دو نکته در رابطه میان جامعه دینی و جامعه طبیعی که پیرامون مباحث حول سکولاریته مطرحند از قرار زیر می باشند:
- نکته اول این که جامعه دینی - امت - در موضع گیری خود در برابر جامعه طبیعی آزاد است
- نکته دوم این که ادغام جامعه طبیعی در جامعه دینی ممکن نیست مگر این جامعه دینی در جامعه طبیعی ادغام شود.
در ادامه تلاش می شود این دو نکته شکافته شود.
معمولا در مباحث سکولاریته یعنی مراعات تفکیک موجود میان جامعه طبیعی و جامعه دینی و عدم ادغام ایندو - نکته دوم - نکته اول یعنی الزام فعالیت های جامعه دینی و موضع گیری آن در قبال جامعه طبیعی و جامعه دنیوی مطرح میشود.
ما برای این که مبحث سکولاریته یعنی عدم ادغام دو جامعه دینی و دنیوی را به کرسی بنشانیم مجبوریم از نکته اول آغاز کنیم و تاکید کنیم که سکولاریته به معنای ممنوعیت فعالیت جامعه دینی یعنی این حکمت وجود جامعه دینی - امت - نیست.
امت در برهه ایی از حیات جامعه دنیوی تشکیل میشود تا به زعم خود به هدایت دینی جامعه دنیوی بپردازد و حکمت وجودی امت هم در موضع گیری در قبال جامعه دنیوی و در همین امر هدایت دینی است.
بنابر این ممنوعیت جامعه دینی مخالف آشکار با حکمت وجودی آن است. امت اززمانی که آغاز به موجودیت می نماید و فعالیت خود را در برابر جامعه طبیعی از سر می گیرد، از همان زمان هم مجاز است ماتریال های جامعه دینی راکه به صورت عقاید، آیین ها و ... هستند به منظور هدایت و ارشاد جامعه طبیعی وارد جامعه دنیوی سازد.
فرض کنیم ما این فعالیت ها ر ا برای سهولت کار تحت عنوان فعالیت های فرهنگی و دینی قرار دهیم. جامعه طبیعی که حق این فعالیت های فرهنگی و دینی را به نهاد ها و انجمن های فرهنگی و دینی اعطاء نمود و از حق انسان در دایر کردن چنین اجنماعاتی دفاع نمود، آنگاه عملا می پذیرد که چنین نهاد هایی آزادند که ماتریال های خود را آزادانه وارد جامعه طبیعی کنند.
جامعه طبیعی در برابر چنین نهادها و انجمن های فرهنگی و دینی که زیر عنوان حقوق بشر برای فعالیت های آزاد فرهنگی و دینی به کار می پردازند در واقع دست هایش بسته است و مگر در مواقع بسیار حاد و استثنایی نمی تواند از خود دفاعی کند.
از آن جمله است زمانی که از سوی این نهاد ها و انجمن های فرهنگی و دینی ماتریال هایی وارد جامعه می شوند که نظیر مطالب دینی در ضدیت با جامعه طبیعی قرار دارند.
همان گونه که گفته شود نظر به آزادی فرهنگی و دینی احاد جامعه طبیعی آزادند که از جامعه طبیعی بگسلند و یا این گسست را در جامعه های فرهنگی و دینی تحت عنوان ارشاد و دین و ... به فعالیت در آورند.
در این رابطه از سوی جامعه طبیعی این آزادی برای عبودیت، برای گسست از طبیعت و... به احاد جامعه اعطاء شده و حقوق شان برای چنین عبودیتی به رسمیت شناخته میشود.
تا این جا مطلب پیرامون آزادی اجتماعات و پیرامون نکته اول است.
اما در نکته دوم ما با مطلب دیگری مواجه هستیم که در موارد بسیاری با مطلب اول در هم آمیخته می شود.
اگر مطلب اول آزادی اجتماعات و تشکیل انجمن های فکری، فرهنگی و دینی ، آزادی بیان و اندیشه و... است نکته دوم الزام عدم ادغام جامعه های دینی و فرهنگی با جامعه دینی است. این به چه معناست؟
این به این معناست که هیچ انجمن و نهاد فرهنگی و دینی مجاز به تبدیل شدن به یک نهاد از نهاد های جامعه طبیعی نیست. به اختصار هیج انجمن و نهاد فرهنگی و دینی مجاز به تبدیل شدن به یک نهاد اجتماعی نیست.
به عبارت دیگر انجمن ها و نهاد های فرهنگی و دینی نهاد های اجتماعی نیستنند و نباید هم زیر پوشش آزادی بیان ، و آزادی اجتماعات و ... زمانی مبدل به یک نهاد اجتماعی بطور مثال یک نهاد قانون گذاری، نهاد دولتی و نهاد قضایی و.... شوند.
نکته دوم دارای مضونی این چنینی است:
نکته دوم این که ادغام جامعه طبیعی در جامعه دینی ممکن نیست مگر این جامعه دینی در جامعه طبیعی ادغام شود.
یعنی در هر تلاش که از سوی جامعه دینی برای ادغام جامعه طبیعی در خود می شود در عمل نتیجه آن این است که جامعه دینی به عنوان یک نهاد از نهاد های اجتماعی در جامعه طبیعی ادغام می گردد.
به این می گویند به جای این که جامعه و سیاست دینی شود، این جامعه دینی و این دین است که سیاسی و اجتماعی می شود.
ما چنانچه به مفهوم این عبارت آخر بدقت توجه کنیم متوجه خواهیم شد برای پیشگیری از سیاسی و اجتماعی شدن جامعه دینی و دین- به این می گویند سوسیالیزاسیون و سکولاریزاسیون امت و دین - ما نباید دچار این اشتباه شویم که جامعه طبیعی و سیاست در پی آن هستند که هرباره از موجودیت نهادها و انجمن های فرهنگی و دینی پیش گیری کنند.
و درست همین جا است که عمدتا مغلطه می شود. پس اجازه دهید این نقطه را با روشنی بیشتر تاکید و برجسته کنیم.
پیشگیری از سوسیالیزاسیون و سکولاریزاسیون جامعه دینی - امت - و به همراه آن دین - ماتریال جامعه دینی - به معنای پیشگیری از حق فعالیت آزادنه جامعه دینی در جامعه طبیعی نیست که به این آخری به غلط حق فعالیت اجتماعی خوانده می شود. چرا که حق فعالیت در جامعه به معنای حق فعالیت اجتماعی نیست.
گفتیم و تاکید می کنیم حق فعالیت اجتماعی نه حق فعالیت در جامعه مخصوص نهاد های اجتماعی است. جامعه های دینی و فرهنگی حق تبدیل شدن به نهاد های اجتماعی را ندارند و به این معنا چون نهادهای اجتماعی نیستند برای آنها هم حق فعالیت اجتماعی متصور نیست.
اما در عوض تاکید می شود ملاحضه حقوق نهاد ها و جامعه های دینی برای فعالیت در جامعه - نه فعالیت اجتماعی - از الزامات و انتضامات جامعه طبیعی است وباید مراعات شود.
جامعه طبیعی در مراعات حقوق احاد انسانی به این نمی اندیشد که چنین نهادهایی با مقصد ضدیت با جامعه طبیعی و یا با تایید آن برپا می شوند. همه انسان ها آزادند تا سر حد بندگی و عبودیت آزادانه به بندگی و ضدیت با آزادی خویش تن دردهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر