امروزه بیش از هر زمان دیگری مبحث عقاید، ادیان و مذاهب و ضرورت مبارزه با آنها برجسته می گردند. و در کنار مبارزه اجتماعی- طبقاتی که جاری است و در این برجسته سازی عقاید و ... بی اثر نبوده اند این پرسش را در سطح فردی مطرح می کنند:
آیا یک فرد قادر به پیشبرد مبارزه فکری - مذهبی در کنار مبارزه اجتماعی نیست؟
عوامل چند این پرسش را فردا برجسته می سازند:
1- استفاده ابزاری و مداوم از عقاید ، ادیان و مذاهب در سطوح روابط اجتماعی
2-وجود مکاتبی که عقاید ، ادیان و مذاهب را به هر شکل: خواه زیربنایی و خواه روبنایی، جزیی از روابط اجتماعی انسان می دانند
به طور کلی فضای عمومی به نفع تفکیک روابط اجتماعی از حیطه های فکری- مذهبی نیست. با دو عامل نامبرده شده، ما روزمره شاهد این هستیم که حیطه های فکری - مذهبی وارد عرصه های روابط اجتماعی می گردند و در چنین فضای عمومی سخن از جدایی روابط اجتماعی از امور فکری- مذهبی به نظر می آید آسان نباشد.
هم آنهایی که در پی استفاده ابزاری از عقاید و ادیان و.. می باشند و هم آنهایی که حیطه های فکری- مذهبی انسان را به نحوی از انحاء از روابط اجتماعی جدا نمی دانند، نمی گذارند که تفکیک حریم روابط عمومی - اجتماعی از حریم روابط خصوصی- فکری - مذهبی ابقاء شود.
در چنین فضایی است که این پرسش برجسته می گردد:
آیا فرد نمی تواند در کنار مبارزه اجتماعی اش، علیه عقاید، ادیان و مذاهب رفتار کند؟
چه کسی این حق فردی را از او سلب می کند ؟
ضروت مبارزه اجتماعی و عمومی؟
بهره برداری ابزاری از عقاید و ادیان و..؟
سوال من بطور مشخص این است:
چرا من بی خدا مجاز نیستم با تفکیک هرباره مبارزه حزبی - اجتماعی و عمومی از مبارزه فردی- فکری- عقیدتی و انجمنی در کنار حرکت عمومی پاسخگوی نیازهای فردی خود باشم؟
بیشک غرض من مقایسه این دو حرکت باهم نیست. حرکت عمومی حرکت اجتماعی است و حائز اهمیت خود می باشد اما در زمینه های دیگر انسانی، فرهنگی، علمی و.. هستی انسان ادامه می یابد. به عبارت روشن تر تمام هستی انسان از هستی اجتماعی و روابط اجتماعی او تشکیل نیافته است.
آیا این مطلق سازی روابط اجتماعی به ضرر اسپهر های علمی، فرهنگی و فردی درست است؟
بیشک هستی های انسان در اسپهر های گوناگون بر یکدیگر اثر متقابل دارند. اما همه آنها را در هستی اجتماعی و روابط اجتماعی گنجانیدن و خلاصه کردن درست نیست.
همان گونه که درست نیست که کل هستی انسان در افکار، ادیان، عقاید و.. خلاصه شوند.
پس اگر ما خود را هرباره از این مطلق سازی ها و تمامیت خواهی ها را خلاصی دهیم آنگاه فهم این امر آسان خواهد بود که
این حق هر انسان است که خود را علیه عقاید، مذاهب، ادیان و.. در چارچوب مبارزه فکری - مذهبی و.. در انجمن های فرهنگی و علمی و...متشکل کند و در راه این تشکل هیچ جامعه و دولتی مجاز نیست او را مانع شود
آیا یک فرد قادر به پیشبرد مبارزه فکری - مذهبی در کنار مبارزه اجتماعی نیست؟
عوامل چند این پرسش را فردا برجسته می سازند:
1- استفاده ابزاری و مداوم از عقاید ، ادیان و مذاهب در سطوح روابط اجتماعی
2-وجود مکاتبی که عقاید ، ادیان و مذاهب را به هر شکل: خواه زیربنایی و خواه روبنایی، جزیی از روابط اجتماعی انسان می دانند
به طور کلی فضای عمومی به نفع تفکیک روابط اجتماعی از حیطه های فکری- مذهبی نیست. با دو عامل نامبرده شده، ما روزمره شاهد این هستیم که حیطه های فکری - مذهبی وارد عرصه های روابط اجتماعی می گردند و در چنین فضای عمومی سخن از جدایی روابط اجتماعی از امور فکری- مذهبی به نظر می آید آسان نباشد.
هم آنهایی که در پی استفاده ابزاری از عقاید و ادیان و.. می باشند و هم آنهایی که حیطه های فکری- مذهبی انسان را به نحوی از انحاء از روابط اجتماعی جدا نمی دانند، نمی گذارند که تفکیک حریم روابط عمومی - اجتماعی از حریم روابط خصوصی- فکری - مذهبی ابقاء شود.
در چنین فضایی است که این پرسش برجسته می گردد:
آیا فرد نمی تواند در کنار مبارزه اجتماعی اش، علیه عقاید، ادیان و مذاهب رفتار کند؟
چه کسی این حق فردی را از او سلب می کند ؟
ضروت مبارزه اجتماعی و عمومی؟
بهره برداری ابزاری از عقاید و ادیان و..؟
سوال من بطور مشخص این است:
چرا من بی خدا مجاز نیستم با تفکیک هرباره مبارزه حزبی - اجتماعی و عمومی از مبارزه فردی- فکری- عقیدتی و انجمنی در کنار حرکت عمومی پاسخگوی نیازهای فردی خود باشم؟
بیشک غرض من مقایسه این دو حرکت باهم نیست. حرکت عمومی حرکت اجتماعی است و حائز اهمیت خود می باشد اما در زمینه های دیگر انسانی، فرهنگی، علمی و.. هستی انسان ادامه می یابد. به عبارت روشن تر تمام هستی انسان از هستی اجتماعی و روابط اجتماعی او تشکیل نیافته است.
آیا این مطلق سازی روابط اجتماعی به ضرر اسپهر های علمی، فرهنگی و فردی درست است؟
بیشک هستی های انسان در اسپهر های گوناگون بر یکدیگر اثر متقابل دارند. اما همه آنها را در هستی اجتماعی و روابط اجتماعی گنجانیدن و خلاصه کردن درست نیست.
همان گونه که درست نیست که کل هستی انسان در افکار، ادیان، عقاید و.. خلاصه شوند.
پس اگر ما خود را هرباره از این مطلق سازی ها و تمامیت خواهی ها را خلاصی دهیم آنگاه فهم این امر آسان خواهد بود که
این حق هر انسان است که خود را علیه عقاید، مذاهب، ادیان و.. در چارچوب مبارزه فکری - مذهبی و.. در انجمن های فرهنگی و علمی و...متشکل کند و در راه این تشکل هیچ جامعه و دولتی مجاز نیست او را مانع شود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر