در این رابطه اجازه بدهید به یک نکته اشاره کنم که زاده مکتب لیبرالیستی است.
در این مکتب آزادی انسان در پیوند تنگاتنگ قرار می گیرد با آزادی انسان صاحب سرمایه در تجارت. در عصری که این آزادی مد نظر لیبرالیستها به اشکال صنفی، دولتی و دیگر فرم های آشکار و پنهان از مونوپول - انحصار - محدود می شد در چنین عصری مقابله با آزاد سازی تجارت و بازار از سایه اصناف و دولت امری طبیعی و حق سرمایه داران بود.
اما این آزادی که بخشی از سرمایه داران خواهان بودند و متوجه اصناف و دولت فئودالی بود را در پیوند قرار دهیم با آزادی خواهی در زمینه اندیشه، بیان ، قلم و دیگر آزادی های فرهنگی و.. که در گذشته از سوی همان علل نامبرده محدود میشوند از نظر علوم انسانی قابل دفاع نیست.
علتش ساده است:
- اولا آزادی اندیشه و قلم و ... یک امر طبیعی انسانی است. محدودیت آزادی انسان از نظر اجتماعی همان گونه قابل تایید نیست که آزاد سازی انسان از نظر اجتماعی قابل دفاع نیست. هیچ جامعه محق نیست آزادی را که حق طبیعی انسان است محدود و یا در نامحدود سازی آنرا در پیوند با خود قرار دهد
- دوما میان آزادی که جامعه سرمایه داران در قبال اصناف و دولت می خواهند سخن از آزادی اندیشه و قلم و ... نیست. آزادی اندیشه و قلم و... ارتباطی با آزادی اجتماعی این گروه اجتماعی ندارد. این گروه اجتماعی می توانند مشوق آزادی اندیشه و قلم و.. باشند و می توانند هم نباشند
- از آزادی یک مکتب و ایدئولوژی ساختن خطا ست
بنابر این در خصوص آزادی جامعه سرمایه داران در قبال اصناف و دولت - انحصارت - و گفتمان هرباره شان بر اصل رقابت آزاد باید به افتراق این آزادی اقتصادی با آزادی فکری و... توجه داشت.
آزادی اقتصادی مبنا و زیربنای آزادی فکری نیست. چنین رابطه میان یک زیربنای اجتماعی - اقتصادی از یکسو و از سوی دیگر آزادی اندیشه و قلم و. بیان .و.. که از حقوق طبیعی انسانی اند برقرار کردن از بن و پایه اشتباه است.
از اینرو در خصوص مبحث آزاد سازی آری و آزاد سازی نه باید خود را از چنین مبنای تراشی های اقتصادی و مادی که مایه گرفته از مکتب لیبرالیسم است رهانید.
آزادی را مطلقه کردن و در چهارچوب یک مکتب کنجاندن کار درستی نیست و حلال مشکلات ما ایرانیان نخواهد بود.
مبنای حرکت ما در عوض باید واقعیت های کشوری و جهانی باشد.
ما در ایران از یکسو یک نظام صنفی و دولتی داریم که از دیر باز به ما ارث رسیده است. نظام صنفی صنعت و نظام انحصاری دولتی اینها نظام های فئودالی اند و وجودشان به هیچ مکتبی مرتبط نیستند.
از سوی دیگر ما جهان خوارانی داریم که در هر مرحله از تکامل اجتماعی شان چترشان را بر روی کشورهایی نظیر ما پهن کرده اند. این چتر بازی شان نه در ارتباط است با امیرپالیسم و جهانی شدن امروزی شان و نه با گذشته دیروزشان که در مرحله رقابت آزاد بودند.
هیچ کشوری از این کشورها که اکنون به این مرحله از تکامل خود رسیده اند به نوبه خود بدون حمایت دولت شان قادر به نیل به سطح تکامل و ترقی امروزی شان نبودند .
بنابر این نباید فریب سیاست های این جهان خوران در آزاد سازی بی قید و شرط مرزها را خورد. این آزاد سازی شاید بسود آنها باشد که در پی جهانی شدن می باشند اما بسود مانیست.
ما در این مورد و هر مورد دیگر باید به منافع خودمان که دیکته کننده راهمان است توجه خود را معطوف کنیم.
آنها که می خواهند از زیر بار قرون مداخلات صنفی و دولتی آزاد گردند نباید این آزاد سازی ر ا با آزادی بی قید و شرط مرزها و تجارت که جهان خواران از منافع خود بیانش می کنند عوضی بگیرند. این ها دو تا هستند . یکی نیستند.
بنابراین از مطلقه سازی آزادی پرهیز کنیم. و هرباره مشخص سازیم منظور از آزادی کدام آزادی است. چرا آری و چرا نه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر