در بخش آخرین این ستون، میخواهم به مطالب گفته شده، از زاویه جمعیت شناسانه هم نظری بیافکنم. به نظر من در ایران در حال گذار و تحول از شرایط اجتماعی سنتی در شهر و روستا به جامعه عالیتر که معمولا این آخری بنام جامعه مدنی(بورژوایی) - دموکراتیک خوانده میشود، در کشوری که این دگرگونی از دیر باز مسدود شده و یا با موانع عدیده خارجی و داخلی دست به گریبان است، بطوری که این روند کشدار شده است از دیر باز جامعه شناسان بر این نظر بوده اند، که توده وسیعی از مردم ایران از جامعه مدنی سنتی و دهقانی میبرند بی آنکه جذب جامعه مدنی ملی - دموکراتیک بشوند. این توده وسیع که روز افزون بر تعدادشان افزوده میشود، در "هوا معلق" میان این دو جامعه سنتی و مدرن در گشت و گذارند. برای فهم ابعاد این فاجعه اجتماعی باید تصور آنرا کرد، که ایران کشوری چند ملیتی است و جوامع بشری تا کنون صورت قومی داشته اند، یعنی هر قوم ایرانی جامعه ملی و قومی خود را دارا است و حکومت اما مرکزی است و این شرایط ایران از عهد دقیانوس بوده است. به عبارت دیگر، در نتیجه در هم شکستن جامعههای سنتی ایرانی، با اینکه در دیگر سؤ یک جامعه ملی و ایرانی که واحد است، در حال تکوین است، اما چنانکه گفته شد ایرانیان جذب این شرایط جدید نمیشوند و در این میان در هوا معلق میمانند. حال نظری جمعیت شناسانه به این توده میانی و در هوا معلق به ما میفهماند، که این ایرانیان حائز یک هویت اجتماعی و لذا سیاسی التقاطی بوده و به اصطلاح به هیچ خدائی بنده نیستند. دو مولفه عمومی این گروه عبارت از زیر است:
۱-پرهیز از سیاست، اما در صورت فعالیت اجتماعی پیروی از نیروهای مذهبی با هدف تاثیر اجتماعی بر روند سیاسی - اجتماعی
۲-التقاط و سانتریزم سیاسی
در کشمکش و چالش میان دو نیروی سنتی ومدرن، این گروه که به صورت میلیونی در ایران حاضر است، حائز نقش فعالی تا کنون بوده است، به طوریکه یا با نفی سیاست پایگاه مذهبی جریانت سنتی و واپسگرا را تشکیل داده و یا اینکه با ایجاد فضای شک و تردید، واسطه و مماشات جویانه سعی در اختشاش مرزها سنتی و مدرن نموده است. نهضت آزادی ایران، به نظر من نماینده برجسته این دسته از ایرانیان است، که میان استبداد و دموکراسی در نوسان است. معمولا این توده که فضای سیاسی ایران را هم تعیین میکنند مهترین رهبران سیاسی ایران هستند، اما بی آنکه از حسن موقعیت رهبری خویش، خودشان بهره مند شوند.
حال در جنبش سبز هم این تودهها در جوار تودهای سنتی و مدرن به عنوان واسطه میان ایندو مشارکت فعال دارند و حتی شعارها و مطالبات جنبش سبز را هم تعیین میکنند. به نظر من جنبش ملی - دموکراتیک باید با علم به این جمعیت شناسی و آرایش طبقاتی جنبش حرکت کند و با نگاه بر تودههای سنتی و سانتریستی سکان کشتی را بسوی دموکراسی و مردم سالاری هدایت کند و قربانی مبارزه طبقاتی نشود، بلکه پیروزمند از آن سر برون آورد. فراموش نکنیم، بسیاری از ناروشنیهای مقولاتی در خصوص دولت و حکومت، نظام و حکومت، استبداد و مردمسلاری، رابطه دین و حکومت،... ریشه در همین موقعیت التقاطی و سانتریستی دارد. و برای همین است که بر بسیاری هنوز افتراق میان دولت و حکومت ناروشن باقی مانده و تلاشی هم در روشنی این ندارند، برای اینکه پرهیز از رادیکالیزم و مرزهای روشن سیاسی جز ماهیت بی هویتیشان است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر