دستمزدی که ما می گیریم بهای پرداخت شده کار ما نیست. کار کارگر همان سود است که به شکل ثروت انباشت می شود. صاحب کار صاحب سود کار است. صاحب کار از طریق مالکیت بر سرمایه و ابزار کار- نهادی های اقتصادی- صاحب کار می شود. اگرکارگر صاحب سرمایه یعنی بنیاد های اقتصادی بود آنگاه از راه این پیش شرط ها هم صاحب کار خود می گردید. از زمانی که کارگر و صاحب نهاد های اقتصادی از هم جدا می گردند، از همان زمان هم کارگر دیگر صاحب کار خود و به عبارت دیگر صاحب سود کار خود نیست. از این جا است که در طول تاریخ در همه نقاط و همه زمان ها در برابر کوخ ها کاخ ها برپا می گردند. شکاف اجتماعی میان فقرا و ثروت مندان رخ می نمایاند.
اما دستمزد عبارت است آن مصرفی که کارگر و دیگر وسایل کار در طول فرایند کار انجام می دهند. مصارف پروسه کار به شکل هزینه های کار وارد قیمت کالا شده و دوباره تولید می شوند.
در مقایسه دستمزد و سود باید گفت در هر چرخه اقتصادی- چرخه کار- دستمزد بازتولید و لذا ثابت می ماند و سود تولید می شود. سود تولیدی در یک چرخه اقتصادی به شکل ثروت از دایره کار خارج می گردد و به عنوان بهره کار و یا سرمایه انباشت می گردد و در صورتیکه دوباره از مکان انباشت شده به منظور توسعه بنیاد های اقتصادی وارد چرخه کار گردد آنگاه شکل سرمایه به خود می گیرد.
اگر سود بهره کار و یا سرمایه است آنگاه دستمزد که بایستی بازتولید شود بخشی از سرمایه است. سرمایه هر چرخه اقتصادی در طول یک چرخه ثابت است و باید بازتولید شود تا تولید یعنی بهره ممکن گردد.
در رابطه دستمزد و سود داشتیم که سود یا بهره سرمایه و یا کار در هر چرخه اقتصادی بازتولید و سود تولید می شود. از آن جا که دستمزد بخشی از سرمایه است در رابطه سرمایه و سود می توان گفت سرمایه و یا نهادهای اقتصادی در هر چرخه کار ثابت هستند و بایستی بازتولید شوند تا از راه دست نخورده ماندن سرمایه - تابو- سود تولید شود.
بازتولید و ثابت ماندن سرمایه و نهاد های اقتصادی در هر چرخه اقتصادی به این معناست که هر کالای تولیدی حامل سرمایه و سود در آن واحد است. سود همان ارزش افزوده و سرمایه همان ارزش قبلی است.
چون سرمایه و متعاقب آن دستمزد در هر چرخه اقتصادی بازتولید می شود و ثابت است، لذا دستمزدی که کارگر می گیرد بهای کار او نیست. بهای کار کارگر همان بهره کار کارگر است که به شکل سود سرمایه و یا سود کار از چرخه اقتصادی خارج می شود. به این ترتیب کار کارگر از او گرفته و به عبارت دیگر تحت عنوان بهره کشی از او کشیده میشود. سود کار کارگر هرگز به او بازگردانیده نمی شود. سود کار کارگر از راه مالکیت بر سرمایه زیر عنوان سود سرمایه در تصاحب سرمایه دار در می آید. در عوض آنچه به کارگر پرداخت می شود هزینه هایی است که صرف نگهداری کارگر در طول پروسه کار می گردد که در واقع بهای نیروی کار کارگر است و نه ارزش کار او.
هزینه های حفظ و نگهداری کارگر در طول پروسه کار که دستمزد نامیده میشود - بهای نیروی کار- با ارزش کار و تخصص و دانش فنی کارگر که سود نامیده میشود برابر نیستند.
هزینه ها یعنی سرمایه که باید ثابت بماند و هر باره بازتولید شود در شکل دستمزد ها، حقوق و هزینه های انسانی و پرسنل در کلیت خود محدود به دستمزدههای کارگری نیست. منظور از هزینه های انسانی کلیت هزینه هایی را شامل می شود که انسان در طول کار مصرف می کند که مشتمل بر مصارف کارفرما و خانواده اش هم می باشد.
این امر بار دیگر پرتو بر این جنبه های تاریک رابطه سود و دستمزد می افکند که سود کارفرما مغایر هزینه هایی است که کارفرما به عنوان پرسنل و مدیر اقتصادی در حین تولید مصرف می کند و یا دریافت می دارد. دریافتی مدیر کار با سود کارفرما برابر نیست.
در نظام تولید کالایی هدف تولید کالا یعنی هدف تولید ارزش افزوده است. چون اساس نظام تولید کالایی بر تولید سود و ثروت استوار است کلیت کارکنان و تولید کنان و از جمله کارفرما در طول کارتایعی هستند از هدف یعنی تابعی هستند از بهره برداری و سود دهی و سود ورزی. به این نخستین بیگانگی انسان می گویند
به قولی کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد. کوزه های تولیدی که حکم بهره را دارند در نظام تولید کالایی حکم تابو را دارند. سود بر نظام تولید کالایی و تولید بازار حاکم است. و هستی تولید و کارکنان تابع نظام بازار و بهره است.
این قاعده نظام تولید کالایی و بازار در دیگر شیوه ها و اشکال از این نظام یعنی برده داری ، فئودالیته و کاپیتالیسم حفظ می شود و تدوام می باید و از مرحله ایی به مرحله دیگر تشدید میشود..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر