اختلاف میان روبنا و رونما از نظر عملی و از نظر لغوی روشن است. روبنا عبارت است قسمت شیروانی یک بنا. اما رونما به بخش صوری و ظاهری آن نظیر رنگ و روغن و دیگر جلاها اتلاق می شود که کاربرد آن فواید خاص خود را دارد.
در هربنایی معمولا سه بخش بنا، روبنا و رونما در معرض رویت قراردارند. بخش چهارم یعنی بخش اساسی و زیربنایی در دل زمین مدفون می باشد.
تاکنون این رویه جاری بوده که اجتماعات انسانی تاکنونی را به یک بنا تشبیه کرده اند.
بخش اقتصادی این اجتماعات عبارت است همان زیربنای مدفون شده در دل زمین که حائز موقعیت اساسی و پایه ایی است. به این بخش پایه مادی اجتماعات انسانی می گویند.
پایه اقتصادی اجتماعات انسانی تامین کننده اساسی ترین نیازهای انسانی است. اجتماعات انسانی به این ثروت های مادی که خود مولد آنند برای ادامه هستی نیازمندند.
اجتماعات انسانی که گروه های طبیعی اند در واقع همان بنای اصلی اند که دارای نقش محوری هستند. به گونه ایی کلیه زیر بنا و روبنا برحول همین محور اجتماعی در گردشند.
اجتماعات انسانی که گروه های طبیعی اند برای ادامه حیات مادی خود الزاما و اجبارا به اقتصاد و تولید ثروت های مادی وابسته اند. اما مناسبات اقتصادی و شیوه های تولید و اقتصادی به سهم خود بر روی اجتماعات انسانی و طبیعی موثر واقع میگردند و نوع مناسبات اجتماعی را تعیین میکنند.
رابطه اجتماعات انسانی با اقتصاد و نظام اقتصادی و سرمایه های مادی بر پایه مالکیت برقرار است. مسئله مالکیت یک امر حقوقی و اجتماعی است و از شمار مناسبات اجتماعی و مناسبات طبیعی است.
از آنجا که شیوها اقتصادی برنوع مناسبات حقوقی - اجتماعی موثرند و نوع آنرا تعیین می کنند با تغییر در شیوه های اقتصادی و مادی نوع مالکیت اجتماعات انسانی بر سرمایه ها و ابزار های اقتصادی تغییر می کند.
مالکیت اجتماعات انسانی بر سرمایه های مادی بر دو نوع کلی اند
در هربنایی معمولا سه بخش بنا، روبنا و رونما در معرض رویت قراردارند. بخش چهارم یعنی بخش اساسی و زیربنایی در دل زمین مدفون می باشد.
تاکنون این رویه جاری بوده که اجتماعات انسانی تاکنونی را به یک بنا تشبیه کرده اند.
بخش اقتصادی این اجتماعات عبارت است همان زیربنای مدفون شده در دل زمین که حائز موقعیت اساسی و پایه ایی است. به این بخش پایه مادی اجتماعات انسانی می گویند.
پایه اقتصادی اجتماعات انسانی تامین کننده اساسی ترین نیازهای انسانی است. اجتماعات انسانی به این ثروت های مادی که خود مولد آنند برای ادامه هستی نیازمندند.
اجتماعات انسانی که گروه های طبیعی اند در واقع همان بنای اصلی اند که دارای نقش محوری هستند. به گونه ایی کلیه زیر بنا و روبنا برحول همین محور اجتماعی در گردشند.
اجتماعات انسانی که گروه های طبیعی اند برای ادامه حیات مادی خود الزاما و اجبارا به اقتصاد و تولید ثروت های مادی وابسته اند. اما مناسبات اقتصادی و شیوه های تولید و اقتصادی به سهم خود بر روی اجتماعات انسانی و طبیعی موثر واقع میگردند و نوع مناسبات اجتماعی را تعیین میکنند.
رابطه اجتماعات انسانی با اقتصاد و نظام اقتصادی و سرمایه های مادی بر پایه مالکیت برقرار است. مسئله مالکیت یک امر حقوقی و اجتماعی است و از شمار مناسبات اجتماعی و مناسبات طبیعی است.
از آنجا که شیوها اقتصادی برنوع مناسبات حقوقی - اجتماعی موثرند و نوع آنرا تعیین می کنند با تغییر در شیوه های اقتصادی و مادی نوع مالکیت اجتماعات انسانی بر سرمایه ها و ابزار های اقتصادی تغییر می کند.
مالکیت اجتماعات انسانی بر سرمایه های مادی بر دو نوع کلی اند
- خصوصی و فردی و جزیی
- عمومی وهمگانی و کلی
از دیگر سو اجتماعات انسانی دارای ضمیر و روحیه اجتماعی اند. به این بخش روبنایی و روحی و شعوری اجتماعات انسانی میگویند.
باید توجه داشت هرباره میان ضمیر و شعور اجتماعی اجتماعات انسانی از یکسو و از سوی دیگر رونما های فرهنگی، ذهنی و ... اش فرق وجود دارد.
از همینجاست که گفته میشود میان روبنا و رونما فرق وجود دارد.
فرهنگ ، ذهنیت ، اندیشه و دین و.... که یک اجتماع انسانی از آن برخوردار است بطور کلی به دو دسته اند
یا مانند قومیت، نژاد و زبان و... طبیعی اند و یا مانند دین ، اندیشه، هنر و .. از تولیدات غیر مادی انسانی می باشند.
از دیر باز میان دو بخش تولیدات مادی- اقتصادی انسان از یکسو و از سوی دیگر تولیدات غیرمادی و فرهنگی اش شکافی موجود بوده است.
باید دانست هر دو از این تولیدات - مادی و غیر مادی - برای ارضای نیاز های انسانی اند.
در این رابطه هستند کسانی که به این نظرند که بخش تولیدات غیرمادی انسانی حائز جایگاه اساسی در اجتماعات انسانی است.
این ها جایگاه زیربنایی اقتصاد و تولیدات مادی در اجتماعات انسانی را رد می کنند.
صرف نظر از این اختلاف - زیر بنای مادی و یا زیر بنای غیر مادی - نکته تعین کننده در این میان از قرار زیر است:
میان بخش تولیدات مادی و تولیدات غیر مادی بخش میانی وجود دارد.
این بخش میانی صرف نظر از این که اقتصاد زیر بنا است و یا فرهنگ زیر بنا می باشد پیوسته به منزله یک بخش میانی از جانب این و یا آن - اقتصاد و فرهنگ تعیین- می شود.
آنها که نظیر من به این نظرند که اقتصاد در جامعه های انسانی حائز جایگاه زیربنایی می باشد به تبع آن این بخش میانی را که همان روبنا است از سوی اقتصاد تعیین شده می بینند .و بر عکس.
و برعکس کسانی که مدعی اند فرهنگ و بخش تولیدات غیر مادی انسان حائز نقش زیر بنایی است به این نظرند که این بخش روبنایی یعنی بخش میانی برپایه فرهنگ انسانی تعیین میشود.
با روشن شدن این که بخش میانی همان نظام سیاسی و نظام روبنایی است به بحث ادامه می دهیم.
پس آنگاه خواهیم داشت
- نظراول: زیربنای اقتصادی روبنای سیاسی اجتماعات انسانی را تعیین می کند
- نظر دوم: زیربنای فرهنگی روبنای سیاسی اجتماعات
این همان حکایت ما برای خربزه انقلاب کردیم و یا برای اسلام است. و این دو اختلاف نظر اشراف به همین حکایت دارد.
بهر حال مهم هرباره این است که بدانیم پیوسته دو ادعا برای دو زیربنا و اما یک ادعای واحد برای روبنای سیاسی و حکومتی وجود دارد.
خواه این نظر و خواه آن نظر مشترکا بر این قولند که روبنا در اجتماعات انسانی همان دولت و سیاست است.
با این تفاوت که نظر اولی پایه این دولت را اقتصاد و شیوه های اقتصادی می داند و نظر دوم پایه دولت و نظام سیاسی را فرهنگ و یا بهتر بگوییم حوزه تلاش انسان در تولید فراورده های غیر مادی
به عبارت فلاسفه: اولی ها به این نظرند که واقعیت های مادی و اقتصادی روبنای سیاسی و شعور اجتماعی انسان را رقم می زنند و دومی ها به این نظرند ایده ها و تولیدات ذهتی انسان پایه و شالوده دولت ها در اجتماعات انسانی اند. این نظر دوم وقتی به ملا ها می رسد به این نظرند که دین و عقیده پایه های دولت در جامعه های انسانی را می سازد و باید بسازد.
حال ما فرض را بر این میگذاریم که درقیاس خربزه و اسلام برگ برنده با اسلام باشد.
بر این پایه همان گونه که ملایان و اذنابشان مدعی اند دین و عقیده پایه تشکیل دولت باید باشد.
اما در این جا میان باید باشد و هست فرق وجود دارد.
بر این اساس اگر انسان سعی کند دولت در جامعه اش را بر پایه دین و عقیده برپا کند در عمل هیچ تغییری در این اصل که در همان اجتماع انسانی این نوع وشیوه تولید ات مادی و اقتصادی است که نوع و فرم دولت را تعیین می کند، بوجود نمی آورد.
در چنین حالتی عملا تلاش انسان برای پایه عقیدتی و دینی و... به دولت خود دادن مبدل به یک تلاش برای رونما سازی و رنگ و روغن زدن به روبنای سیاسی اش میشود.
ما حقانیت این امر را عملا در ایران ملایان و کنونی از دولت اسلامی و دولت عقیدتی می بینیم.
بنابر این فرق وجود دارد میان باید باشد و هست.
و همان گونه که فرق است میان آنچه هستی و آنچه مدعی اش هستی.
در واقعیت امر این باید باشدها و نسخه نویسی ها که وارد تاریخ اجتماعی انسان ها از دبرباز شده برگرفته از سوی همین نظریه فرهنگی است که بر این پنداشت می باشد که باید بر پایه نسخه های عقیدتی و مکتبی و فرهنگی دولت ها را در جامعه های انسانی پایه گذاری کرد.
اما ما در عمل می بینیم این نسخه نویسی به تنها روسازی و رونماسازی روبنای سیاسی کشور منجر و مبدل میشود ودر عمل و نه در حرف و نه در ادعا تغییری در اصل و ماهیت آنچه که از سوی شیوه وفرم اقتصادی تعیین میشود یعنی دولت ، ایجاد نمی کند.
معمولا ثابت شده است آن اجتماعات انسانی که به باید ها و نسخه های باوری و عقیدتی و فرهنگی و... روی می آورند در شمار آن جامعه هایی اند که محافظه کارند.
به عبارت دیگر اساس رونما سازی فرهنگی و دینی و.... و ریا و تزویر و.... محافظه کاری اجتماعی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر