۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه

جامعه مدنی و حاکمیت روحانیت در ایران




من در جستار قبلی " اندر حکایت نفرت جامعه مدنی از مارکسیسم" تا حدودی زمینه را برای این نوشته آماده کرده ام و د ر آن جا به این نکته اساسا اشاره رفت که حاکمیت روحانیت یعنی حاکمیت غیر مدنی و غیر سکولار در ایران یکی ازاقدامات دیرینه جامعه مدنی در برابر جامعه کارگری است. و در همان جا بلافاصله اشاره شد که این اقدام جامعه مدنی از نفرت از جامعه کارگری و واهمه در قبال آن گرچه منجر به حاکمیت غیر مدنی و غیر سکولار و کهن سال در کشور شده است که به نوبه خود کمافی سابق تضعیف جامعه مدنی در ایران را بدنیال دارد اما این اقدام چندان هم مطابق امیال جامعه مدنی در ایران نیست و در عمل مبدل به طناب داری گشته است که جامعه مدنی خود به گردن خود افکنده است.

اما این نوشته تا این حد گرچه برای مقصدی که تعیین شده بود کافی می رسید اما در یک چارچوب وسیعی تر نا کافی و تک بعدی است که برای روشن تر شدن مطلب و بسط آن این نوشته را تهیه نمودم که به اطلاع می رسانم.

همان گونه که مستحضر هستید نظر به تحول اجتماعی و اقتصادی در کشور جامعه مدنی و سکولار ایران تنها به شکل صورت سنتی و قدیمی آن از موجودیت برخوردارنیست. ما در کنار جامعه مدنی قدیمی از چند قرن به این سو رفته رفته دارای یک جامعه مدنی سکولار نوینی که در حال شکل گیری است هم می باشیم. این جامعه نوین مدنی را برخی امروزه جامعه مدنی حقوق بشری می خوانند و آنرا بدرستی پابه آزادی و دمکراسی در ایران می دانند.

به ظاهر بسیاری با این نظر موافق هستند آزادی و دمکراسی در ایران به یک نبروی اجتماعی تازه ، به یک جامعه مدنی نو ، به یک طبقه اجتماعی جدید و .... نیازمند است تا جامه عمل بپوشد.

اما اختلاف نظر میان این متفقین جامعه مدنی نو بر می گردد به این که برخی این جامعه نوین مدنی در حال تکوین در ایران را هنوز ناموجود و برخی دیگر این پیدایش نوین را در گرو این می بینند که جامعه سنتی و مدنی ایران بطور فرهنگی ارتقاء یابد و مبدل به جامعه مدنی نوین و حقوق بشری گردد وغیره...

برای مطلبی که من در این جا برای عنوان دارم این اختلاف نظر بر حول نحوه پیدایش و حضور جامعه مدنی نو یعنی این ستون اجتماعی استقرار آزادی و دمکراسی در ایران مهم نیست.

مهم در این رابطه این است که در نظر داشته باشیم حاکمیت غیر سکولار و غیر مدنی روحانیت شیعه در ایران محصول کارکرد کدام جامعه مدنی در ایران است:

جامعه مدنی سنتی یا جامعه مدنی نو و حقوق بشری؟

این که من در این جا این و یا آن جامعه سکولار و مدنی را برای حاکمیت غیر سکولار و روحانی مسئول می دانم پاسخی است که به این رویکرد که جامعه کار را در برقراری حاکمیت روحانیت مسئول میداند.

در رابطه با افترا به جامعه کار کم نیستند کسانی که به این نظرند که روحانیت به رهبری خمینی با دست کارگران و زحمتکشان به قدرت رسیده است و یا در این به قدرت رسیدن جامعه کارگری هم سهیم بوده است.

این مسئله تهمت به جامعه کارگری را در رابطه با فاشیسم هم داشتیم و حالا هم به همین شکل برخی به این باورند که در پس فاشیسم خمینی در ایران نه جامعه سکولار و مدنی اما کهن که برخی آن را خرده بورژوازی سنتی می خوانند بلکه جامعه کارگری پنهان است.

همان گونه که می دانید خرده بورژوازی سنتی و جامعه سنتی مدنی بدنبال رفرم ارضی در ایران مبدل به تنها سنگر و دژ مردمی در برابر روند تغییر و تحولات اجتماعی شد که با نام مدرنیته و انقلاب صنعتی و .... همراه است.

شکی نیست که خرده بورژوازی سنتی ازدیر باز در ایران در برابر اشراقیت با نام مردم ایستادگی نمود و آشکار و پنهان از حاکمیت ملی و جمهوری در برابر حاکمیت فردی و یا حاکمیت اشرافی دفاع نمود. اما این تنها یک روی سکه است. روی دیگر سکه مقاومت این جمهوری خواهان سنتی در دفاع از دژ جامعه کهن شهری در برابر سیر مدرنیزه و صنعتی کردن کشور است که عمدتا نادیده انگاشته می شود. در حالی که همین کارکرد مقاومت در برابر مدرنیته و تحول مدنی از سنت به نو است که خرده بورژازی سنتی به سرگردگی تجار و کسبه اعیان را به جانبداری از استقرار حکومت غیر سکولار و غیر مدنی رهنمون ساخت که می دانیم هم اکنون وبال گردن کل جامعه مدنی- اعم از سنتی و مدرن - و از جمله جامعه کارگری شده است.


این امر اتفاقی نیست که نام اتحاد عمل و سیاسی روحانیت و خرده بورژوازی یعنی ائتلاف عمل میان جامعه روحانیت غیر سکولار و جامعه مدنی سکولار و خرده مالک و سنتی نظامی شد که بعدها جمهوری اسلامی ایران نام گرفت. معنای جمهوری اسلامی ایران در واقع تقسیم قدرت میان خرده بورژازی سنتی جمهوری خواه و روحانیت اشرافی و خواهان استبداد است.

و درست همین تقسیم قدرت است که تا به امروز هر زمان که وزنه این قدرت به سود این و یا آن طرف تناسب بالا و پایین میرود منجر به منازعه وجنگ قدرتی میان این دو گروه یعنی روحانیت غیر سکولار و جامعه خرده بورژوای جمهوری خواه برای اعاده کسب قدرت خود می شود که ما نمود آنرا هم در حرکت جنبش سبز مشاهده کردیم.


همان گونه که در جنبش سبز و خواسته های رهبریشان هم نمود یافته ما از یک طرف خرده بورژای سنتی و جمهوری خواه ایرانی را می بینیم که از تضعیف جامعه مدنی و سنتی دغدغه خاطر دارد و از طرف دیگر همان نیروی اجتماعی را مشاهده می کنیم که از تحول اجتماعی بسوی لیبرالیته و جامعه کلان و حقوق بشری واهمه نشان می دهد و از هراس آن می باشد که دست به دامن موتلفین قدیمی و مستبد خود یعنی روحانیت اشرافی شده و از اینرو خواهان انحلال این اتحاد عمل که جمهوری اسلامی نام گرفته، نیست.

این حالت مضحک و مشمئز کننده که خرده بورژوازی سنتی و کهن سال ایران دارد او را میان جامعه سکولار و مدنی و جامعه روحانیت که جامعه ایی غیر سکولار و غیر مدنی است، قرار می دهد.

همان گونه که من در مقاله " اندر حکایت تقرت جامعه مدنی از مارکسیسم" اشاره کردم بعد دیگر این که خرده بورژوازی سنتی در آغوش جامعه غیر سکولار روحانیت افتاده ریشه در هراسی دارد که جامعه سنتی و مدنی از جامعه کارگری در دل می پروراند.

اما در این جا در یک نگاه وسیع تر می توانیم اکنون به آن بیافزاییم که نه تنها هراس از جامعه کار بل که هراس خرده بورژوازی سنتی از تحول اجتماعی درجامعه مدنی و بسود یک جامعه عالی تر و کلان تر است - که گفتیم برخی آنرا تحول کشور بسوی جامعه حقوق بشری می خوانند و کلا همه در آن اتفاق نظر دارند که این جامعه حقوق بشری پایه اجتماعی آزادی و دمکراسی در کشور است - که آنرا در دامن آلترناتیو جمهوری اما با ادغم استبداد ولایت فقیه انداخت.

به این اعتبار است که اگر ما به آن شرایطی که خرده بورژوازی سنتی به این نحو در آن گرفتار است خوب نظر افکنیم متوجه می شویم که این امر و نهی های اجتماعی که او داشته و نشان داده همان شرایطی است که بر یستر آن تولد فاشیسم در یک کشور متولد میشود و از همین رو هم است که نظر به عمدگی خرده بورژوازی در مبارزه همگانی علیه رژیم سلطنت در ایران آن نظام جمهوری از دل آن سر بر آورد که مظهر قدرت طبقه متوسط سنتی و جلوه گر فاشیسم ایرانی گشت که نظر به اتحاد با روحانیت غیر سکولار جامه دینی و مذهبی بر تن نمود.

و اتفاقا در حرکت های اخیر که موسوم به حرکت سیز گردید ما صرف نظر از صورت همگانی آن عمدتا از یکسو باز همان احیای فاشیسم را می بینیم که مطرح است و از سوی دیگر دیگر اعتراضات خرده بودرژوازی سنتی در احیای جمهوری خود را تجربه می کنیم که زیراستبداد نعلین خفه شده است.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر