۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه
۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه
۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سهشنبه
۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه
مروری کوتاه بر آنچه بر ما گذشت
در ۲۲ بهمن جنبش سبز حیات هشت ماهه خود را به پایان برد. بیفایده نیست اگر نظر به حوادث ۲۲ بهمن نگاهی کوتاه بر جنبش خود افکنیم و آنرا مورد نگرش دوباره قرار دهیم. اگر از پرسپکتیو گوگل-ارض یعنی از زاویه یک شاهین بلند پرواز بخواهیم به مسئله نگاه کنیم، این حوادث ۸ ماهه به سان یک مواد مذاب بوده که از آتشفان مردم خشمگین و به ستوه آمده از دل سرزمین ما سربیرون آورد و سراسر خیابانهای ایران را پر کرد. از این زاویه اگر به این مسئله بخواهیم نگاه کنیم پیشبینی وجود چنین آتشفشانی که مذاب فراونی در دل خود نهفته دارد از غریدنهای مدامش در جنبش کارگری، جنبش زنان، معلمان و... از مدتی پیش از انتخابت دهم ریاست دولت نظام به سادگی ممکن بود. سوالی که در آن مقطع یعنی در زمانی که آتشفشان خشم مردم در حال غریدن بود مطرح بود این پرسش مسئولانه در برابر جنبشهای روزافزون رو به رشد مردمی بود که کی و در چه مناسبت بهتر است این آتشفشان منفجر گردد و مواد مذاب درون آن دامن رژیم پلید استبداد را فرا بگیرد. همین پرسش به هنگام مسئله شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات دهم هم مطرح بود. عدم شرکت در انتخابت با احساس مسولیت در برابر جنبش در حال غریدن و رو به اعتلا و آگاهی بر این نکته بود که آتشفشان خشم مردم فقط زمانی باید منفجر گردد که ریاروی با رژیم مراتب استفاده بدنبال خواهد آورد. به نظر من آنانیکه به دنبال شرکت در انتخابات بودند نه به فکر جنبش سبز بودند، یعنی به آن مواد مذابی که از انفجار آتشفشان خشم مردمی بود، ریزش نمود،بودند، نه الان که جنبش سبز در خیابانها روان است در پی سازماندهی آنند. اینها اولا خوشحال اند که با انفجار مصنوع خود یعنی انتخابت دهم رئیس دولت نظام خود، مردم را با هدایت به زیر موسوی و کروبی زیر کنترل دارند و ثانیا به رژیم این امکان را میدهند براحتی به شکار مخالفین نظام بپردازد. یکی از مبلغین شرکت در انتخابت دهم رئیس دولت نظام در پی حوادث ۲۲ بهمن با نفس راحتی که سر میدهد در خوشحالی هرچه تمام تر چنین مینویسد:
پنجم: جنبش سبز، جنبش احقاق حقوق پایمال شده مردم ماست، این جنبش که ماه هشتم خود را امروز به پایان برد، حالا توانسته است از زیر فشار استبداد پلیسی، تندروی و انقلابیگری، معامله و سازش به دور از چشم مردم، خارج شود و به همان راهی بازگردد که آغاز کرده بود. ما یک جنبش مدنی می خواستیم و هرگز حاضر نیستیم این جنبش را با انقلابی که نتیجه آن نامعلوم است عوض کنیم. مشکل ما تغییر حکومت نیست، مشکل ما رسیدن به حقوق پایمال شده مان است، برای رسیدن به این راه تغییر حکومت، چیزی را عوض نمی کند.
این فردی این سطور را به رشته تحریر در آورده سید ابراهیم نبوی نام دارد. این فرد با مسرت هرچه تمام تر مثل اینکه از روند اوضاع بکلی ترسیده باشد، از ۲۲ بهمن چنین برداشتی دارد، که این جنبش حالا توانسته به همان راهی بازگردد که آغاز کرده بود. و جنبش سبز برای ایشان که مشکل حکومتی ندارند و از نظام اند، قابل تعویض با یک حرکت انقلابی که مشکل حکومتی دارد نیست. و حّالا ایشان خوشحالند با مسرت اعلام کنند که جبش سبز یعنی همان مواد مذاب به جای اول خود بازگشته و انفجار خشم مردم بر علیه نظام و حکومت فروکش کرده است.
این جاست که ما سبزها باید کم کم شروع کنیم به قاضی کردن کلاه مون و از خود بپرسیم چه شده و چه اتفاقی افتاده است، کجاییم و با کیهاییم و به کجا میخواهیم برویم! شدیم آلت دست یک عده بی مسولیت که قادرند برای رئیس دولت حکومت خودشان ما را از خانهها مون بیرون بکشند، شناسایی و به زندان افکنند، بسیاری را به بهانه جنبش بگیرند و ببرند و ببندند، یعنی شدیم یک حرکت زود فرا خوانده برای سرکوب مابقی جنبش اعتراضی ماقبل از جنبش سبز؟ میدانم هنوز زود است برای چنین قضاوتی، میدانم که ما هنوز در اول راهیم، میدانم گرچه این جنبش زودتر از موعد بدنیا آمد، حالا که هست باید در پرورش آن سخت کوشا باشیم.میدانم...
ازینرو برماست که در ادامه راه هشیار تر عمل کنیم، مایی که دلمان برای جمهوری و آزادی و استقلال خودمان یک ذره شده است و در این راه امان از گندم نمایان جو فروش!
نکته دیگر در این رابطه این مسئله است که برخی مطرح میکنند که بعضی از ما سبزها مسئله را خیلی ساده گرفتیم که فکر کردیم فردا مسئله درست میشود. اول از همه نگاه کنیم این سید ابراهیم از کوی رژیم اسلامی خودش در این رابطه چه میگوید:
سید ابراهیم نبوی
امروز، روز پیروزی سبزها و شیوه مسالمت آمیز مبارزه با حکومتی بود که تمام توان خود را به کار گرفت تا حضور سنگین سبزها را زیر لایه ای از تهدید و تطمیع و فریب خفه کند. اما، جنبش سبز بعد از هشت ماه فشار زیر چکش های قوه قضائیه، بلندگوی تبلیغات و گاز اشک آور و باتوم پلیس نشان داد هنوز زنده است، زنده است و می خواهد زنده بماند. زنده بماند تا با استمرار، ادامه مبارزه مسالمت آمیز و تاکید بر خواسته های خود، حق پایمال شده خود را پس بگیرد.
امروز، همه مردم به خیابان آمدند، حکومت نیز همچون 22 خرداد که رای مردم را دزدید، تلاش کرد تا تصویر آنان را نیز بدزدد، تلاش کرد تا حضور فراوان و زنده مردم را به نام خویش مصادره کند و این چیزی از ماهیت واقعه ای که رخ داده است، کم نمی کند. اگر صدای حکومت، بر تصویر مخالفان سبز دولت بنشیند، چیزی به دولت افزوده نمی شود و چیزی از مردم کم نمی شود. امروز، 22 بهمن 1388 را به یاد خواهیم داشت، آنچه امروز رخ داد بر مواردی چند تاکید می کند.
اول: هر آنکه می شناختیم، در بخش اعظم شهرها به خیابان آمدند و این یعنی جنبش سبز علیرغم همه فشارها، سرکوب سنگین خیابانی، احکام اعدام و زندان طولانی، شکنجه و فشار و اعتراف گیری های اجباری، صرف هزینه تبلیغاتی فراوان برای ربودن مردمی که حق شان را می خواستند و می خواهند، زنده است. جنبش سبز، زنده است و امروز در بسیاری از شهرها حضوری چشمگیر در خیابان داشت.
دوم: دولت هشت ماه است تلاش می کند تا جنبش را از خصلت مردمی سبز خود تهی کند، می خواهد جنبش بسوی خشونت کشیده شود تا در بن بست شورشگری و تندروی، بچه های ایران را گرفتار و سرکوب کند. می خواهد مردم تند بروند تا در این تندروی و تندخویی همراهی ملت بزرگ را از دست بدهند، و مثل همیشه وقتی مخالفان تندرو را از عموم مردم جدا کرد، آنان را در خیابان ها شکار کند، به ترور و خشونت متهم کند و از این طریق جنگ سی میلیون مخالف با دولت را به مجادله دویست هزار چریک با نیروهای امنیتی تبدیل کند. امروز جنبش توانست از مخمصه تندروی نجات یابد و همان مشی مسالمت آمیز را ادامه دهد. امروز می شد که مانند سی خرداد دهها نفر در خیابان کشته شوند، اما، سبزها توانستند هم جمعیت مردم و هم حکومت را کنترل کنند تا از حجم خشونت بکاهند.
سوم: مردمی که به خیابان رفتند، خود می دانند که مخالفان حکومت اند، حکومت هم می داند که مردمی که به خیابان آمدند، مخالفان حکومت اند. کسی نمی تواند به مردم اثبات کند که شما به خیابان نرفته بودید، و کسی نمی تواند به خود دروغ بگوید که حکومتی که برای کنترل سالگرد انقلاب خود، صدها هزار نظامی، دهها هزار نیروی امنیتی را به کار گرفته و بسیاری از رهبران و چهره های سرشناس را دستگیر کرد و مورد ضرب و شتم قرار داد تا نتوانند در میان مردم حضور یابند، حکومتی ملی و مردمی است. سخنران برنامه امروز، آقای احمدی نژاد که با صدایی لرزان سخن می گفت، بعد از پایان سخنرانی اش با هلی کوپتر بسرعت منطقه را ترک کرد، تا نمایش حکومتی با پایان تراژیک مواجه نشود، و مردم نیز خوشبختانه به جای دست زدن به روش های تند و خشونت آمیز، بعد از حضوری سنگین در سراسر کشور به خانه رفتند.
چهارم: این توهم که روز 22 بهمن باید روز سقوط جمهوری اسلامی باشد، تصور موهوم برخی از دوستانی بود که دل به این بسته بودند که شتاب برای سرنگونی حکومت، می تواند راه ما را کوتاه کند، اما برای نخستین بار در تاریخ مبارزات مدنی ایران، مردمی که به خیابان آمده بودند، به جای اینکه راههای میانبر را انتخاب کنند، به راههایی که به فردا ختم می شود، دل بستند. ما نمی خواهیم و نباید راهی را که در مدتی طولانی و با شیوه ای آرام طی کنیم، با شتاب به بن بست برسانیم و آنگاه در چنبره انقلابیگری گرفتار شویم. ممکن است تندروها از قطار جنبش پیاده شوند و سعی کنند تا راهی دیگر برای رسیدن به مقصودشان انتخاب کنند. به نظر نمی رسد این انتخاب چندان مشکلی برای جنبش سبز ایجاد کند. قطار جنبش سبز به سوی مقصد خود به مسیر ادامه خواهد داد و در این مسیر با پایداری، ماندن بر سر خواسته های خود و رها نکردن خیابان ها، به مقصد خواهد رسید. به نظر نمی رسد که راه دیگری برای رسیدن به مقصود وجود داشته باشد، ما راه خودمان را خواهیم رفت و مطمئنیم که سرانجام به نتیجه خواهیم رسید.
پنجم: جنبش سبز، جنبش احقاق حقوق پایمال شده مردم ماست، این جنبش که ماه هشتم خود را امروز به پایان برد، حالا توانسته است از زیر فشار استبداد پلیسی، تندروی و انقلابیگری، معامله و سازش به دور از چشم مردم، خارج شود و به همان راهی بازگردد که آغاز کرده بود. ما یک جنبش مدنی می خواستیم و هرگز حاضر نیستیم این جنبش را با انقلابی که نتیجه آن نامعلوم است عوض کنیم. مشکل ما تغییر حکومت نیست، مشکل ما رسیدن به حقوق پایمال شده مان است، برای رسیدن به این راه تغییر حکومت، چیزی را عوض نمی کند. مشکل ما تغییر جامعه ایرانی برای رسیدن به حقوق خود است. امروز جنبش سبز نشان داد که تمایلی به انقلابیگری ندارد، تمایلی به شتاب ندارد و نمی خواهد از شیوه های خود خارج شود. سرعت جنبش سبز همین است، ما به راه خود ادامه می دهیم، راهی که در اکثر جوامع سالها طول کشید تا به نتیجه برسد و ما نیز جز طی همان مسیر راهی نداریم. چند روز قبل در نوشته ای نوشتم که حکومت در سال آینده چنین خواهد کرد، برخی اعتراض کردند که یعنی تو می گوئی این حکومت تا یک سال دیگر هم خواهد ماند؟ این تفکر اندیشه ای خطرناک است، تصور این که بخواهیم خواسته های مان را در قتلگاه زمان، قربانی کنیم، تصور خطرناکی است. نومید شدن کسانی که برای پیروزی فقط تا دو ماه دیگر فرصت دارند، طبیعی است، اما ما چنین قصدی نداریم. ما سنگ های رودخانه ای هستیم که شاهد طغیان و گل آلود شدن و انحراف مسیر آب خواهیم بود، بی آنکه از مسیرمان منحرف شویم. امروز میلیونها ایرانی نشان دادند که همچنان سبز و همچنان استوار به مسیر سبز جنبش ادامه می دهند، اما بگویم تان که اگر این هم نبود و حتی اگر یقین داشتم که اکثریت مردم همراه جنبش نیستند، باز هم من می ماندم، تا جنبشی را که تنها راه ما برای رسیدن به وضع مطلوب است، ادامه دهیم.
ششم: دیروز صدای کسانی که الله اکبر جنبش سبز را در ساعت ده شب می دادند، ده برابر کسانی بودند که یک ساعت قبل از آن فریاد الله اکبر تبلیغات دولتی را سرداده بودند. این را دولت می داند و مردم هم می دانند، دزدیدن تصویر مردم و مصادره به نامطلوب آن توسط حکومت چیزی را عوض نمی کند. زدن رهنورد و دستگیری رضا خاتمی و حمله به ماشین کروبی چیزی را عوض نمی کند، کشاندن نیروی ضدشورش به خیابان نشان نمی دهد که دولتی که رای مردم را دزدیده است، حق دارد و اکثریت دارد. دولت رای مردم را دزدید و مردم هشت ماه است رهایش نمی کنند، مصادره تصویر مردم و نشان دادن آنان به اسم حامیان حکومت، چیزی را عوض نمی کند. ما می دانیم، شما هم می دانید، حق با ماست چون مردم حامیان بزرگ جنبش سبز اند.
هفتم: هشت ماه قبل حکومت نشان داد که رای مردم را می دزدد و آنان را می زند و باز می گوید حق با ماست، مردم را می کشد و باز می گوید حق با ماست، رقبای انتخاباتی را زندانی می کند و باز می گوید ما برنده انتخابات بودیم، در صدا و سیما اجازه حرف زدن درباره انتخابات را نمی دهد و باز هم می گوید ما در کمال آزادی برنده انتخابات شدیم، برای حکومتی که رای مردم را مصادره می کند، کار دشواری نیست که خود مردم و حضورشان را مصادره کند و با آن پز بدهد. شاید باید همان شعار را تکرار کنیم، اما این بار بگوئیم، " یک ملت رو دزدیدن، دارن باهاش پز می دن"
۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه
اگر قبول داشته باشیم هدف اصلی گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن است، آنگاه گذار از استبداد به دمکراسی در این راستا بهتر جایگزین و مفهوم میشود. بیشک بدون گذار سیاسی از استبداد به دمکراسی تحول اجتماعی ایران از شرایط عقب مانده سنتی به شرایط اجتماعی عالی و پیشرفته مقدور نمیشود. ریشه استبداد ستیزی در ایران در همین جا و در همین اصل نهفته است و برعکس ریشه استبداد هم در همین چالش پنهان است. با عزیمت از این اصل ما باید خاستگاه اجتماعی آن بخش از نیروهای جنبش سبز را "که هنوز ... با شعار« جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر » در درون نظام قرار دارد. طیفی که خواهان حفظ نظام و اصل ولایت فقیهاش بوده و هنوز در توهم بازگشت به دوران خمینی می باشد." در این چالش مورد تحلیل اجتماعی و طبقاتی قرار دهیم. که طبیعی است که نتیجه چنین تحلیلی به ما میگوید، این نیروها اعم از حکومتی و غیر حکومتی در جامعه سنتی ریشه دارند و مخالفتشان با تحول اجتماعی و انقلاب دموکراتیک هم از همین روست. بنابر این حکم سیاسی اقتضا میکند که ما مسائل عقیدتی و دینی را با دست خودمان عمده کنیم و بدام دین سیاسی نیفتیم، که سعی در عمده کردن مسائل عقیدتی-ایدئولژیک دارد.
اگر ما به انتخابات دهم ریاست جمهوری نگاه کنیم، مخالفان سبز احمدی نژاد که در این انتخابات شرکت کردند و به موسوی رای دادهاند یک ائتلاف عمل میان راست- میانه رو + چپ میانه رو + اصلاح طالبان غیر حکومتی + مشروطه خواهان + بخشی از نیروهای ملی- دموکراتیک بوده و با این توضیح که بیشتر رادیکالهای حکومتی به کروبی پیوستند. و بعدها در نتیجه سرکوب تظاهرات اعتراضی به نتایج انتخابات بخش وسیع تری از مردم و بویژه از نیروهای ملی - دموکراتیک به جنبش سبز میپیوندند.
پس بدینسان این جنبش سبز و خود جوش دنباله روی بخشی از جنبش ملی - دموکراتیک را در بطن خود نهفته دارد و آن بخش که بعدها به حمایت از جنبش سبز(اما نه از حرکت انتخباتی) پرداخت ، همان بخشی است که الان در پی آن است جنبش سبز را از زیر سلطه راست حکومتی خارج و به زیر رهبری نیروهای ملی دموکراتیک هدایت کند. برای نیل به این خواسته باید ساختار این ائتلاف عمل راست به محور چپ حرکت کند. این امر فقط در صورتی ممکن است که اولا جنبش سبز ردیکالیزه شود و در ثانی نیروهای ملی- دموکراتیک در این روند رادیکالیزه شدن جنبش سبز سعی کنند با متوجه کردن تودههای میلیونی و ترقی خواه به خود از این راه رهبری جنبش را بدست گیرند. از اینرو من با شما موافقم در روند رادیکالیزه شدن جنبش سبز به نیروهای ترقی خواه و ملی است که رفته رفته در زیر یک قانون اساسی ملی دموکراتیک جمع شوند و از هم اکنون رسم با هم در یک حکومت کار کردن را تمرین نمایند. باید اختلافات راست و چپ را از یاد نبرد، حکومت دموکراتیک آینده مرکب از راستها و چپ هست، بلکه فقط باید بر سر یک قانون اساسی مشترک با هم متحد شد.
در باره حکومت شورایی
معمولاً در خصوص حکومت شورایی گفته میشود، حکومت شورایی عالیترین شکل حکومت دموکراتیک است. عالیترین شکل هر پدیده وجود سفلیترین شکل آن پدیده را ملزم میکند. ایران کشوری است که نظر به تحول اجتماعی کنونی آن در حال دیگردیسی از شرایط عقب مانده ماقبل مدرن بسوی مدرن میباشد و حال حکومت شورایی درست یا نادرست از اشکال حکومت در شرایط ما بعد مدرن است. مسئله درست در همین جاست: آیا ایران بی آنکه این تحول اجتماعی را پشت سر گذارد قادر است از انقلاب دموکراتیک بجهد و با پرش از تحول دموکراتیکمدنی خود یک انقلاب سوسیالیستی- کمونیستی را در پیش گیرد؟ به نظر من این ناممکن و نا شدنی است. و از اینرو من مخالف حکومت سوسیالیستی در شرایط حاضر و حکومت شورایی از اشکال این حکومت میباشم. سعی میکنم قدری این مسئله را بشکافم. همانگونه که انقلاب سوسیالیستی-کمونیستی یک انقلاب اجتماعی است انقلاب دموکراتیک - مدنی هم یک انقلاب اجتماعی است. منظور از یک انقلاب اجتماعی، یک تحول و یک مرحله از تکامل اجتماعی است. مراحل تکامل اجتماعی معمولاً هریک پیش شرط مرحله دیگر است و در مرحله ماقبل زمینههای مرحله آتی پی ریزی میشود. معمولا بدینسان هر مرحله گورکن خود را در خود میپرورد. از اینرو در ایران پیش شرطهای انقلاب سوسیالیستی- کمونیستی در نخست باید فراهم شود و این زمانی ممکن است که تحول اجتماعی ملی - دموکراتیک در ایران به فرجام خود برسد. چیکیده انقلاب سوسیالیستی- کمونیستی تحول اجتماعی برای عدالت اجتماعی است. از نظر من تحول اجتماعی سوسیالیستی - کمونیستی در اصل یک انقلاب حقوقی است. در آین مرحله از تکامل اجتماعی حل مسئله مالکیت خصوصی بر اقتصاد اجتماعی زبده میشود.از آنجا که حکومت سوسیالیستی یک حکومت گذار برای نیل به جامعه کمونیستی است، معمولا یک حکومت دائمی نیست بلکه برای انتقال از یک نظام به نظام دیگر پدیدار میشود. بنابر این انقلاب اجتماعی سوسیالیستی مقدمه انقلاب جهانی کمونیستی و بخشی از آن و برای آن است. از اینرو در مورد انقلاب سوسیالیستی به مثابه گذار به نظام جهانی اشتراکی باید با احتیاط عمل نمود، چراکه این تحول اجتماعی سوسیالیستی-کمونیستی یک مرحله در خود و جداگانه از مراحل تکامل اجتماعی نیست. و از اینرو وابسته به تکامل اجتماعی سوسیالیستی- کمونیستی دیگر جوامع بشری است. نظر به فقدان حکومت در جامعه اشتراکی و جهانی، حکومت گذار سوسیالیستی یک حکومت موقت است. برخلاف دیگر سوسیالیستها کمونیستها در پی دائمی کردن حکومت موقت نیستند. نظر به اشتراکی کردن اقتصاد اجتماعی، کمونیستها خواهان انتقال اقتصاد اجتماعی از مالکیت خصوصی به مالکیت شورای کارگران میباشند. در مورد حکومت گذار و موقت و شکل آن، شورایی یا پارلمانی، نمیتوان چندان جر و بحث راه انداخت. چراکه در کشوری که اقتصاد اجتماعی در دست شورای کارگران(نه حکومت) است، و حکومت سوسیالیستی یک حکومت موقت برای جامعه اشترکی و جهانی میباشد، که در آن حکومت ملغی میشود، آنگاه تکیه بیش از حد بر حکومت موقت از رویکردهای کمونیستی نیست.
در ایران کنونی آن اقتصاد اجتماعی که باید در مرحله انقلاب اجتماعی سوسیالیستی - کمونیستی به منزله بخشی از انقلاب جهانی به مالکیت کارگران و شورای کارگران در آید هنوز در حال تکوین و ساختار پذیری است. امر انقلاب بورژوا(مدنی) - دموکراتیک به منزله یک تحول ملی از جمله از بین بردن موانع سیاسی این تکوین اقتصادی است. تحول ملی دموکراتیک منجر به تعالی شرایط اجتماعی در ایران در سطوح مختلفه اجتماعی و اقتصادی خواهد شد. در مقطع کنونی این امر از راه سرنگونی رژیم قرون وسطی ایران مقدور میشود که مانع سرسخت توسعه سیاسی و اقتصادی در ایران است.
جهت پرهیز از پیشداوری به بازنگری از مصاحبهها و فرمایشات شاهزاده پرداختم، که حاصل آنرا به اطلاع میرسانم:
۱-در هنگام تبدیل یک نظام حکومتی به نظام حکومتی دیگر، دوران گذاری پدیدار میشود.شورایی که در این دوران گذر با هر نام و نشان قدرت سیاسی را در دست میگیرد، به نام "حکومت دوران گذار" خوانده میشود. اعضای "حکومت گذار" موظف به نمایندگی از حقوق کلیه شهروندان بلا استثنا میباشند. شاهزاده رضا پهلوی بنابر فرمایشاتشان ممکن است صلاحیت عضویت در شورای حکومت دوران گذار را داشته باشند، اما ایشان در صورت عضویت در چنین شورایی، بلافاصله و در نتیجه از حق انتخاب شدن به عنوان رییس حکومت(پادشاه) در نظام سلطنتی و رییس دولت در نظام جمهوری محروم خواهند شد.چراکه یک از پیشرطهای عضویت در حکومت دوران گذار بیطرفی مطلق سیاسی اعضا است، که مستلزم عضویت در جنبش مدنی - حقوقی است، که هم اکنون ایشان در آن مشارکت دارند.
۲-در دوارن حکومت گذار گروههای مختلفه اعم از مشروطه خواه، جمهوری خواه و یا حکومت شورایی، هر یک باید فرم حکومت دموکراتیک خود را با شفافیت لازمه به اطلاع عموم برسانند
۳- آن گروههای مشروطه خواه که اهالی کشور را به رفراندوم برای فرم سلطنتی نظام دموکراتیک همراه با خاندان پهلوی به ریاست رضا پهلوی دعوت مینمایند، نمیتوانند به هیج وجه در صورت عضویت شاهزاده رضا پهلوی در حکومت گذار به فعالیت خود ادامه دهند، چراکه در صورت عضویت شاهزاده در حکومت گذار انحلال کلیه فعالیتهای مشروطه خواهی رسما اعلام شده است. و این امر از هم اکنون نظر به فعالیتهای تمام خلقی و بی طرفانه سیاسی ایشان هم صادق است. که این امر به معنای فراخون رسمی انحلال کلیه مشروطه خواهان میباشند.
نتیجه:
شاهزاده رضا پهلوی ضمن آنکه بطور رسمی انحلال مشروطه خواهی را که برای سلطنت ایشان تلاش میکنند را اعلام ننموده اند، اما از آنجاییکه این مسئله را باز و منوط به انتخاب مردم و نتیجه موفقیت گروههای مشرطه خواه نموده اند، از شفافیت لازمه در خصوص فرم حکومت دموکراتیک آینده برخور دار نیستند. تا زمانیکه از خاندان پهلوی کسی نباشد که مدعی پادشاهی در ایران باشد و شاهزاده پهلوی هم برای همه اهالی و حقوقشان فعالیت میکنند، خود بخود این مسئله به مفهوم انحلال سلطنت طلبی در ایران است.
۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه
نقدی بر
از چهارراه جمهوری تا دوراهی انتخاب: ناگفتهها در گفتار حجتالاسلام محسن کديور و همانديشان او
--5--
همان طورکه خوانندگان نوشته آقای اسدی متوجه شده اند، ایشان در پایان تحریرهشان سلسله مراتبی را برای تغییر رژیم متصور میشوند:
به گمان نگارنده می بايستی نخست بر سر آزادی خواهی و حقوق مدنی، تقصير احمدی نژاد و پشتيبانش مقام معظم رهبری توافق کنيم و با چنين پلاتفرمی به مبارزه ادامه دهيم، آنگاه ببينيم در جريان مبارزه و قبول اصل مصالحه و سازش، به کدام نوع از جمهوری می بايستی تن در داد که کمترين هزينه و بيشترين فايده را برای جنش آزادی خواهی در بر داشته باشد.
مراتب اسدی
اینها در واقع مراتب متصوره تغییر از سوی آقای اسدی است. شما تصورش را بکنید، این مراتب تغییرات که ما آنرا برای سهولت مطلب مراتب اسدی مینامیم، به مثابه بار وظایفی است که ایشان بر دوش جنبش سبز میننهند. این جنبش باید چندین سال ادامه یابد، و در تداوم چندین ساله خود به تدریج و گام به گام مطالبات برنامه أی ملی - دموکراتیک را به انجام رساند و با فشار از پایین امر اصلاح رژیم را به فرجام برساند. و این همه در حالیست که این رژیم و رهبری سرسخت، مستبد و دیکتاتور آن در برابر هرگونه رفرم با هدف حفظ نظام خود شدیداً مخالفت میکند. صرف نظر از امکان تداوم چنین جنبش طولانی مدت در یک استبداد فقاهتی و پاسداری، من پرسشم از آقای اسدی این است: مستبدان و دستگاه امنیتی که توصیفش را خود شما بدرستی نمودید، که حاضر به پذیرش هیج گزینه أی جز گزینه حاکمیت خود نیستند، چرا و به چه دلیل به زور مجبور میشوند (و بعد هم راحت مینشینند) ،و به پذیرش مراتب شما تن در دهند؟ شما عین این پرسش را از آقای کدیور نمودید و من آنرا از شما میپرسم؟ با این تفاوت که در پرسش من از گزینه آقای کدیور که گزینه"جمهوری اسلامی بر اساس تفسير حقوقی قانون اساسی موجود" یعنی همان رویه آقای موسوی است دیگر خبری نیست و سلسله مراتب تغییر آقای اسدی مد نظر است؟ سوال این است چرا رژیم باید به این مراتب و مرگ تدریجی تن در دهد، عوض اینکه از هم اکنون جنبش در سر دوراهی قرار دهد یا من یا شما، یا استبداد یا جمهوری؟
به علت حاکمیت فضای رفرم و اصلاحات در ایران دو مسئله در ایران بسیار زبده شده است: یکی مسئله برنامه حداقل و دیگری جامه عمل پوشاندن تدریجی و گام به گام برنامه ملی دموکراتیک در ایران است. مبنای حرکت اصلاح طلبان چون رژیم است، این نیروها با حرکت از این نقطه در پی اجرای گام به گام برنامه ملی دموکراتیک در ایران هستند، که گفته شد برنامه حداقل است. بنابر این مورد اختلاف با اصلاح طلبان همین مبنای حرکتشان است. برخلاف نیرورهایی که در پی اصلاح رژیم هستند، مبنای عزیمت نیروهای انقلابی، که خواهان براندازی رژیم حاکم هستند، سرنگونی رژیم و استقرار حکومت ملی - دموکراتیک میباشد. مابقی یعنی برنامه حداقل و اجرای گام به گام آن دیگر زبده نیست یعنی در این قیاس در آصل نشان انقلابی گری و یا اصلاح طلبی نیست. به عبارت دیگر این طور نیست که انقلابیون مخالف برنامه ملی-دموکراتیک و تغییر و تحول گام به گام شرایط اجتماعی و اصلاح طالبان موافق آن.خیر.مورد اختلاف همان طور که گفته شد، مبنای حرکت از رژیم فعلی و یا از رژیم ملی - دموکراتیک آتی است. انقلابی گری در برابر رژیم فعلی در اصل ضرورت براندازی رژیم فعلی متبلور و بر پایه این واقعیت که ایران در برابر یک دوراهی : استبداد یا جمهوری ملی، واقع است، استوار است. اما اگر بخواهیم موضوعات را در هم بپیچیم ، آنگاه، آنطور خواهد شد که برخی دوست دارند، و تصویری از انقلابی گری در برابر رژیم ارائه داده خواهد شد، که تو گویی انقلابیون ملی - دموکراتیک نه به برنامه ملی- دموکراتیک احترام قائل اند و نه به حرکت تغییرات گام به گام.
نقدی بر
از چهارراه جمهوری تا دوراهی انتخاب: ناگفتهها در گفتار حجتالاسلام محسن کديور و همانديشان او
چنانکه در قسمت های قبلی آورده شد، آقای جمشید اسدی در پی اصلاحات و مراتب سقوط تدریجی و مرحله أی رژیم حاکم است. ایشان همانطور که خاطر نشان میسازند، "رژیم"(بخوانید جناح مستبد) در تهران اختیاری تن به این اصلاحات نخواهد داد، چراکه او به خوبی میداند، سرانجام رفرم در نظام همانا براندازی حتمی اوست. از اینرو ایشان در جنبش سبز نیرویی را کشف کردهاند، که رژیم در تهران را نه بر خواهد انداخت، بلکه مبدل به حرکتی خواهد شد، که اصلاحات در انجام آن نافرجام ماند. به عبارت دیگر ایشان در جنبش سبز نیرویی را مشاهده میکنند که با همان زبان رژیم با رژیم سخن خواهد گفت، یعنی با زبان زور، و با زور کوشش خواهد نمود رژیم را به اصلاحات یعنی سراشیبی اصلاحات هدایت نماید. یعنی به کاری تن در دهد که جناح حاکم حاضر به انجام آن نیست، جناحی، که به این دلیل از سوی آقای اسدی جناح مستبد و ارتجاعی خوانده میشود که در برابر جناح اصلاح طلب نشانده میشود. بنابر این ایشان از بیان آشکار و شفاف اینکه نظام و رژیم در ایران استبدادی است و جمهوری نیست بطور ضمنی پرهیز میکنند و این رویکرد را بطور تلویحی ارائه مینمایند که تو گویی نظام جمهوری در ایران مستلزم تغییرات و اصلاحاتی است که البته برخلاف تصور آقای کدیور، - یعنی مورد اختلاف میان آقای اسدی و کدیور-تنها از راه اعمال خشنوت و زور یعنی خود زبان ارتجاع و استبداد ممکن است. بنابر ایران اصلاحات آری اما بکمک مردم و فشار از پایین. ایشان از اینرو که راهکرد فشار از پایین را یافته اند به این نظر اند که آقای کدیور از اصلاحات و مقدورات سخن میرانند، بی آنکه راه حل رسیدن به این مطالبات اصولی را مطرح کنند.
پس بدینسان در نظر آقای اسدی آقای کدیور تنها به ارائه اصل اکتفا میکنند و اما به هیج وجه نشان نمیدهند که چرا و چگونه گزینه "جمهوری و بازگشت به قانون اساسی " در شرایط کنونی مقدور و اما گزینه "تغییر قانون اساسی" بطور مثل ممکن نیست؟ از نظر آقای اسدی نظر به مانع که همان جناح مستبد و مرتجع میباشد، اگر به فرض یک گزینه به طور نمونه گزینه"جمهوری و بازگشت به قانون اساسی" مقدور است، پس با این حساب این سؤال مطرح میشود چرا دیگر گزینه مثلا گزینه "تغییر قانون اساسی" در شرایط کنونی مقدور نیست. یعنی ایشان این مسله را با آقای کدیور دارند، اگر جناح حاکم حاضر به گزینه یی به جز گزینه خود نیست و به این گزینه حالت مطلقیت میبخشد، بی علت نیست، و لذا به همان علت هم حاضر به تن دادن به هیج گزینه یی به غیر از گزینه خود نیست. و ایشان از آقای کدیور میپرسند چرا ایشان گزینه "جمهوری و بازگشت به قانون اساسی " مقدور اما گزینه "تغییر قانون اساسی" را نامقدور میدانند:
برنهاده نوشته ما اين است که برای اپوزيسيون آزادی خواه، گزينههای چهار نيستند و بلکه دو تايند و از ميان آن دو، گزينه "جمهوری اسلامی بر اساس تفسير حقوقی قانون اساسی موجود" مطلوب که هيچ، الزاما "مقدور" تر از گزينه ديگر نيست و آن چه را که دکتر کديور برای شدنی تر بودن گزينه "جمهوری اسلامی بر اساس تفسير حقوقی قانون اساسی موجود" بيشتر "مصادره به مطلوب" است تا دليل آوری. حالا اگر پرسشهای اصلی را ناگفته نمی گذاردند و دليل آوری می کردند، شايد نگارنده هم با ايشان موافق می بود. چرا که بازهم اشاره می کنيم که ما را با اصل "مطلوب و مقدور" مخالفتی نيست.
اما براستی چرا وادشتن حاکمیت سرسخت و رهبری به گزینه تغییر قانون اساسی نا شدنی اما به پذیرش گزینه "جمهوری و بازگشت به قانون اساسی " شدنی است؟
و ایشان بعد خودشان به طرح این راهکرد پرداخته و مینویسند:
۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه
نقدی بر