از آنجاییکه در مدل مارکسی از مراحل تاریخی جایی برای مرحله گذار میان فئودالیته تاریخی از یکسو و از سوی دیگر کاپیتالیسم تاریخی وجود ندارد لذا این به سهم خود علتی میشود برای این مسئله که مارکس شیوه کاپیتالیستی تولید را - به اختصار کاپیتالیسم را - امری می داند که در دوران تاریخی فئودالیته از وجود خارجی برخوردار نیست و تازه در شکل جنینی آن است که در بطن فئودالیته تاریخی- که آبستن کاپیتالیسم و دوران جدید است - حضور بهم می رساند.
این مبحث شکل جنینی - کاپیتالیسم - که فئودالیته تاریخی آبستن آن است دارای دو وجه است:
- وجه نخست شکل جنینی از یک دوران تاریخی که با انقلاب صنعتی آغاز می گردد
-وجه دوم شکل جنینی از یک کاپیتالیسم
مارکس در وجه نخست ، آن دوران تاریخی را که فئودالیته تاریخی- یعنی به منزله یک دوران تاریخی - آبستن آن است و با انقلاب صنعتی آغاز می گردد را دوران تاریخی شیوه کاپیتالیستی تولید- توجه داشته باشید عبارت شیوه کاپیتالیستی تولید با عبارت شیوه تولید کاپیتالیستی یکی نیست - می نامد.
اگر ما این را از مارکس بپذیرم که شیوه کاپیتالیستی تولید - به اختصار کاپیتالیسم - مانند شیوه فئودالی تولید - به اختصار فئودالیسم - در وهله اول یک عنوان و یک نام برای آن دوران تاریخی نوین است که با انقلاب صنعتی آغاز می گردد
لاکن پذیرفتنی نیست که کاپیتالیسم- نه به عنوان یک دوران نوین تاریخی - تازه با دوران نوین و انقلاب صنعتی رو به پیدایش و توسعه می نهد.
این که در فئودالیسم - دوران فئودالی تاریخ - کاپیتالیسم از موجودیت برخوردار نبوده است و این حقیقت که فئودالیسم یک نظام اجتماعی است که مرحله ایی از مراحل متعدد از تاریخ اجتماعی انسان را تشکیل می دهد و غیره این ها همه درست.
اما به تحقیق می توان گفت میان فئودالیسم تاریخی و کاپیتالیسم تاریخی حد فاصلی وجود دارد که در این حد فاصل کاپیتالیسم روبه پیدایش و توسعه می نهد.
در این حد فاصل- دوران گذار- است که برای نخستین بار شیوه کاپیتالیستی تولید اجتماعی در رشد و توسعه خود زمینه را برای آغاز یک انقلاب صنعتی و آغاز برای یک دوران کاپیتالیستی تاریخ را فراهم می سازد.
این به صورت دقیقتر به چه معناست؟
این به اختصار به این مفهوم است که میان کاپیتالیسم به مفهوم یک شیوه از تولید اجتماعی از یک سو و از سوی دیگر کاپیتالیسم به منزله یک دوران تاریخی که با انقلاب صنعتی آغاز می گردد فرق وجود دارد.
فرض را بر این بگذاریم این تفاوت نه تنها در مورد مبحث کاپیتالیسم بل که در مورد فئودالیسم هم صادق است. آنگاه با انتقال این اصل مفروض بر مبحث فئودالیسم خواهیم داشت: میان فئودالیسم به منزله یک شیوه تولیدی از یکسو و از سوی دیگر دیگر فئودالیسم به مثابه یک دوران تاریخی تفاوت وجود دارد.
در رابطه با دوران گذار تاریخی از فئودالیسم تاریخی به کاپیتالیسم تاریخی باید توجه داشت وجود کاپیتالیسم در دوران گذار موجب شده که به این نوع از کاپیتالیسم عنوان کاپیتالیسم فئودالی داده شود.
کاپیتالیسم فئودالی و یا کاپیتالیسم دوران گذار آن کاپیتالیسمی است که نظر به خصوصیات فئودالی موجبات مباحث فراوانی را فراهم کرده است.
در رابطه با جستار ما پیرامون نقد ارزش اضافه مارکس ما می خواهیم ببینیم این کاپیتالیسم فئودالی آیا با تئوری ارزش اضافه مارکس قابل توضیح می باشد یا نه؟
و با به عبارت دیگر آیا کاپیتالیسم فقط آن کاپیتالیسم می باشد که در روند انقلاب صنعتی رو به رشد نهاد و به کاپیتالیسم رقابت آزاد موسوم می باشد؟
آیا مارکس در تئوری ارزش خود می خواهد ما را به این سو هدایت کند که کاپیتالیسم یعنی آغاز عصر فابریک ها و انقلاب صنعتی و به قول ما ایرانی ها سرمایه داری رقابت آزاد؟
ادامه دارد...
این مبحث شکل جنینی - کاپیتالیسم - که فئودالیته تاریخی آبستن آن است دارای دو وجه است:
- وجه نخست شکل جنینی از یک دوران تاریخی که با انقلاب صنعتی آغاز می گردد
-وجه دوم شکل جنینی از یک کاپیتالیسم
مارکس در وجه نخست ، آن دوران تاریخی را که فئودالیته تاریخی- یعنی به منزله یک دوران تاریخی - آبستن آن است و با انقلاب صنعتی آغاز می گردد را دوران تاریخی شیوه کاپیتالیستی تولید- توجه داشته باشید عبارت شیوه کاپیتالیستی تولید با عبارت شیوه تولید کاپیتالیستی یکی نیست - می نامد.
اگر ما این را از مارکس بپذیرم که شیوه کاپیتالیستی تولید - به اختصار کاپیتالیسم - مانند شیوه فئودالی تولید - به اختصار فئودالیسم - در وهله اول یک عنوان و یک نام برای آن دوران تاریخی نوین است که با انقلاب صنعتی آغاز می گردد
لاکن پذیرفتنی نیست که کاپیتالیسم- نه به عنوان یک دوران نوین تاریخی - تازه با دوران نوین و انقلاب صنعتی رو به پیدایش و توسعه می نهد.
این که در فئودالیسم - دوران فئودالی تاریخ - کاپیتالیسم از موجودیت برخوردار نبوده است و این حقیقت که فئودالیسم یک نظام اجتماعی است که مرحله ایی از مراحل متعدد از تاریخ اجتماعی انسان را تشکیل می دهد و غیره این ها همه درست.
اما به تحقیق می توان گفت میان فئودالیسم تاریخی و کاپیتالیسم تاریخی حد فاصلی وجود دارد که در این حد فاصل کاپیتالیسم روبه پیدایش و توسعه می نهد.
در این حد فاصل- دوران گذار- است که برای نخستین بار شیوه کاپیتالیستی تولید اجتماعی در رشد و توسعه خود زمینه را برای آغاز یک انقلاب صنعتی و آغاز برای یک دوران کاپیتالیستی تاریخ را فراهم می سازد.
این به صورت دقیقتر به چه معناست؟
این به اختصار به این مفهوم است که میان کاپیتالیسم به مفهوم یک شیوه از تولید اجتماعی از یک سو و از سوی دیگر کاپیتالیسم به منزله یک دوران تاریخی که با انقلاب صنعتی آغاز می گردد فرق وجود دارد.
فرض را بر این بگذاریم این تفاوت نه تنها در مورد مبحث کاپیتالیسم بل که در مورد فئودالیسم هم صادق است. آنگاه با انتقال این اصل مفروض بر مبحث فئودالیسم خواهیم داشت: میان فئودالیسم به منزله یک شیوه تولیدی از یکسو و از سوی دیگر دیگر فئودالیسم به مثابه یک دوران تاریخی تفاوت وجود دارد.
در رابطه با دوران گذار تاریخی از فئودالیسم تاریخی به کاپیتالیسم تاریخی باید توجه داشت وجود کاپیتالیسم در دوران گذار موجب شده که به این نوع از کاپیتالیسم عنوان کاپیتالیسم فئودالی داده شود.
کاپیتالیسم فئودالی و یا کاپیتالیسم دوران گذار آن کاپیتالیسمی است که نظر به خصوصیات فئودالی موجبات مباحث فراوانی را فراهم کرده است.
در رابطه با جستار ما پیرامون نقد ارزش اضافه مارکس ما می خواهیم ببینیم این کاپیتالیسم فئودالی آیا با تئوری ارزش اضافه مارکس قابل توضیح می باشد یا نه؟
و با به عبارت دیگر آیا کاپیتالیسم فقط آن کاپیتالیسم می باشد که در روند انقلاب صنعتی رو به رشد نهاد و به کاپیتالیسم رقابت آزاد موسوم می باشد؟
آیا مارکس در تئوری ارزش خود می خواهد ما را به این سو هدایت کند که کاپیتالیسم یعنی آغاز عصر فابریک ها و انقلاب صنعتی و به قول ما ایرانی ها سرمایه داری رقابت آزاد؟
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر