قبلا در مقاله ایی تحت عنوان" جدایی اندیشه و سیاست "1)مطالبی را که برای این مبجث صورت بنیادی داشته را مطرح نمودم. در این جستار در ادامه سعی می شود در همان راستا موضوعات تازه ایی عنوان شود.
خاستگاه اصلی بسیاری از توهمات پیرامون ادغام مطلقه عقیده ، اندیشه ، علم و سیاست در کشور امروزی ما همان اصل ادغام دین و سیاست است. به این اعتبار چون دین و سیاست یکی است به تبع آن هر سیاستی در نوع خود هم یک دین است. از این عبارت معکوس آخری اصلی در کشور ما رواج دارد که بسیار شایع است و بر پایه آن هر سیاست و نظام و دولتی در نوع خود عقیده ای محسوب می شود که در خور احترام می باشد. از همین خاستگاه است که عبارت عقیده و عقاید سیاسی منبعث می شود و در مباحثات ما ایرانیان امروزه بصورت یک مد روز در آمده که برای حسن ختام معمولا گفته می شود که پیروی شما از نظام جمهوری و... عقیده شماست که البته مورد احترام من است. اما من بر عقیده دیگری هستم.
به نظر می رسد که ملایان در رواج عقیده گرایی یعنی فیدئیسم موفق بوده اند که بر هر ایرانی این ادب را حاکم کنند که هر سیاستی و به تبع آن نظام سیاسی در نوع خود یک نوع عقیده سیاسی و دینی است و ادیان هم مختلفند و چون آزادی عقیده وحوددارد لذا تفاوت های سیاسی و عقیدتی هم مشمول آزادی عقیده شده و سرانجام هر ایرانی شادمان است که هر فردی دارای نظام دولتی و سیاسی خود بوده و چون اتفاقا اکثریت مردم ایران مسلمانند آنگاه حکومت هم اسلامی است. این تمام منطق و بی منطقی ملایان است که تدریس شده و مردم هم فرا گرفته اند و ادب آنرا بجا آورده و در احترام به عقاید سیاسی هم به هم تحویل می دهند که گفتیم ریشه اصلی همه آنها همان اصل" دین ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دین ما" می باشد.
اندیشه گرایان این اصل فیدئیستی را تغییر نمی دهند بل که انتلکتوالیزه اش می کنند و در چارچوب
one- dimensional-man
به جای دین ملایان اصل خرد و اندیشه تک بعدی خودشان را جایگزین می کنند. بطوریکه اگر تا کنون داشته ایم: عقیده دارم پس هستم. آنگاه در فرم خردگرایانه اش خواهیم داشت : می اندیشم پس هستم.
در کشور ما امروزه به تناسب تنازع میان ایندو گروه اجتماعی بر سر قدرت اندیشمندان و فرهنگیان کشور می کوشند که حریف حوزوی خود را با سلاح برتری اندیشه و خرد بر دین و عقیده از میدان سیاسی بدر کنند و عرصه سیاست را به تسخیر خود درآورند.
در مدل اندیشه گرایی از مبحث ما از عیارت "اندیشه ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین اندیشه ماست" بهره گیری می شودو به همین سان به جای عبارت عقاید سیاسی از عبارت اندیشه های سیاسی . چنان که می بینید هیج فرقی در اصل مطلب ملایان داده نمی شود بل که تنها آنچه روحانیت مدعی است با رنگ و لعاب اندیشه و خرد تحویل داده می شوند.
از ویژه گی های عرصه فرهنگ و ادب و هنر هر کشوری عرصه ایده ها و اندیشه ها و خلاقیت های آن است و نباید فراموش کرد هویت فرهنگ و هنر و .. در همین اندیشه و خلاقیت فکری است. اما همان گونه گفته شد در چارچوب منطق انسان تک بعدی همه هستی انسان یا فقط اندیشه است و یا فقط عقیده.
دایره انسان تک بعدی اما محدود به دین گرایی و اندیشه گرایی نیست. در همین راستا ما جامعه گرایی و علم گرایی هم داریم. سوسیالیستها یعنی جامعه گرایان انسان را تنها بصورت موجود اجتماعی می بینند. همان گونه که علم گرایان برایشان تنها ارزش انسان در حیات علمی و دانش آن محدود و خلاصه می شود.
سوسیالیستها عبارتی دارند که مشعر بر این است که اساس جامعه گرایی انسان است. و این در حالی است که انسان نه تنها اساس جامعه است بلکه انسان اساس همه عرصه های علمی ، اجتماعی و فرهنگی و دینی است. و این عرصه ها همه قلمروهای حیات و فعالیت انسانی اند.
به این اعتبار اساسی اگر انسان نبود نه عقیده و دینی بود و نه جامعه انسانی و نه علم و فرهنگی. در جملگی این عرصه ها اساس انسان است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر