من در جستار روحانیت در حاکمیت سعی نمودم به این پرسش پاسخ دهم وقتی ما مردم عملا به این نتیجه میرسیم که روحانیت یک نهاد و یا طبقه انگلی است به چه معنا می باشد. البته من در آن جستار در یک رابطه دیگر یعنی در رابطه جامعه و به تبع آن شعور اجتماعی از یکسو و از سوی دیگر دین و به تبع آن رویکرد دینی است که مسئله انگلی بودن روحانیت را مطرح ساختم.
در آن جستار در یک مقایسه میان جامعه و دین به این نتیجه هدایت شدیم که در صورت تضعیف جامعه- که برخی آن را جامعه مدنی و یا مدنیت می خوانند- یا نیروهای بیگانه خارجی و یا نیروهای انگلی روحانیت تقویت خواهند شد و برعکس در تمامی کشور ها که بنیان های اجتماعی تقویت شده اند و یا رو به تقویت روزافزون می نهند در آنها همزمان نیروهای سلطه جوی خارجی و قوای انگلی روحانی رو به ضعف می روند.
از همین رو هم بی هوده و اتفاقی نیست که نیروهای سلطه گر خارجی از متحدان طبیعی اقشار و طبقات انگلی در کشورند.
اما در این نوشته من بر این هستم که مسئله انگلی بودن روحانیت را از زاویه دیگر یعنی از یک نگرش مستقیم تر مورد بررسی قرار دهم.
می دانیم که نهاد روحانیت یک نهاد منسوب به امت بوده و وابسته به آرایش درونی امت می باشد. به این اعتبار نهاد روحانیت یک فرماسیون ویک آرایش ویک شکل از اشکال سازماندهی و ساختار درونی کاتولیسه است.
در رابطه امت و جامعه امت عبارت است از اقدام آزادانه آحاد جامعه در تشکیل جماعت های دینی و مذهبی . از این رو تشکیل امت و کاتولیسه و در جات تشکیل آن مظهر آزادگی آن جامعه ایی است که میزبان و ظرف اجتماعی چنین تشکلاتی است.
بر این پایه نه دین بل که این امت های دینی و مذهبی اند که مهد آزادی یک همبودگی اجتماعی و تاریخی می باشند. از همین جا من بدین وسیله به همه آنهایی برخورد می کنم که دین و مذهب را که مظهر عبودیت انسان است را با امر امت که مظهر آزادی اجتماعی است در هم آمیخته و در یک مغلطه بسود دین می خواهند چنین نتیجه گیری کنند که توگویی دین و مذهب مظهر آزادی انسان است.
بحث من در این جا پیرامون عبودیت و بندگی الهی نیست. سخن در این جا پیرامون این امر است که نهاد امت یک نهادی است که بر پایه عبودیت الهی شکل می گیرد. اما در این شکل گیری تیر خلاصی یعنی اراده برای تشکیل آن را در نهایت از سوی جامعه میزبان صادر میشود و آن چه در این رابطه سمبل آزادی است این حقی است که جامعه میزبان به دین داران اعطا کرده تا آنها بر آن اساس تشکل خود را تشکیل دهند و آزادانه به عبادت و پیروی از شعائر دینی و مذهبی خود بپردازند.
از دیگر سو نهاد روحانیتی که بنابر فعل و انفعالات درونی یک امت شکل میگیرد و به صورت فرماسیونی از ساختار امت در می آید تغییری در اصل این امر نمی دهد که قشری که از این راه بنام علما و آخوند و روحانی در امت شکل پذیر می گردد در اساس بر پایه منابع درآمدی و خزانه امت است که به ارتزاق می پردازد.
اما از آن جا که امت یک تشکل مولد اجتماعی نیست بل که از سوی مردم مولد و ازسوی جامعه با اهداف دینی و معنوی شکل پذیر گردیده تا به نیازمندهای معنوی انسان مومن پاسخ دهد لذا در تحلیل نهایی متکی بر جامعه است و یکی از دوایر مصارف انسانی را تشکیل میدهد.
این که مردم ثروت و دارایی تولید شده خود را چگونه مصرف کنند و در خدمت چه حوائج انسانی قرار دهند یک امر اجتماعی نیست بل که یک امر خصوصی است. چرا که هر انسانی مالک بر ثروت خود تحصیل کرده می یاشد. و ثروت هایی که از دایره اجتماعی خارج می شوند صورت شخصی و مصرفی می یابند و از این رو هم معادلات و دست به دست کردن ها این گونه ثروت ها به شکل ثروت های استیجاری و بانکی تنها اثرات تورمی و غیر مولد خواهند داشت.
بر پایه این امر هم اصل تولید و ثروت با هدف مصرف این حق را برای مالک هر ثروتی قائل است که نحوه مصارف ثروتش را خود او تعیین کند و در این مبحث ما فرض را بر این می گذاریم مردمی که آزادانه در یک امت گردهم آمده اند مصممند ثروت های خود را صرف امور و حوائج دینی و اعتقادی خود نمایند و از همین را هم ثروت خود را به آن قشری اختصاص دهند که در ازای ارائه خدمات دینی و رفع حوائجشان قادر به زیست می باشند.
اما این که این طبقه خادم امت و مسجد که در ازای خدمات و سرویس دینی و معنوی چنان فربه شده که پای خود را فراتر از گلیم شراکت در ثروت امت خود نهاده و زمانی فرا رسد که نه تنها بر امت خود سوار گردد بل که حتی تلاش کند هم از این راه بر منابع ثروت اجنماعی امت خود چیره شود و آن را از آن خود گرداند ، آن گاه این مسئله صورت دیگری می یابد و این دست درازی پاسخ و واکنش کنشگران اجتماعی را مستلزم میکند.
در حالت اول یک طبقه انگلی است که خویش را خادم امت میداند و سرویس ارائه میدهد و امت به این نظر است که نظر به احتیاج به چنین خدماتی باید این خادمین مسجد و کلیسا پاداش بگیرند. اما در حالت دوم تنها سخن از یک قشر انگلی بر خاسته از هستی خصوصی نیست که بر گرده نیازهای مصرفی امت خود سوار است بل که ما مواجه با انگل هایی هستم که بنابر حق انگلی خود خویش را حتی مستحق و صاحب کل منابع ثروت اجتماعی کشور می دانند. در این حالت دوم نهادی را که امت برای نیازهای خصوصی خود به هنگام مصرف احضار کرده در گسترش خود به آن حد رسیده که اکنون این نهاد صاحب جان و مال مردم شده است.
کسانی که قادر به تفکیک این دو حالت از یکدیگر نیستند کسانی هستند که چنان در جنبره مصرف و امت و نیازهای شخصی گرفتار شده اند که نظر به سالها دوری از فعالیت آگاهانه و اراده مندانه اجتماعی هرگونه شعور و قوه اجتماعی ادراک مسائل را از دست داده اند و مبدل به مشتی انسان مصرف زده و از این راه انگل پرور شده اند.
اما همیشه این کسان چنین افرادی نیستند. در مواردی فراخوانی قشر انگلی روحانیت از قلب امت در میانه مبارزات ملتهب اجتماعی است که نیروهای اجتماعی در یک تنازع بقای تاریخی با هم براه انداخته اند.
در این حالت فراخوانی روحانیت در پوشش و رهبری مبارزات اجتماعی از سوی آن نیروهای اجتماعی در یک تنازع بقای اجتماعی صورت می پذیرد که
- اولا در پی کسب قدرت سیاسی نیستند. یعنی آماده اند که به استبداد گردن نهد
- دوما در تنازع بقای اجتماعی به هستی اجتماعی خود و ابقای این هستی زوال رفته می اندیشند.
معمولا در نتیجه این تبانی و تقسیم قدرت نیروهای اجتماعی ارتجاعی و روحانیت که نیروهای کهن اجتماعی با پوشش حاکمیت و رهبری روحانیت وارد میدان سیاست و مبارزه اجتماعی کشور شده تا از این طریق بطور پنهانی مبارزه اجتماعی و سیاسی را با حجاب دینی و مذهبی پیش ببرند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر