه ارزش مصرفی و مبادله است همان ارزش افزوده و هویت دهنده هر کالایی است.

این ارزش افزوده که در هر کالا به او هویت می بخشد همان بهره سرمایه گذاری است. این بهره به شکل پول انباشت میگردد.

انباشت پول یا ثروت همان منشای جمع آوری ثروت است. ثروت انباشته شده وقتی وارد چرخه سرمایه گذاری شود با تبدیل شدن به سرمایه آماده است که دوباره به پول مبدل گردد. این پول در واقع به دو بخش است

  • سرمایه
  • بهره سرمایه
سرمایه باردیگر در چرخه دیگر وارد کارمیشود و بهره به شکل پول و ثروت از چرخه خارج می گردد.

توسعه سرمایه داری در واقعیت هیچ نیست از احداث سرمایه گذاری جدید در جوار سرمایه گذاری موجود. برای توسعه سرمایه داری باید بهره که به شکل پول و ثروت انباشت شده است به شکل سرمایه گذاری نو وارد سرمایه گذاری موجود گردد.

بنابراین مارکس کاری را که به شکل فیزیکی در پروسه کار مصرف می شود را همان کالایی می بیند که سرمایه دار با خرید آن, به عنوان ارزش مبادله آنرا مصرف می کند.

در حالی که این کار تنها توسط مصرف کننده کالا مصرف میشود و کاری که کارگر به عنوان کار فیزیکی مصرف میکند ارتباطی با ارزش مصرفی کار کارگر ندارد.

کاری که کارگر در پروسه کار مصرف می کند همان انرژی و همان استهلاکی است که وسایل تولید در حین کار دارند.

موادی به سوی کارگر در طول کار سرازیر می شوند در عالم واقع در ردیف همان مواد اولیه ایی می باشند که به عنوان وسایل کار فرعی نظیر موادسوخت و برق و... در پروسه کار الزامی هستند

ادامه دارد...




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر