در باره علوم انسانی و هشدارهای رهبری
وقتی سخن از دین است، از علم هم سخن است. پاسداران دین که اهرمهای قدرت را در دست گرفته اند و همه امکانات انسانی را در خدمت دین بسیج کردهاند به راههای متعارفی و معمولی در تبلیغ و ترویچ دین بسنده نمیکنند و از تریبونهای حکومتی هم اعلام جهاد دین علیه علم را سر میدهند. استفاده از اهرمهای اجتماعی و سیاسی در جهت دین و ضدیت با علم کار مباحثاتی دین و علم را دچار مشکلاتی عدیده میکند. دین داران اگر مشکلی با علم و دانش دارند باید مشکل خود را نه حکومتی بلکه حوزهای مطرح کنند و دانشگاهی هم جواب دریافت کنند. بنابر این جوابیه به رهبری در دفاع از علوم انسانی آسان نیست. وقتی با شخصیت سیاسی طرف میشوید دیگر او یک فرد حوزهای یا منبری نیست. سخن او درباره مخالفانش دیگر مبحث حوزه یی نیست، حائز محتوای سیاسی و اجتماعی است. پای سیاست که به میان آمد، آنجا دیگر نه از علم و نه از دین سخن است. بنابر این ما جوابی به رهبر نمیتوانیم بدهیم، مگر اینکه فرمایشات ایشان را از دینی به سیاسی ترجمه کنیم. یعنی چنین کنیم: آنجا که ایشان میگویند علوم انسانی ما آنرا سیاست ترجمه کنیم. برای آندسته از خوانندگان که متوجه این اصطرلاب ترجمانی من نمی شوند در ذیل این توضیح پیوست میشود و آن اینکه:
تاریخ انسانی محدود به تاریخ اجتماعی نیست. انسان به غیر از طبیعت و جامعه، هم علم است و هم فرهنگ. علم که در اینجا مد نظر ماست دارای قدمتی به اندازه انسان است. معرفت و دانش انسانی علمی از پیش داده شده نیست، بلکه اکتسابی است. بدون انسان، علم و دانش انسانی هم موجود نخواهد بود. حال علم و دانش دیگری هم که انسانی نیست و از پیش تعیین شده است، و قبل از انسان هم بوده، وجود دارد، مطلب دیگری است. پس دانش انسانی اولی نیست بلکه ثانوی است. معرفت انسان نسبت بر دنیا و دین شرط وجود دین و دنیاست. بنابر این اصل، معرفت ما از انسان و تاریخ انسانی- علوم انسانی - دانش ما انسانها از تاریخ موجود انسانی است. تاریخ موجود انسانی بر علوم انسانی مقدم است. بنابر اصل تقدم تاریخ انسانی بر علوم انسانی، تاریخ انسانی از علوم انسانی مستقل است. اساس این استقلال ایجاب میکند که تاریخ انسانی برای وقوع خود از علم مستقل عمل میکند. تاریخ انسانی و از آن جمله تاریخ اجتماعی انسان بدنبال عالم و دانشمند نیست تا جامه عمل به پوشد. نه تنها علم بلکه تاریخ انسانی برای تاریخی شدن حتی بدنبال دین هم نیست. یعنی به سان گاری بر عقب هیچ اسب دانشی بسته نمیشود.
در تاریخ انسانی تاریخ اجتماعی از اهمیت بسزایی برخوردار است. جامعه یعنی، اقتصاد، حقوق، قانون،سیاست، اخلاق. جامعه مقدم بر جامعه شناسی است. سیاست مقدم است بر عالم سیاسی. سیاسی و یا سیاست مدار بر دانشمند و عالم سیاسی مقدم است. یک مرد اقتصاد یا سیاست، حقوق، اخلاق و قانون، یک فرد دانشمند نیست. چنین افرادی هستند که تاریخ اجتماعی را میسازند و نه علما. کار علم علم بر تاریخ ساخته شده است. شما نمیتوانید این مردن عمل را به سن گاری به عقب اسب دانشمندان ببندید.
بنابر این، آنکه میگوید: اول دانش بعد تاریخ هذیان میگوید. تاریخ را بعدها مینویسند، نه در آغاز. حال برگردیم به سخنان رهبری.
آقای رهبر در پی قلع و قمع مخالفین خود در رژیم شریعت است تا به مثابه حاکم بلامنازع به حکومت خود ادامه دهد. عرصه سیاسی کشور که حوزه و دانشگاه نیست. آنها که مخالف هستند مردان عمل هستند. این مخالفتها ریشهها دارد. ریشههای این مخالفتها در خاک کشور خودمان دوانیده است. آقای رهبری برای اینکه رد گم کند، برای اینکه نوک پیکان حملات را از سر سیاستهای خود دور کند، به گاف گوئی افتاده است و میخواهد چنین جلوه دهد سیاستهای مخالفین نه ریشه در سیاست رهبری کشور، بلکه در دانشهای وارداتی و بدون ریشه در جامعه ما دارد. این در واقع تمام مطلب در یک کلام است: حذف سیاسی با ملعبه دینی و مبارزه دینی علیه آفات دینی. یعنی در واقع ایشان هم دانشگاه و هم حوزه را بر سر کار گذشته اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر