در حقیقت اگر اقتصاد امپریالیستی مدنظر باشد جهانی شدن این اقتصاد فراملیتی یعنی تبدیل اقتصاد امیریالیستی به یک اقتصاد جهانی.
این که اقتصاد امپریالیستی هم اکنون هم اقتصاد جهانی است و یا در تبدیل به یک اقتصاد جهانی است برای این مبحث مهم نیست. مهم هرباره این است که جهانی شدن اقتصاد امپریالیستی
- اولا یک گوشه از تاریخ بشریت است
- دوما بدنبال خود پیامدهای اجتماعی و سیاسی خواهد داشت.
اگر ما بپذیریم برای برخی از کشورها نظر به درجات عالی تکامل اقتصادی - اجتماعی عصر فراملیتی و به این معنا جهانی شدن فرا رسیده است این اقدامات گرچه اقتصادی بدون پیامدهای اجتماعی و سیاسی باقی نخواهند ماند.
این کشور ها در آتی دور و یا نزدیک اجبارا باید به یک وحدت اجتماعی و سیاسی تن دردهند. یعنی آنچه که بدوا اقتصادی شروع شده باید سرانجام به وحدانیت اجتماعی و سیاسی مبدل گردد. معنای عملی این عبارت آنگاه حذف دولت ها و کشور ها میان شان و تبدیل یک دولت و کشور واحد از ماحصل این روند وحدت خواهد بود. نظیر ایلات متحده آمریکای امروزین-
از دیگر سو باید توجه داشت آنچه این کشورها - اروپا و آمریکا - درست و نادرست در برابر چشمان ما در طی روندی در پی انجام آن هستند یک گوشه ایی از تاریخ این کشورها و گوشه از تاریخ بشریت است.
طرح مسئله تا به این حد به نظر می آید برغم همه مخالفت ها که در این کشور برای جهانی شدن و تکامل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی وجود دارد در تحلیل نهایی فهم آن چندان دشوار نباشد.
اما از سوی دیگر بار این جهانی شدن و سنگینی هرباره سیر تکامل و پیوستگی این کشورهای توسعه یافته است که بر دوش کشورهای کمتر توسعه یافته و یا در حال توسعه سنگینی می کند.
این کشورها - کشورهای توسعه یافته - هرباره بار توسعه شان را- حتی در دوره قبلی هم - بر دوش کشورهای دیگر و به اصطلاح قبلی مستعمره افکنده اند.
ما اگر از منظر کشورهای توسعه نیافته به گام های تاریخی کشورهای توسعه یافته در جهانی شدن شان- جهانی شدن اروپایی - آمریکایی - نگاه کنیم تا حدی که این گام ها در راستای نیازهای تاریخی آن کشورهاست امریست داخلی و مربوط به خود آنها.
اما تا آن حدود که این تکامل تاریخی توامان با سرکوب و سنگینی بار بر دوش کشورهای توسعه یافته مربوط میشود این دیگر امر داخلی آن کشورها نیست.
تا حدی که مطلب در ارتباط با موضوع دوم است باید گفت مخالفتی که دارای حقانیت تاریخی باشد از سوی کشورهای در حال توسعه با جهانی شدن کشورهای توسعه یافته وجود ندارد. آنها آزادند هرمسیر تکاملی که مایلند طی نمایند و یا طی ننمایند.
همان گونه که کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه مجازند بدون مانع به سیر تکامل و توسعه خود بپردازند و در این راه کشورهای توسعه یافته محق نیستند مانع تراشی کنند و بار توسعه خود را بر دوش این کشورها بیافکنند.
اما ما در منظر دوم - یعنی نگاه جهان از دریچه کشورهای در حال توسعه - می بینیم که در این کشورها توسعه داخلی از قرن ها به این سو به موانعی داخلی و خارجی برخورد نموده است.
در این کشورها از اینرو نیروهای ارتجاعی نه تنها مخالف توسعه و تکامل تاریخی کشور خودی می باشند بل که در حین حال هرباره این مخالفت ارتجاعی و اپس گرایانه را در جامه مخالفت با توسعه طلبی و جهان خواری کشورهای دسته اول - که در حال جهانی شدن می باشند - پنهان می کنند.
از این سو ست که از سوی مرتجعین کشورهای توسعه یافته انبوهی ادبیات انتفادی نسبت به توسعه جهانی شدن در کشورهای امپریالیستی صادر می شود که هرباره این توهم را تقویت می کنند که توگویی امپریالیسم و جهانی شدن یک امر مکتبی و صادره از نئولیبرالیستهاست.
از سوی دیگر همان ادبیات در تلاشند در پی انتقاد از مکتب نئولیبرالیسم ممانعت از توسعه و تکامل در کشور را در پس این انتقادها مستتر سازند.
هیچ شکی نیست که امپریالیستها در روند جهانی شدن خود مجبور به گشایش و مجبور به برداشتن مرزها می باشند اما از سوی دیگر این کشورهای در حال توسعه می باشند که در مسیر توسعه خود باید به دو نکته بطور همزمان توجه کنند
در این کشورها از اینرو نیروهای ارتجاعی نه تنها مخالف توسعه و تکامل تاریخی کشور خودی می باشند بل که در حین حال هرباره این مخالفت ارتجاعی و اپس گرایانه را در جامه مخالفت با توسعه طلبی و جهان خواری کشورهای دسته اول - که در حال جهانی شدن می باشند - پنهان می کنند.
از این سو ست که از سوی مرتجعین کشورهای توسعه یافته انبوهی ادبیات انتفادی نسبت به توسعه جهانی شدن در کشورهای امپریالیستی صادر می شود که هرباره این توهم را تقویت می کنند که توگویی امپریالیسم و جهانی شدن یک امر مکتبی و صادره از نئولیبرالیستهاست.
از سوی دیگر همان ادبیات در تلاشند در پی انتقاد از مکتب نئولیبرالیسم ممانعت از توسعه و تکامل در کشور را در پس این انتقادها مستتر سازند.
هیچ شکی نیست که امپریالیستها در روند جهانی شدن خود مجبور به گشایش و مجبور به برداشتن مرزها می باشند اما از سوی دیگر این کشورهای در حال توسعه می باشند که در مسیر توسعه خود باید به دو نکته بطور همزمان توجه کنند
- امر توسعه در کشورهای در حال توسعه بدون حمایت دولتی در برابر تجاوزات امپریالیستی در جهان خواری ممکن نیست
- امر توسعه در کشور باید برعلیه جامعه های بسته و صنفی و غیر آزاد باشد
بنابراین اگر در مورد اول- مورد خارجی - باید بر علیه آزاد سازی بود و بر حمایت دولتی تکیه نمود اما در مورد دومی باید از آزاد سازی پشتیبانی نمود.
آزاد سازی در حیطه داخلی و آزاد نسازی در حیطه خارجی گرچه در نگاه نخست پارادوکس جلوه میکند اما تنها راه واقعی و ترقی خواهی در کشورهای در حال توسعه امروزی است.
democracy به فارسی اینطو نوشته میشود دموکراسی
پاسخحذفباسپاس از بادآوری تان. هردو املاء از دمکراسی و دموکراسی جایز است. من گاه این و گاه آنرا به کار می گیرم. علتش واژه صدا دار او در زبان های لاتین است که در زبان فارسی وجود ندارد. در خصوص دموکراسی این خطر وجود دارد که او با شدت یعنی اوو خوانده شود نظیر کوچه در زبان فارسی در حالیکه دمکراسی این حسن را دارد مانند واژه جنبش در زبان فارسی تلفظ شود و نه جونبش. با سپاس
پاسخحذف