۱۳۹۱ فروردین ۱۴, دوشنبه

چرا بازگشت از سطوح فرهنگی به سطوح اقتصادی - اجتماعی ضروری است؟

همان گونه که در جستار گذشته « معمایی به نام خرد و خردمند» هم عنوان شد ما در کشوری هستیم که در آن نظر به استبداد حاکم،  امر سیاست و مبارزات اجتماعی کشور که همواره با نهضت های مطالبه محور توامان  بوده اند،  سرکوب و تضعیف شده اند.

نظربه شدت این سرکوب،   از گذشته های  دور استبداد حاکم خلای سیاسی و اجتماعی موجود را با آلتر ناتیو های فرهنگی خود نظیر دین گرایی و خرد گرایی پر کرده است. به این اعتبار درجات شدت و توسعه  دین گرایی و  خرد گرایی حاکم در کشور با درجات حدت مبارزات اجتماعی - سیاسی مردمی رابطه معکوس دارند.

نگفته پیداست  فونکسیون اصلی استبداد در محروم سازی نیروهای اجتماعی کشور از مشارکت در مدیریت سیاسی و به این معنا هستی سیاسی کشور است.

بر این پایه هرباره هر مبارزه بر علیه استبداد حاکم  پیوسته در راستای  توسعه مشارکت سیاسی نیروهای اجتماعی و به این اعتبار توسعه  دمکراسی و مردم سالاری در کشور بوده است.

اما استبداد در کشور بدون پوشش های فرهنگی و استتار ایدئولوژیک مطرح نبوده است. در این راستا نباید از نظر دور انداخت مکاتب و ایدئولوژی هایی که هرباره استبداد   از آنها استفاده ابزاری نموده ، از تولید ات فرهنگی  کشور ند.

استبداد از راه مکتب دین گرایی با دین توده ها ارتباط بر قرار  می کند و مکتب خرد گرایی آن جامه  ایی است  که استبداد در صورت الزام در آن در می آید تا نیروهای اجتماعی را حتی الامکان از صحنه مبارزات اجتماعی و به تبع آن سیاسی کماکان به دور نگه دارد

بنابراین اگر هدف فعالیت نیروهای اجتماعی کشور و فراخوان آنها به صحنه سیاست کشور ، غلبه بر استبداد و بی تفاوتی و... باشد از موانعی که در سر راه جنبش مطالبه محور امروز قرار دارد مقابله با همین ظواهر ایدئولوژیک استبداد است که هرباره  به شکل تناوبی به نام دین و خرد از آن استفاده ابزاری می شود.

در یک کلام آنچه که امروزه در مصاف جنبش مطالبه محور مردمی  با  استبداد  از عمدگی برخوردار است مصاف با مکاتب و ایدئولوژی ها بنام خرد و دین می باشد

در این راستا برای مطرح شدن هرباره جنبش های مردمی و مطالبه محور باید وسیعا به ایدئولوژی زدایی و مکتب زدایی پرداخت.

باید در این راستا سرانجام به حیات نسخه نویسی های دینی و فکری و مکتبی پایان داد. راه چیرگی بر استبداد پیروی از این و یا آن تئوری و مکتب و ایدئولوژی نیست.

نظر به استبداد این  عمل سیاسی و اجتماعی است که در کشور ضعیف است.  بر این پایه  احزاب بیشتر به جای عملی بودن تئوریک و مکتبی اند.

از این رو بر آنهایی که بر این معضل پی برده اند از هر طیفی است که در جهت مطرح سازی نیروهای اجتماعی در صحنه فعالیت های اجتماعی و سیاسی کشور بکوشند.

بر این پایه در این راستا باید بر مبنای سازماندهی و بیسج نیروهای اجتماعی و ترقی خواه از هر طبف عمل نمود.

هیچ حزبی قادر نیست مدعی این باشد که نماینده کلیه نیروهای اجتماعی بنام ملت می باشد. پس شایسته این است هر حزبی به فراخور ماهیت سیاسی و اجتماعی اش وظبفه سازماندهی و تشکل یک نیروی اجتماعی ترقی خواه را  از موضع اتحاد با دیگر نیروهای ترقی خواه  بر عهده گیرد.

از این رو ما در آینده بیشتر به احزابی نیازمندیم که خود را حزب کارگر ، حزب طبقه متوسط، حزب کارفرمایان می نامند و هرباره تشکل و سازماندهی و طرح مطالبات آنها را عنوان می کنند.


در این احزاب هر قدرت مردم بیشتر متشکل و هر قدر مطالبات این مردم در هر حزب بیشتر محوری شد ما  گامی دیگر در جهت مکتب زدایی و ایدئولوژی زدایی بر داشته ایم و این امر در تحلیل نهایی به سیاسی شدن جو کشور کمک شایان توجه خواهد کرد و در مبارزه علیه استبداد مثمر ثمر واقع خواهد گردید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر