نواندیشی دینی: سکولاریسم و دموکراسی
آیا سخنان نقل شده از نواندیشان دینی حاکی از آن است که آنها موافق دولت دینی و مخالف سکولاریسم اند؟ روشن است که نواندیشان دینی از تفکیک نهاد دین از نهاد دولت دفاع می کنند، دولت دینی را دموکراتیک به شمار نمی آورند، سکولاریسم را یکی از اوصاف نظام های دموکراتیک به شمار می آورند. نواندیشان دینی مسلمانند، اما به حکومت دینی باور ندارند. آنها مدافع و مبلغ نظام سیاسی دموکراتیک، کثرت گرایانه، جامعه ی مدنی، حقوق بشر، برابری حقوقی زنان و مردان، و... هستند. جمهوری اسلامی نواندیشان دینی را به ضدیت با دین متهم می کند. حتی برخی از آنها را مرتد و ملحد خوانده است. از سوی دیگر، برخی از خداناباوران نواندیشان دینی را مدافع حکومت دینی به شمار می آورند. نواندیشان دینی از زوایای گوناگون قابل نقد هستند و باید نقد شوند، اما نقد معطوف به آرای واقعی افراد است، نه اتهامات بلادلیل. می توان با تفسیر آنان از دین و سکولاریسم موافق نبود، اما نمی توان آنان را مدافع و مبلغ دولت دینی یا حکومت دینی معرفی کرد.
پرسش این است: محل نزاع کجاست؟ اگر اعتقاد و عدم اعتقاد به دولت دینی یا حکومت دینی محل نزاع باشد، بدون تردید نمادهای نواندیشی دینی مخالف دولت دینی و حکومت دینی اند و از جدایی و تفکیک نهاد دین از نهاد دولت دفاع می کنند. نواندیشان دینی بر این باورند که حقوق بشر و شهروندی همه ی انسان ها- اعم از دیندار و بی دین، مسلمان و نامسلمان، زن و مرد، روحانی و غیر روحانی- را در بر می گیرد. آنها "انحصارگرایی معرفتی" را قبول ندارند و مدافع "کثرت گرایی معرفتی" هستند. پس محل نزاع کجاست؟
به نظر می رسد که چیز دیگری محل نزاع باشد. برخی از خداناباوران دین و مذهب(خصوصاً اسلام) را پدیده هایی موهوم، کاذب و افیون به شمار می آورند که از طریق دینداران تمامی مسائل و مشکلات ایران را پدید آورده است. فرض کنیم خداناباوران به حقیقت مطلق و مطلق حقیقت دست یافته باشند(انحصار گرایی معرفتی)، تساهل و تسامح حکم می کند که بی دین ها، دینداران "کاذب اندیش" و "فاقد عقلانیت" را تحمل کنند تا زندگی صلح آمیز امکان پذیر شود. اما اگر "انحصار گرایی معرفتی" قابل دفاع نباشد- که نیست- و حقیقت معشوقی باشد که هیچگاه تن به وصال نمی سپارد، یعنی همه ی آدمیان حظی از حقیقت برده اند و گام به گام به حقیقت نزدیک و نزدیکتر خواهند شد، در این صورت معلوم نیست آن مدعیات بزرگ درباره ی دینداران صادق باشند.
نباید گمان باطل برد که فقط "دیکتاتوری دینی" می تواند وجود داشته باشد و وجود دارد، "دیکتاتوری سکولار"(استالین، هیتلر، موسولینی، و... ) هم می تواند وجود داشته باشد و وجود داشته است. رضا شاه می خواست همه ی زنان را به زور بی حجاب کند(دیکتاتوری سکولار)، آیت الله خمینی هم همه ی زنان را به زور با حجاب کرد(دیکتاتوری دینی یا مذهبی). هیچ کدام از آن دو بر این باور نبودند که زنان مالک بدن خود هستند و آنها باید آزادانه درباره ی پوشش خود تصمیم بگیرند. رضا شاه و محمد رضا شاه، آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای، به باورها و اعتقادات مردم هم کار داشتند و دولت را در این قلمرو مسئول و مکلف به شمار می آوردند.
سه دهه از انقلاب 57 گذشته است. آن روز نیروهای غیر دموکرات در مقابل هم ایستادند و با سلاح و رگبار گلوله ها به هم پاسخ گفتند. اینک وضع تا حدود زیادی تغییر کرده است. دموکراسی و حقوق بشر به گفتمان مسلط مبدل شده اند. تعداد بی شماری از فاعلان و عاملان آن دوره، دموکرات شده اند. پرسش اصلی این بود: با این رژیم چه باید کرد؟ پاسخ اول این است که رفتارهای این رژیم را به الگو تبدیل نسازیم و روش های مواجهه ی با مخالفانش- یعنی دروغگویی، اتهام زنی بدون دلیل، اهانت و... - را سرمشق قرار ندهیم. باید به صراحت تمام بگوئیم که قرار نیست هیچ فرد و گروه و صنف و سازمانی از فرایند دموکراتیک حذف شود. قرار نیست که یک گفتمان خاص دیگران را به "غیر" و "دیگری" تبدیل سازد و بدینترتیب آنها را حذف کند. باید بپذیریم که همه با هم این راه بلند را بپیمائیم. ایران آزاد کشوری است که ظرفیت تحمل همه ی افراد و اعتقادات و سبک های زندگی را داراست. اگر "استبداد دینی" ناپذیرفتنی است، که هست، "استبداد سکولار" هم ناپذیرفتنی است. این رژیم به "دیگری" و "تفاوت" احترام نمی گذارد، اگر ما با این رژیم تفاوت داریم، باید به "دیگری" و "تفاوت" احترام بگذاریم و به دگراندیشی و دگرباشی خوشامد بگوئیم. این رژیم بی دینان را ملحد می خواند، گروهی از خداناباوران هم دینداری را "محال اندیشی" و عصر حجری قلمداد می کنند. احترام به دیگری، یکی از ارکان دموکراسی خواهی است. این رژیم زندانها و بازداشتگاهها را به مراکز خودشناسی، بازگشت به فطرت، کشف حقیقت و اعتراف به گناه و خطا مبدل ساخته است. باید همه ی دموکراسی خواهان به صراحت اعلام کنند که با این شیوه ها مخالفند و هرگز به چنین روش هایی برای ایجاد توافق فکری و عملی توسل نخواهند جست.
تا حدی که من می فهمم، پیش فرض انسان شناسانه ی دموکراسی این توهم نیست که انسان های خوب و ملتزم به فضائل اخلاقی رهبران سیاسی را تشکیل می دهند. پیش فرض واقع گرایانه ی دموکراسی این است که رهبران سیاسی انسان های طماع، فریبکار، منفعت طلب، دروغگو، فاسد و... هستند(جرج بوش، سارکوزی، برلوسکونی، و... ). برمبنای این پیش فرض که رهبران سیاسی چنین آدمیانی هستند، دموکرات ها به دنبال ایجاد ساختاری هستند که به قدر کافی دست و پای رهبران سیاسی را ببندد، تا حد ممکن فساد، دروغگویی، فریبکاری، منفعت طلبی آنان را کاهش دهد. ساختار دموکراتیک هم قادر به محو رذایل انسانی رهبران سیاسی نیست. آمریکا و جهان با این شانس روبرو بودند که دیک چینی، رامسفلد و جرج بوش در جامعه ای دموکراتیک به رهبری سیاسی رسیدند، اگر آنان زمامدار جامعه ای توتالیتر می شدند، چه می کردند؟ نباید وعده داد که رهبران نظام دموکراتیک آینده، نمادهای فضائل اخلاقی اند. باید توافق و اعلام کرد؛ ساختاری خواهیم ساخت: که فسادهای زمامداران را تا حد ممکن کاهش دهد، به باورها و اعتقادات مردم کار نداشته باشد، سبک های متفاوت زندگی را به رسمیت بشناسد، فرصتی برای ایجاد دادگاه های خلقی- انقلابی فراهم نیاورد، به هیچ کس بدون مستندات مقبول حقوق دانها و وکلا اتهامی وارد نسازد، خشونت را جایگزین گفت و گو نکند.
انقلاب اسلامی 57، "استبداد دینی" را جایگزین "استبداد سکولار" کرد. هدف مبارزان این نیست که دوباره "استبداد سکولار" را جایگزین "استبداد دینی" کنند، وداع با دیکتاتوری، وداع با "استبداد دینی" و "استبداد سکولار" است، وداع با نارواداری نسبت به "دیگری" و "تفاوت" است. این آن کار مهمی است که باید انجام داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر