۱۳۹۱ فروردین ۱۲, شنبه

معضلی بنام ایدئولوژی را دریابیم! بخش پایانی

اندیشه جامعه سازی در  عصر نو که عصر انقلابات بوده است قوت گرفت. در کشور ما که یک کشور نیمه سنتی و نیمه مدرن و در حال گذار و توسعه از شرایط سنتی به شرایط مدرن اجتماعی است،  اندیشه جامعه سازی طرفندی در دست جامعه سنتی برای انسداد پروسه گذار و توسعه بسوی نیمه مدرن کشور می باشد.

به عبارت دیگر سنتی ها- در طیف های مختلف اجتماعی -  در پی استفاده ابزاری از اندیشه جامعه سازی و به طبع آن مکتب وایدئولوژی - خواه دینی و خواه ضد دینی -  است تا از این راه جلوی فرآیند گذار و توسعه بسوی کفه مدرنیته در کشور را مسدود نگه دارند.


به عبارت نهایی ریشه اصلی و اجتماعی اندیشه جامعه سازی در محافظه کاری سنتی و در ارتجاع در کشور پنهان است.

بر این پایه ارتجاع سنتی برای مهار موج و حرکت تحولی و تاریخی در کشور با غوغاسالاری و  جوسازی  و ادعای کاذب مبنی بر این که:   ما هم هستیم و ما هم در پی ساختن جامعه ایم و ... ضمن اغتشاش اذهان از راه کثرت عرضه ها, مصنوعات و.. در پی مصون نگه داشتن خود از تحول و انقلاب  می باشد.

در حالی که اندیشه جامعه سازی که یک مولود  مکتبی و ایدئولوژیک می باشد سازی توخالی است که مانند دهل  شنیدن آن از دور خوش است. از نزدیک جامعه ایدئولوژیک هر قدر هم مبتنی بر خرد باشد هیچ نیست مگر باز سازی همان جامعه زوال یافته و کهنه ایرانی که این بار جامه دیگر مکتبی بر تن کرده است.

از همین رو وجه ممیزه اصلی اندیشه جامعه سازی در مکانیکی و جزمی و ضد تاریخی بودن  آن است.


اندیشه جامعه سازی نه تنها ضد تاریخی و مکانیکی است بل که از  دایره اعتبار تاریخی و اجتماعی هم خارج است.

اندیشه جامعه سازی در واقع یک پدیده فرهنگی و یک هنر و آفرینش انسانی است . یک پدیده تاریخی و اجتماعی نیست.

در اندیشه جامعه این تاریخ اجتماعی انسان نیست که داردخود را بازتولید می کند بل که این فرهنگ و قوه آفرینش و توان هنری انسان است.

اما این که چگونه انسان سنتی، از اعتبار و ارزش تاریخی افتاده هرباره در سایه اندیشه هنری و زیباشناسانه جامعه سازی در پی مصون نگه داشتن خود از گزندهای تاریخی  و اجتماعی است،   این  رابطه را بایستی بطور کلی بر پایه اصل رابطه انسان اجتماعی و ایدئولوژی توضیح داد.

برخلاف تصور مارکس ایدئولوژی ها روبنا ها و رو ساخت های هر بنای اجتماعی و تاریخی نیستند بل که مکاتب و ایدئولوژی ها مانند دیگر ساخته های فرهنگی ازیک حوزه دیگر هستی انسانی می باشند.

اما انسان اجتماعی از حوزه های هستی فرهنگی پیوسته حجاب هایی، روغن جلا هایی  برای هستی اجتماعی خود ساخته و پرورانده است.

او از مواد فرهنگی  موادی  ساخته است که بوسیله آن ظواهر بنای اجتماعی خود را رنگ و روغن زده است.

اما همان گونه که زیبایی  به رنگ و روغن نیست بل که برعکس توسل به رنگ و روغن برای پوشانیدن زشتی ها و نقصان هاست به همان گونه هم در تاریخ اجتماعی نیروهای بالنده از ظواهر فرهنگی و ایدئولوژیک و ساخته های هنری برای بزک چهره زیبای خود استنکاف دارند.

۱ نظر:

  1. ba salam :be aghidehe in hagir baray sakhtane yek tamadun va jamey salem niazy be hich sughra kubra chindan nist faghat kafy ast manafe ejtemaeey melat ra dar nazar gereft va faghat be in fekr kard ke chetury mishavad be melat khedmat kard ke manafe hame ba har nejadu mazhabu ,ghumiyaty dar nazar gerefteh shavad va bavar kunid ehtiaj be hich ismu isty ham nadarad ke bekhahid az ravesh haye kuhne estefadeh kunid ya be anha dubare jala bedahid faghat kafy ast har kasy dar har mansaby ke hast be in fekr kunad ke chetury mitavanad be mardum khedmat kunad

    پاسخحذف