برای بسیاری از ما انسان ها مقوله خرد و خردمند به معمایی مبدل شده است.
به نظر می رسد علتی که مقولات خرد و خردمند را برای ما به یک معما مبدل ساخته اند مناسباتی باشد که این دو مقوله هرباره با اتیک - حکمت عملی - در طول زمان پیدا نموده اند. و از راه پذیرش معانی فرهنگی، از معانی متعارفی شان گسسته شده اند.
بر پایه این مناسبات گفته می شود خرد و خردمند با اتیک و حکمت عملی مرتبط است .
ما از این ارتباط چنین می فهمیم که به ما گفته اند: خردمند دارای مسئولیت اخلاقی است. این مسئولیت پذیری اخلاقی به خردمند و خرد مفهومی اعطا می کند که آنرا از معانی متعارفی اش بدور می سازد.
پس بهتر است در آغاز ازمعانی متعارفی شروع کنیم و سپس خرد و خردمند را در پرتو حکمت عملی - اتیک - مورد بررسی قرار دهیم.
از نظر متعارفی به نظر می آید هر انسانی صاحب خرد است و از این رو هر انسانی خردمند می باشد. به عبارت دیگر خرد یک خصیصه انسانی است. خرد از انسان جدایی ناپذیراست و انسان از خرد.
در این رابطه ما امروزه بهتر می دانیم که ضمیر انسانی مرکب از دو بخش احساسی و عقلی است.
خرد مرتبط است با ضمیر عقلی انسان که مغز در کانون آن قرار دارد. کارکرد مغر اندیشیدن نام دارد. ماحصل اندیشیدن خرد و عقل است.
از آنجاییکه کلیه انسان ها می اندیشند پس دست یابی شان به خرد امری عادی است.
ضمیر انسان قادر به کارکرد با و بدون ارتباط با دنیای خارج است. بر این پایه شرایطی را که در آن اندیشیدن بدون ارتباط با جهان خارج صورت می پذیرد و در این مورد بحث ما شرایطی را که در آن اندیشیدن بدون رابطه با شرایط اجتماعی انسان عملی می شود را شرایطی می گویند که اندیشیدن در آن مجرد از تجربه جامه عمل میپوشد و از این رو به به این حالت نظر به اساسی بدون اندیشه و خرد و ایده در آن، اندیشه گرایی، ایده گرایی و ایده آلیسم گفته اند
ما به اسامی کاری نداریم. مهم برای ما مفاهیم و محتوای ها است.
از آنچه تاکنون گفته ایم به معانی فر هنگی که خرد و خردمند در طول زمان به خود گرفته اند نزدیک می شویم.
خرد در واقع مبدل به آن اندیشه مجردی در رابطه با جامعه شده است که انسان در ازای تجربیات علمی از موضوعات اجتماعی خود به شکل انتزاعی و از راه فرهنگی یعنی از راه خلاقیات های هنری و تصنعی به اندیشه و تئوری پردازی پیرامون شرایط اجتماعی انسان می پردازد.
از همین رو هم در طول زمان رفته رفته خرد و اندیشه از معانی متعارفی خود دور شده اند و بر بستر زمان حائز معانی فرهنگی گردیده اند.
بر این پایه خرد و خردمند مقولات فرهنگی اند و در دایره خلاقیات ها، آفرینش های انسانی مطرح می باشند
به عبارت اولی گرچه همه ما انسان ها بطور طبیعی دارای عقل و خرد بوده و به این اعتبار خردمند و عاقل و فاکر می باشیم اما به معنای فرهنگی آن خردمندان و اندیشمندان، ایدئولوگ ها یعنی ایده شناسان ، متفکرین و فلاسفه آنهایی هستند که در سایه حکمت عملی و اتیک به تئوری پردازی و اندیشه پردازی پیرامون هستی اجتماعی ما دست می زنند.
اما نظر به افتراق میان علم و خرد باید دانست خردمند ان و اندیشمندان و فلاسفه همان دانشمندان و علما نیستند. و در ارتباط با موضوع صحبت مان باید دانست که اندیشمندان و خردمندان از جامعه شناسان نیستند.
بطور کلی آنچه خرد و خردمندی است نه علم است و نه سیاست.
علم نیست چرا که این اندیشه و این خرد متکی بر تجربیات حسی نیست و ادعایش هم وجود ندارد. سیاست نیست چرا که سیاست نه علم است و نه خرد.
سیاست بخشی از شعور انسانی و به این اعتبار بخشی از هستی انسانی است. هستی سیاسی انسان از راه هستی اقتصادی - اجتماعی اش تعیین میشود.
خواه هستی مادی و خواه هستی شعوری انسان یرای علم و خرد موضوعاتی برای شناخت می باشند. با این تفاوت که علم از راه تجربیات حسی به مضوعاتش می پردازد اما خردمند از راه تجریدات و تفکرات هرباره مجرد و ابستراکت.
از همین راه است که فرهنگ که محل آفرینش و خلاقیت های انسانی کانون گرم و محوای مناسبی برای پرورش خرد و خردمندان گردیده است.
به این اعتبار برای خردمندان فرهنگ انسانی اساسی است. این ها به تمامی مسائل انسانی از زاویه این شالوده فرهنگی می نگرند.
در رابطه با موضوع صحبت ما ، خردمندان به این نظرند که فرهنگ، خرد و اندیشه است که اساسی است و نه اقتصاد.
پای مسائل اجتماعی و انقلابات اجتماعی که پیش می آید ، خردمندان شیوه خود در برخورد به این مسائل کشوری و لشکری را دارند.
این ها در این رابطه به این نظرند که ریشه مسائل کشوری و لشکری اقتصادی نیست و یا آن گونه که خمینی می گفت مردم برای خربزه انقلاب نکرده اند.
از نظر خردمندان این انقلابات فرهنگی اند. اما این که در تحلیل نهایی این انقلابات فرهنگی از شالوده دینی برخوردارند و یا عقلی میان پیروان انقلاب فرهنگی اتحاد نظر وجود ندارد.
به نظر می رسد علتی که مقولات خرد و خردمند را برای ما به یک معما مبدل ساخته اند مناسباتی باشد که این دو مقوله هرباره با اتیک - حکمت عملی - در طول زمان پیدا نموده اند. و از راه پذیرش معانی فرهنگی، از معانی متعارفی شان گسسته شده اند.
بر پایه این مناسبات گفته می شود خرد و خردمند با اتیک و حکمت عملی مرتبط است .
ما از این ارتباط چنین می فهمیم که به ما گفته اند: خردمند دارای مسئولیت اخلاقی است. این مسئولیت پذیری اخلاقی به خردمند و خرد مفهومی اعطا می کند که آنرا از معانی متعارفی اش بدور می سازد.
پس بهتر است در آغاز ازمعانی متعارفی شروع کنیم و سپس خرد و خردمند را در پرتو حکمت عملی - اتیک - مورد بررسی قرار دهیم.
از نظر متعارفی به نظر می آید هر انسانی صاحب خرد است و از این رو هر انسانی خردمند می باشد. به عبارت دیگر خرد یک خصیصه انسانی است. خرد از انسان جدایی ناپذیراست و انسان از خرد.
در این رابطه ما امروزه بهتر می دانیم که ضمیر انسانی مرکب از دو بخش احساسی و عقلی است.
خرد مرتبط است با ضمیر عقلی انسان که مغز در کانون آن قرار دارد. کارکرد مغر اندیشیدن نام دارد. ماحصل اندیشیدن خرد و عقل است.
از آنجاییکه کلیه انسان ها می اندیشند پس دست یابی شان به خرد امری عادی است.
ضمیر انسان قادر به کارکرد با و بدون ارتباط با دنیای خارج است. بر این پایه شرایطی را که در آن اندیشیدن بدون ارتباط با جهان خارج صورت می پذیرد و در این مورد بحث ما شرایطی را که در آن اندیشیدن بدون رابطه با شرایط اجتماعی انسان عملی می شود را شرایطی می گویند که اندیشیدن در آن مجرد از تجربه جامه عمل میپوشد و از این رو به به این حالت نظر به اساسی بدون اندیشه و خرد و ایده در آن، اندیشه گرایی، ایده گرایی و ایده آلیسم گفته اند
ما به اسامی کاری نداریم. مهم برای ما مفاهیم و محتوای ها است.
از آنچه تاکنون گفته ایم به معانی فر هنگی که خرد و خردمند در طول زمان به خود گرفته اند نزدیک می شویم.
خرد در واقع مبدل به آن اندیشه مجردی در رابطه با جامعه شده است که انسان در ازای تجربیات علمی از موضوعات اجتماعی خود به شکل انتزاعی و از راه فرهنگی یعنی از راه خلاقیات های هنری و تصنعی به اندیشه و تئوری پردازی پیرامون شرایط اجتماعی انسان می پردازد.
از همین رو هم در طول زمان رفته رفته خرد و اندیشه از معانی متعارفی خود دور شده اند و بر بستر زمان حائز معانی فرهنگی گردیده اند.
بر این پایه خرد و خردمند مقولات فرهنگی اند و در دایره خلاقیات ها، آفرینش های انسانی مطرح می باشند
به عبارت اولی گرچه همه ما انسان ها بطور طبیعی دارای عقل و خرد بوده و به این اعتبار خردمند و عاقل و فاکر می باشیم اما به معنای فرهنگی آن خردمندان و اندیشمندان، ایدئولوگ ها یعنی ایده شناسان ، متفکرین و فلاسفه آنهایی هستند که در سایه حکمت عملی و اتیک به تئوری پردازی و اندیشه پردازی پیرامون هستی اجتماعی ما دست می زنند.
اما نظر به افتراق میان علم و خرد باید دانست خردمند ان و اندیشمندان و فلاسفه همان دانشمندان و علما نیستند. و در ارتباط با موضوع صحبت مان باید دانست که اندیشمندان و خردمندان از جامعه شناسان نیستند.
بطور کلی آنچه خرد و خردمندی است نه علم است و نه سیاست.
علم نیست چرا که این اندیشه و این خرد متکی بر تجربیات حسی نیست و ادعایش هم وجود ندارد. سیاست نیست چرا که سیاست نه علم است و نه خرد.
سیاست بخشی از شعور انسانی و به این اعتبار بخشی از هستی انسانی است. هستی سیاسی انسان از راه هستی اقتصادی - اجتماعی اش تعیین میشود.
خواه هستی مادی و خواه هستی شعوری انسان یرای علم و خرد موضوعاتی برای شناخت می باشند. با این تفاوت که علم از راه تجربیات حسی به مضوعاتش می پردازد اما خردمند از راه تجریدات و تفکرات هرباره مجرد و ابستراکت.
از همین راه است که فرهنگ که محل آفرینش و خلاقیت های انسانی کانون گرم و محوای مناسبی برای پرورش خرد و خردمندان گردیده است.
به این اعتبار برای خردمندان فرهنگ انسانی اساسی است. این ها به تمامی مسائل انسانی از زاویه این شالوده فرهنگی می نگرند.
در رابطه با موضوع صحبت ما ، خردمندان به این نظرند که فرهنگ، خرد و اندیشه است که اساسی است و نه اقتصاد.
پای مسائل اجتماعی و انقلابات اجتماعی که پیش می آید ، خردمندان شیوه خود در برخورد به این مسائل کشوری و لشکری را دارند.
این ها در این رابطه به این نظرند که ریشه مسائل کشوری و لشکری اقتصادی نیست و یا آن گونه که خمینی می گفت مردم برای خربزه انقلاب نکرده اند.
از نظر خردمندان این انقلابات فرهنگی اند. اما این که در تحلیل نهایی این انقلابات فرهنگی از شالوده دینی برخوردارند و یا عقلی میان پیروان انقلاب فرهنگی اتحاد نظر وجود ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر