لیبرال دمکراسی - کارگری
فرهاد واکف
۱۳۹۳ مرداد ۴, شنبه
خداباوران راستین به کجراه ادیان و مذاهب نخواهند رفت!
کسیکه خدا شناس واقعی باشد نمیتواند مزخرفات مذهبی را بپذیرد!
24 juillet, 21:03
·
J’aime
Kamran Farzan
2 partages
J’aime
J’aime
·
·
Partager
Maziar Khouzani
,
Majid Irani
,
Elham Irani
et
17 autres personnes
aiment ça.
Saeed Jozani
خدا رو معنی کنید!
24 juillet, 21:03
·
J’aime
Kamran Farzan
دوست من از وقتیکه بشر بوجود آمده، همیشه در تصوراتش بدنبال خالق گشته است و این مسئله ایست که در طول قرون و اعصار با بشر بوده و هزاران دانشمند و فیلسوف هم طی سالیان دراز به ان پرداخته و هرگز پاسخ دقیقی در مورد وجود یا عدم وجود خدا نیافته اند و تا پاسخ علت خلقت کشف نشود پاسخ این سئوال هم میسر نمیشود. ما میتوانیم که خدا را خالق بنامیم. حالا اینکه خالق و مخلوق یکی هستند و یا دو واحد جداگانه، چون مطلب متافیزیکی هست نمیتوانیم به پاسخ قطعی برسیم و میتوانیم حد اکثر خدا را "بینهایت" و یا "مجموعه ی جهان هستی" بپنداریم و منتظر بمانیم تا شاید آیندگان ما به درک علت هستی برسند.
عندالزوم باور و یا عدم باور خدا مسئله ای کاملا شخصی بوده که آسیبی به بشریت نمیزند اما وقتی این ماجرای متافیزیکی در مذهب و کمونیزم جزمی شد، از ان بلایای عظیم بر میخیزد که خودتان در همه جا شاهد ان هستید.
24 juillet, 21:19
·
J’aime
·
1
Saeed Jozani
اگه ما نسبت به بود و نبود اون دچار ابهامیم و نمی تونیم اون رو شناسایی اش کنیم چطور می تونیم خداشناس باشیم!؟.........نیاز بشر به یافتن پاسخ به ندانستی هاش همیشه بوده و خواهد بود ولی خدا به آن صورتی که به ما القا شده با همین ادیان زاده شده پس نمی تونیم این دو را از هم جدا کنیم.انسان در مسیر تکامل خودش پس از پرستش چیزهای زمینی با بحران شناخت روبرو شد و دنبال پاسخی موقتی گشت بنام خدایی که همه جا هست و هیچ جا نیست.خدایی که در همه چیز هست و نیست.متاسفانه همین ابهام در توضیح ماهیت خالق باعث شد که همین تفکر در تاریخ ماندگار بشه و بشریت در طول تاریخش تاوان های بزرگی بده.
24 juillet, 21:34
·
J’aime
Kamran Farzan
خدا در اذهان معانی مختلف دارد. در قدیم سنگ مظهر خدا بود. بعضی از ملت ها گاو را خدا دانستند. عده ی دیگری مثل مسلمانان و یهودیان سنگ های بزرگتری را بنام خدا دانستند (حجر الاسود و دیوار ندبه). من عرض کردم که نه وجود و نه عدم وجود خدا با دانش امروز بشر قابل استدلال نیست. اما اگر تصور کنیم که هستی بی علت نیست پس "علتی" هست که ما از ان علت آگاهی چندانی نداریم و در این میان میتوان آن علت مجهول را خدا نامید. البته عرض کردم که علت مجهول بوده و کوشش ده ها هزار دانشمند برای یافتن علت هستی به جائی نرسیده است.
من عرض نکردم که خدا پرست باشید که اگر هم خدائی در لباس مذاهب وجود داشته باشد به کوچکترین احتیاجی به پرستش ندارد. و بجای آن کلمه ی شناخت را بکار بردم که معنای شرکت در یافتن پاسخ در ذهن بشر را میدهد و کلا با لفظ "خدا پرستی" مغایر است
24 juillet, 21:46
·
J’aime
·
2
Farhad Vakof
کامران عزیز! نکته ایی که در این جا در نگاه اول بحث انگیز است واژه خداشناسی است. به نظر من واژه خداباوری یا ایمان برای این منظور به مراتب بهتر است. اما در کلیت من با عبارت تان موافقم چرا که همان گونه که پیشتر هم عرض نمودم خداباوری از دین و دینکاری جدا است. این که خداباوران از مرحله باور و عقیده به مرحله شناخت از خدا نایل می گردند این که مبحث جدا و فلسفی است. دیگر مطلب که مرتبط با گفتمان بالا نیست اما در تفاسیری که بدنبال آمده مندرج است مبحث متافیزیک و فیریک، ماورای طبیعت و طبیعت است. من به این نظرم که در آغاز باور به متافیزیک بود و متافیزیک یا جهان معنی یا جهان موازی دارای خدایان متعددی بوده است که این امر سرانجام در برخی نقاط به تک خدایی مبدل شد. این درست است بشری که به جهان معنی و جهان موازی باور داشت و برای آن هم در جهان به قول او ظاهری، نمادهایی در گاو و.. پیدا می نمود، جهان معنی و موازی را علت و سبب و در نهایت هدف جهان به ظاهری می پتداشت. ما اگر به عللی این که چرا بشر آغازین به وجود و هستی جهان موازی و معنوی می رسید توجه کنیم آنگاه پی خواهیم برد این بشر اصلا در شرایطی نبود که جهان دنیوی را بطور ابدی و ازلی، بدون آغاز و بدون انتها تصور کند و اجبارا به این نقطه می رسید که بر این جهان، رقیبی، قرینه ایی مفروض است که علت و سبب، معنا و غایت آن را تشکیل می داد. در این جا یک نکته است که ذکر آن ادامه مطلب مهم است:پس از باور به جهان معنی، محل و مکان این جهان موازی و معنا پرسش انگیز گشت: در درون جهان ظاهری immanent یا در بیرون از این جهان transzendenz واقع است؟. شق وجود جهان معنا در درون جهان ظاهر همان شق وحدت وجودی- پان تئیسم - است. به این ترتیب دستیابی به جهان معنا در درون هر چیز و شی پروسه معنی کردن و تعریف و سپس نام گذاری آن چیز و هر شی قرار گرفت و در این رابطه اگر به نقاشی های درون غارها نگاه کنیم این پروسه شناخت در آغاز با جادو و ماگی همراه بود که به آن نقش چیزی را زدن می گفتند و به این مفهوم حالت عارفانه و سحر آمیز داشت. در همین پروسه دست یابی و نام گذاری بود که زبان و فرهنگ هر قومی رو به توسعه نهاد. از سوی دیگر کلا این امر نشان از توجه بشر آغازین به معنا و به اصطلاح باطن هر چیز را بدست می دهد.بنابراین در آغاز مانند بسیاری چیزهای دیگری هنوز تقسیم و انشقاق میان مسائل و کارها وجوذ نداشت و کلیت بشر در مرحله کودکی و زمختی بسر می بردند و تقسیم کاری که ما امروز داریم و مدام ظریف تر و جزی تر می شود موید سطح بالای پیشرفت هستی انسانی است. همین امروز هم وقتی کسی مانند آخوندهای ما کلی بافی می کنند، بی آنکه به تقسیماتی که در تخصص ها و حرف پیدا شده توجه کنند، مایه ریشخند متخصصین و علمای امروزین می باشند و یا در ادامه اگر بشر امروز بخواهد مانند گذشتگان خود علت هر چیز را در درون آسمان ها و در جهان دیگر جستجو کند به همان شکل دستخوش داوری مردمان امروز خواهد شد اگرهم در هر دو مورد هم آخوند فراوان باشد و هم چنین مردمان به وفور یافت شوند. در همین رابطه شما می فرمایید : البته عرض کردم که علت مجهول بوده و کوشش ده ها هزار دانشمند برای یافتن علت هستی به جائی نرسیده است. در جواب: علت هستی، نیستی نیست. علت هستی، هستی است. به این می گویند توالی ازلی و ابدی هستی. ولاکن آنچه که دانشمندان می جویند علت یابی در هر مورد مشخص این هستی ازلی و ابدی است. یعنی چون این هستی بسته نیست و بی انتهاست برای همین هم از بی انتها هستی ها تشکیل یافته است که در هر مورد معین باید علت و نحوه پیدایش آن هستی معین را توضیح داد. بنابر این پیرامون هستی شناسی یا علت یابی هستی دو برداشت متضاد وجود دارد یک برداشت بسته و دیگری بار و بی نهایت. هستی شناسی بسته همه هستی شناسی خداباوران است. چنین هستی شناسی در واقعیت امر هستی شناسی نیست بل یک پیش داوری است. پیش داوری است چون در این اسلوب تلاش بر این است بر شالوده و مبنای خداباوری و باور بر جهان دیگر به منزله علت غایی هر چیز به جهان هستی برخورد شود. به عبارت دیگر حکم از پیش داده شده و بشر از پیش داوری کرده است و می داند علت کدام است و از این به بعد هر آنچه که میآید دیگر علت یابی نیست بل تلاشی است در تجمع ادله برای اثبات وجود جهان دیگر و به عبارت ساده خدا. به این می گویند رد یابی نه علت یابی. در این ردیابی همه هستی آثار و نشان هایی از اوست. همه آیات و حج او هستند که محو تماشای آنها شدن عین هو محو تماشای جمال او شدن است. در عوض و در مقابل سبک علمی و تجربی وجود دارد که مبرا از پیش داوری است. سبک علمی در پی اثبات چیزی از پیش تعیین شده نیست. متد و روش علمی اصلا اثباتی نیست بل تحقیقی و جستنی است. نمی داند می خواهد بداند. حکم در روش علمی آغازین نیست بل پایانی است. در روش علمی محقق از جهان بسته حرکت نمی کند یعنی از حهانی که مانند جعبه جادو گران حاوی اسرار ناشناخته این جهان باشد. با سپاس فرهاد واکف
il y a 21 heures
·
J’aime
Farhad Vakof
بعد از تحریر! چون پیرامون مورد مهمی در پی صحبتیم تذکر یک نکته به عنوان بعد تحریر خارج از بحث نخواهد بود مادامیکه به روشن شدن مطلب کمک می کند. این سوال پیش می آید اگر روش علمی مبتنی بر پیش داوری نیست از کجا می داند که جهان بسته نیست؟ مگر بسته و باز بودن جهان نباید نتیجه تحقیق باشد نه آغاز آن؟ در پاسخ به این پرسش دانشمندان در یک نقطه باهم مشترکند پاسخ هرچه باشد نباید فلسفی باشد باید علمی باشد. این یک اصل است که من هم به آن پایبندم. اصل دیگر این است تکیه بر این بسته بودن یا باز بودن اساسی نیست. از این رو مشترکا می توان گفت نمی دانیم. اگر هم به نظر آید بسته نیست. اساسی نیست چون نقطه حرکت ما نیست. این که در این حرکت که داریم برخی می گویند بسته است و برخی می گویند باز است هر دو باید بروش علمی - نه فلسفی - استدلال کنند. در این جا آنچه منجر به اختلاف می شود امپریسم یا تجربه گرایی است که بیشتر فیزیک دانان پیرو آن هستند. در تجربه گرایی یا امپریسم هرآنچه خارج از تجربه واقع باشد یا موجود نیست و یا مشکوک است. تجربه گرایان روشهای عقلی و منطقی را روشهای علمی نمی دانند و به این نظرند روشهای منطقی و عقلی خاصه فلسفه و عقلیون می باشد و شایسته علم نیست. از همین رو تجربه گرایان مایلند هرباره آزموده را آزمایش کنند. در حالیکه جریان مخالف به این نظر است: آزموده را آزمودن خطاست. بشر مجاز است از تجاربش نتایج منطقی استنتاج کند. بطور نمونه ار دره به پایین افتادن نتیجه مرگ است. آتش می سوزاند. برای پی بردن به چنین حقایقی نیاز به تجربه دوباره و شخصی در هر مورد نیست. در بعد وسیع تر: این درست است که ما مرز های نخستین و پایانی این جهان را تجربه نکردیم یعنی همان گونه که تجربه گرایان می گویند اما پرسش این است آیا سطح کنونی تجارب بشری به حدی نیست که او را در نیل و کسب یک نتیجه منطقی از آغاز و پایان این جهان یاری دهد؟ آیا بر اساس تجربیات واصله کنونی نمی توان نتیجه گرفت جهان کنونی ابدی و اذلی است؟ آیا در صورت چنین کاری ما به فلسفیدن درغلطیده ایم؟ در هور صورت همان گونه که در آغاز این سطور عرض کردم فرقی نمی کند ما برای این جهان چه پاسخی در بسته بودن یا باز بودن آن داشته باشیم مهم هرباره این است که این امر نباید اساس و مبدای حرکت ما باشد و در راه کسب حقیقت باید از روش علمی گسست ننمود...
il y a 20 heures
·
J’aime
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر