رابطه حکومت و دین
در اینجا عمدا مبنای صحبتم را دین اصلاح شده قرار میدهم. دین سیاسی و اجتماعی و رابطه ش با حکومت رابطه حکومت با حکومت است. پس در این صحبت کنار گذاشته میشود. رابطه دین و حکومت موضوع صحبت من است. ما این تجربه را از رژیم گذشته داریم: حکومت جانب دین و مذهب واحدی را میگیرد. این جانب داری البته محدود است و میتواند کمتر و کمتر شود، اما هست. البته علت این جانبداری محدود و تقلیل یابنده ریشه در تاریخ ایران و رژیم شاهنشاهی داشت. چنانکه میدانیم رژیم گذشته رژیم دهری و سکولار نبود، اما تئوکراتی هم نبود. فرق میان رژیم تئوکراتیک و رژیم سلطنتی و یا دموکراتیک در اینجا مد نظر من است. برای اینکه سریع به مقصد رسیده باشیم از این مطلب آغاز میکنم:
فرق میان فرم حکومتی و سکولاریزم
همه حکومتهای استبدادی و دموکراتیک سکولار نیستند. اگر مبنا استبداد و مردم سالاری قرار گیرد استقرار سکولاریزم به مفهوم انتقال از استبداد به مردم سالاری نیست. اساس استبداد و دمکراسی را باید در جای دیگر جست. البته این به آن معنا نیست، چون مسئله سکولاریزم اساسی نیست، پس بی اهمیت است.
مشکل اساسی که ما الان با رژیم فعلی داریم در رابطه ا ش با دین نیست بلکه در استبدادی بودن آن است. عمده کردن سکولاریزم اگر بخواهد با هدف پوشانیدن استبداد باشد غلط است. وقتی ما از دمکراسی حرکت میکنیم، این خواهی نخواهی با حذف، مستبدین یعنی با کنار گذاشتن اقشار و طبقات استبدادخواه همراه است. از طرف دیگر تشکیل دمکراسی نتیجه مشارکت اقشار و طبقات مردمی و دموکراتیک ممکن است. در این چالش طبقاتی تحول اجتماعی عملی میشود. ما چنانچه از زاویه این چالش طبقاتی حرکت کنیم مسئله استبداد و دمکراسی برایمان بدیهی تر خواهد شد. استبداد در ایران فقط استبداد نیست بلکه یک شرایط اجتماعی است که در بستر آن استبداد مقدور میشود. از استبداد به دمکراسی معنایش از جامعه یی به جامعه دیگر است. دمکراتیزه کردن یعنی انقلاب اجتماعی. جامعه استبدادی و حاکم حال بخواهد هر شکلی به خود بگیرد: سلطنت، تئوکراتی، فاشیست. یعنی در یک کلام نه فقط حکومت بلکه ابعاد دیگر اجتماعی و فرهنگی هم باید در مسئله دمکراتیزه کردن لحاظ شوند. بر این اساس حرکت از سکولاریزاتسیون اشتباه بزرگی است. کسی که به انقلاب اجتماعی در ایران چشم دوخته خود رابه اشکال استبداد و دموکراسی محصور نمیکند. دمکراسیها در غرب چندان هم سکولار نیستند، اما با این وجود دموکراسی شکل پیشرفته تری از حکومت و جامعه نسبت به استبداد است. البته این به این معنا نیست که ما باید دمکراسیها در غرب را کپی کنیم. ما در ایران میتوانیم بسته به اوضاع از دموکراسی بهتری برخوردار شویم. بحثی در آن نیست. اما اگر دموکراسی ما بسته به اوضاع چندان سکولار نبود، که میخواهیم باشد، نسبت به یک استبداد سکولار ترجیحش نخواهیم داد.
به نظر من رژیم فعلی از دایره رژیمهای استبدادی گذشته ایران خارج نیست. این رژیم قرون وسطایی، فئودالی، محافظه کار و عقب مانده است. و از دل جامعهای سر بیرون میآورد که با آن متعلق است. مادام که این جامعه و ارزشهای آن بر ما حاکم است، مانع در سر راه پیشرفت اجتماعی ایران وجود دارد، که باید بر طرف شود. ما باید سعی کنیم از این دایره شوم اجتماعی خارج شویم، عوض اینکه در درون آن اسیر مانده و میان این و آن شکل حکومت قرون وسطایی و استبدادی نوسان کنیم. چنین جنبشی ارتجاعی و قرون وسطای خواهد بود و اگر هم جنبشی مدنی و بورژایی باشد. به نظر من طرح یک جانبه مسئله سکولاریزم از سوی یک جنبش ارتجاعی - مدنی در همین دایره تنگ قرون وسطایی. مطرح است. طبیعی است به خاطر ماهیت مشترک، انرژیها صرف مسائل فرعی میشود، تا بگونه یی از اصل مسئله طفره رفته شود.
نیروی دمکراسی در ایران تعلقی به این دایره تنگ اجتماعی قرن وسطایی ندارد. تاریخ تا کنون ایران مملو بوده از تنازع میان مرتجعین. ما باید میان شاهنامه و قرّان راه مردمی- دموکراتیک را برگزینیم. شکی نیست بهترین شکل دمکراسی، سکولاریزم است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر