به هیچ وجه نمی توان پنداشت فرد نروژی - اندرس برینگ برایویک از حزب دست راستی «پیشرفت» - یک رامبوی تنها در جنگل ها سرد سیر نروژ بوده است.
گرچه برایویک تنهاعمل نمود لاکن تنها نمی اندیشید. او محصول جامعه و محیطی بوده است که در آن زمانی چنین به نحو چندش آوری پرورش یافت. به این محیط پرورشی این فرد دست راستی که می اندیشیم می بینیم که چنین محیط در طول یک روز شکل نگرفت بل که فراورده همان جنگ فرهنگها و ستیزه دین هاست که شالوده آن چند دهه پیش از او نهاده شده بود.
امروز پس از برایویک این پرسش مطرح است آیا میوه های اروپایی این جنگ صلیبی از مدتها پیش برنامه ریزی شده امروز به این نحو به بار نشسته اند؟ آیا من بعد ما شاهد موجی از حملات تروریستی ازسوی "شمالی ها" خواهیم بود؟
سخن پیرامون این مسئله با این ابعاد وسیع که چند دهه از عمر گرانمان را به خود مشغول نمود کم نیست. اما من در این جا تصمیم دارم تنها به یک نکته اشاره کنم که به نظرم کمتر به آن اشاره شده است.
به حوادث از تاسیس جمهوری اسلامی ایران گرفته و سپس افغانستان طالبان و سرآخر یازده ستامبر - که ما بزودی در دهمین سالگرد آن هستیم - که می نگریم متوجه میشویم که با وقوع چنین رویدادهایی چهره دنیا رفته رفته در عرض جند دهه چنان دگرگون شد که در سراسر دنیا بر شالوده این دگرگونی های بوجو آمده، مردم دنیا متوجه وجود پدیده هایی شدند که جدا و مستقل از این رویدادها از دیرباز به عللی وجود داشته اند: اسلام و به تبع آن اسلام ستیزی.
از این رو بود که مراجعه به دکان اسلام و به تبع آن اسلام ستیزی و کاربرد از آن ها برق آسا فزونی یافتند. در کشور ما سنتی ها و دست راستی ها کشور هم به دو دسته تقسیم شدند. دسته ایی به رهبری روحانیت برای پیشگیری ازپبشرفت زیر لوای پیشرفت و انقلاب به اسلام روی آوردند و دسته دیگر که قدرت از دست رفته خود را عملا تجربه کرده بودند به اسلام ستیزی روی آوردند و این نیروها در واقع پیروان سلطنت بر افتاده بودند که اسلام ستیزی را با عرب ستیزی و نژادپرستی بسود دین و نژاد برتر آریایی در هم آمیختند که تا حدودی هم در رژیم پهلوی پایه گذاری شده بود..
در کشور های مسیحی همان گونه که نمونه نروژی آن را به ما بطور عیان نشان می دهد باز این دست راستی ها و فاشیستها بودند که علاقه وافر به اسلام ستیزی از دیر یاز موجود نشان دادند.
در دفاع و پشتیبانی از اسلام و به تبع آن اسلام ستیزی باید این حقیقت را بار دیگر خاطر نشان کنیم که پدیده هایی به نام اسلام و اسلام ستیزی به مراتب پدیده هایی قدیمی تر از حواداثی اند که در بالا به آن اشاره شده و در این چندین دهه قبل منجر به مطرح شدن و اسلام و اسلام ستیزی بطور فزاینده گشت.
اسلام ستیزی در واقع این پدیده فکری است که در چهارچوب آزادی اندیشه و نظر مطرح است. به این اعتبار همان گونه خود اسلام هیچ ارتباطی با سیاست ندارد به همان گونه هم اسلام ستیزی که مخالف آن است یک پدیده سیاسی نیست.
این نکته که در باره اسلام و اسلام ستیزی مطرح است و من در این جا به این نحو به آن اشاره می کنم مهم است و باید آنرا جدی گرفت. چرا که این حوادثی که از جمهوری اسلامی تا نروژ روی داده اند را با اسلام و به تبع آن با اسلام ستیزی برابر کردن اشتباه فاحش بزرگی است.
چراکه ما امروز به تجربه می دانیم نه این امر که پس از این رویدادهای دنیا در پس اسلام مطرح بود هر کسی را که مسلم بود و پیرو اسلام بود به تروریستهای جمهوری اسلامی و دست راستی ها طالبان و ... نسبت دادن کاری دست بود و است و نه پس از واقعه نروژ هر کسی را اسلام ستیز بود و است می توان به باند فاشیستهای نروژی منسوب کرد.
این نسبتهای اشتباهی متاسفانه هم در کشور ما و هم در اروپا و ... وجود دارند و این ها به خاطر این است که امر روشنگری و تفکیک افکار و اندیشه و ادیان از سیاست و مسائل اجتماعی یا وجود ندارد و یا اگر وجود دارد بسیار ضعیف است.
بر پایه همین نقصان ها در روشنگری و روشنفکری است که دین و افکار و اندیشه ها وسیعا برای اهداف سیاسی و اجتماعی ابزارسازی می شوند.
در کشور ما در امر ابزار سازی افکار و ادیان برای مقاصد سیاسی و اجتماعی هم آنهایی هستند که از اسلام جهت مقاصد سیاسی خود استفاده ابزاری می کنند و هم دیگر نیروهای دست راستی که در پس اسلام ستیزی یعنی قطب مخالف اسلام سنگر گرفته اند.
این ها هردو گروه از نیروهای دست راستی کشورما را تشکیل می دهند که در دو سنگر فکری متضاد اما با ماهیت اجتماعی مشترک در پس افکار و عقاید و اندیشه های مردم پنهان شده اند و آنرا هریک به شکل خود و به طبیعت و اقتضای سرشت خود مورد سوء استفاده سیاسی و اجتماعی قرار می دهند.
اما در حقیقت امر نه تنها حوادث نروژ بلکه کلیه این حوادث تا تاسیس جمهوری اسلامی و ... به ما مردم دنیا می فهماند که ما باید با روشنگری و روشن اندیشی خود اجازه ندهیم که این نیروهای دست راستی و رادیکال که در میان ما هستند برای اهداف سیاسی و اجتماعی خود گونه ایی از افکار و اندیشه ها و عقاید ما را که هر چند متضاد با هم مورد بهره برداری سیاسی خود قرار دهند و در پس آن سنگر گرفته و پنهان شوند.
چون همان گونه که به سند هزاران رویداد جهانی می بینیم مسئله این ها نه اسلام است و نه اسلام ستیزی. اسلام و اسلام ستیزی در حیطه مسائل عقیدی و فکری ما انسان ها مطرح اند و نظر به آزادی نظر و اندیشه و عقیده هر کسی آزاد است پیرو اسلام باشد و یا در ستیز با اسلام باشد.
پس بدین سان است از این حوادث که آخریش در نروژ بود جهت طرد نیروهای فاشیست و دست راستی در میان خود بکوشیم. نگذاریم که این نیروها از افکار و اندیشه های ما خواه در جهت اسلام و یا در خلاف جهت آن بسود حاکمیت فاشیستی خود بهره جویی کنند. در این راه فراموش نکنیم اینها نه مسئله شان اسلام و عرب است و نه زرتشت و ایران.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر