تمام کوششها برای دموکراتیزه کردن، دیکتاتوریزه کردن جامعه اشتراکی در واقعیت و در عمل ریشه در اتاتیزه کردن - دولتی کردن - دارد.
اما خود این اتاتیزه کردن در چه چیزی ریشه دارد؟
: براستی این ها چه سوسیالیستها و کمونیستهای اند که این گونه به دو دسته دموکرات و دیکتاتور تقسیم می شوند
اولی در پی دموکراتیزه کردن کمونیسم و سوسیالیسم و دومی با ادعای انقلابی گری در پی دیکتاتوریزه کردن جامعه اشتراکی است؟؟
برای پاسخ به چنین قبیل پرسشهایی پیرامون ریشه اجتماعی چنین افرادی باید به شرایط کارگری و شرایط اجتماعی ایران نگریست.
چنانکه که از متن این مباحثه هم پیداست آنهایی که مدعی انقلابی گری اند پیش از همه به شکل ارتدوکسی به مارکس چسبیده اند و بیش از همه از پیروان دیکتاتوریزه کردن مارکسیسم می باشند و در عوض آنهایی که کمتر مارکس را به مقام خدایی و لنین را به پیامبر او مبدل کرده اند، .بیشتر در پی دموکراتیزه کردن سوسیالیسم و کمونیسم هستند، مانند رفیق روبن شروع می کنند به تجدید نظر و رویزیون در اقوال مارکسی و یا این که در مخالفت با ارتدوکسی پیرو تفسیر به معنای مارکسند تا تفسیر به واژه ها و یا پیرو این اسلوبند که باید با درک شرایط زمانی که این اقوال مطرح شده، به سراغ آنها رفت یعنی همان مباحثی که اسلامیستها پیرامون قرآن دارند.
اما همان گونه که رفیق تراب ثالث هم به درستی گفته اقوال مارکس نیازی به رویزیون و یا تفسیر به زمان ندارد میشود به سادگی رد شان کرد اما اگر کسانی که مدعی احیای مارکسیسمند نباید این احیا را با رویزیون اشتباهی بگیرند . و درست هم می گوید چرا که کاری که رفیق روبن مشغول به آن است یعنی دموکراتیزه کردن مارکسیسم در واقع تجدیدنظر و رویزیون در مارکسیست تحت عنوان احیای مارکسیسم است.
اما این که مارکسیستها می خواهند مارکسیسم را به این شکل و یا آن شکل احیا و یا تجدیدنظر کنند امری مربوط به خودشان است و حق آنهاست همان گونه که این هم حق ماست که به نقد مارکس و مارکسیسم بنشینیم
اساسا در کشوری مانند ایران که ترکیب کارگری و سرمایه داری متنوع است ،انتظار این که احزاب کارگری گوناگونی وجود داشته باشند انتظار دور از واقعی نیست.
در چنین کشوری دموکراسی میان کارگران بهترین و عملی ترین آلترناتیو می باشد که می تواند پاسخگوی ترکیب متکاثر آن باشد. در چنین دموکراسی ضمن حفظ ترکیب متکاثر میتوان حول محور مشترک به اتحاد عمل رسید که برای طبقه کارگر در کل مفید واقع گردد.
در این راه پیروی از الگو دیکتاتوری، دیکتاتوری حزبی، دیکتاتوری رهبری و..عملا سد راه اتحاد عمل کارگری است
نه تنها از حیث اتحاد عمل کارگری دموکراسی در چنین کشوری ضروری است بل از حیث اتحاد طبقاتی بر علیه دشمن مشترک هم دموکراسی و پرهیز از دیکتاتوری کارگری ضروری است
این که نظر به واقع بینی ها توجه به تدوین قانون اساسی، وتاسیس مجلس موسسان و غیره مورد توجه حتی مارکسیستهای ارتدوکس واقع گشته این نشان از گرایش درستی است که جنبش کارگری دارد به خود می بیند. البته اما وقتی مضامین چنین مباحثاتی در ویدئو دنبال میشود، می توان متوجه شد که هنوز برای رسیدن به واقع بینی لازم باید راه طولانی طی شود. هنوز ضرورت پیروی از دموکراسی در سطح کشور، با ضرورت پیروی از حقوق ویژه و اعمال دیکتاتوری یعنی بطور نمایشی و مضحک همراهی دارد.
در راه تعیین رژیم سیاسی برای دولت در ایران باید توجه داشت مقوله دموکراسی مانند دیگر مقولات اجتماعی - سیاسی و.. دیکته واقعیت عملی است نه واقعیت های نظری و تئوریک این و یا آن دستگاه نظری.
بطور نمونه وقتی ما می گوییم کارگران ایران منافی دموکراسی به عنوان یک رژیم در دولت ایران نیستند از نظر دور نمی داریم این مطالبه بر پایه ضرورت و نیازهای داخلی در یک کشور از دیرباز استبداد زده است والا هیچ دولت و رژیمی مگر بی دولتی و انهدام طبقات اجتماعی و.. پاسخگوی منافع و حقوق ویژه کارگری است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر