۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

جدایی اندیشه و سیاست




غالبا ما این را می خوانیم و می شنویم که نظر به استبداد پهلوی و محدویت های در رشد و پرورش سیاسیون بار سیاست متاسفانه بردوش اندیشمندان و دین کاران افتاد. به این اعتبار دین کاران و اندیشمندان در حوزه ایی پا نهادند که در واقع مجزا از حوزه های دین و اندیشه است و مربوط به آنها نمی شود.

بهر حال علت هر چه باشد امروزه اندیشمندان و دین کاران در حوزه ایی مداخله می کنند که متعلق به آنها نیست و حوزه سیاست باید به سیاسیون کشور محول گردد و نظامی در ایران مستقر گردد که بر اساس آن حوزه های دینی و فرهنگی و علمی و اجتماعی در کنار هم و مستقل از یکدیگر کارکنند و در کارهای یکدیگر مداخله ننمایند.

به این اعتبار این انتظار می رود که سیاست در امور فرهنگی و فکری کشور مداخله نکند و از فرهنگیان و متفکرین هم این انتظاراست که در کارهای سیاسی کشور مداخله نکنند.

از دین کاران و روحانیون توقع داریم که دست از سر سیاست بردارند و سیاست هم موظف است در امور دین و روحانیت مداخله نکند. و به همبن ترتیب هم باید روابط دانشگاه و سیاست تنظیم شوند.

به این نحو از نظر اجتماعی و سیاسی نظام لییرال دمکراتیک کشور آزادی مطلق دین ، علم و فرهنگ را تضمین می کند و تا جاییکه به بحث ما مریوط می شود از نظر سیاسی آزادی مطلق اندیشه جامه عمل خواهد پوشید.

اما آزادی مطلق اندیشه آزادی مطلق سیاسی نیست.چرا که سیاست اندیشه نیست و اندیشه سیاست نیست و همان طور گفته شد این ها دو حوزه از یکدیگر جدای هستی ما انسانها اند.

در سیاست آزادی مطلق دروغی بیش نیست. چرا که وجود دولت محدود کننده آزادی است. هر دولتی آزادی سیاسی را تنها در محدوده نظام خود می پذیرد و یا مانند نظام استبدادی اصلا پذیرای آزادی سیاسی نیست. و در دولت لیبرال دمکراتیک آزادی سیاسی در محدوده نظم لیبرال دمکراتیک تظمین می شود. بر این اعتبار شعار دولت لیبرال دمکراتیک عبارت است از

تفاوت در سیاست
اتحاد در دولت
مبارزه با استبداد و ارتجاع

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر