۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه

محور با جامعه است اما این سوسیالیسم و جامعه گرایی نیست



محور با جامعه است اما این سوسیالیسم و جامعه گرایی نیست. محوریت جامعه یک موضوع طبیعی است و بیان این محوریت اجتماعی طرح یک مکتب یعنی سوسیالیسم و جامعه گرایی نیست.

این که در مشاهده به این نتیجه می رسیم که موضوع تاریخ انسان، انسان  است و انسان موجود اجتماعی است و از این راه این محوریت بیان میشود این به معنای ارائه یک سیستم و مکتب موسوم به جامعه گرایی و سوسیالیسم نیست.

محوریت جامعه در ادامه علی الخصوص در حوزه جامعه های مضاعف منجر به این میشود که مبارزه اجتماعی در کانون توجه محفوظ بماند.

محوریت مبارزه اجتماعی و کشاکش گروه های اجتماعی باهم در حفظ و یا  کسب منافع خود- در حوزه های اقتصادی و غیر مادی - هرگز به معنای جامعه گرایی و سوسیالیسم نیست.

جامعه گرایی و سوسیالیسم  ایسمی است که بنای مکتبی خود را بر محوریت جامعه  و به تبع آن مبارزه اجتماعی و به عبارت خرد تر مبارزه طبقاتی استوار می سازد.

حوزه سوسیال و اجتماعی حیطه ناشناخته ایی بر انسان نبوده است. این حیطه همان حوزه انسانی است که امانیسم هم مکتب خود را بر آن اساس استوار می سازد.

حوزه سوسیال-  اجتماعی  - و یا انسانی  بطور طبیعی یک حوزه محوری است. معمولا یک اشتباهی که در حوزه سوسیال میشود در ارتباط است با انقلاب و یا رفرم اجتماعی.


سوسیال رولوسیون و یا انقلاب اجتماعی یک انقلاب سوسیالیستی نیست. بل که یک انقلاب و یا تحول رادیکال و انقلابی در حوزه سوسیال و اجتماعی انسان است.

نظر به پویایی جامعه انسانی طبیعی است که امر رولوسیون و انقلاب در حیطه جامعه امری طبیعی باشد.

اما براستی انقلاب در جامعه و یا به عبارت دیگر انقلاب اجتماعی به چه معناست؟

چه رویداد مهمی در حوزه اجتماعی و انسانی به منزله یک تحول رادیکال و انقلابی در روابط انسانی تلقی میشود؟

آیا  برای نخستین بار پیدایش جامعه های مدنی در قبال جامعه های عشایری و ایلاتی یک انقلاب و تحول رادیکال در روابط اجتماعی انسان محسوب می شدند؟

ناپدید شدن جامعه های مدنی و استقرار جامعه واحد جهانی از دل جامعه های مدنی چطور؟ آیا به منزله یک تحول رادیکل در هستی اجتماعی انسان نخواهد بود؟

از این ها گذشته براستی موتور انقلابات اجتماعی تاریخ انسانی کدامند؟

اگر از سوسیالیستها بپرسید در جواب خواهند گفت:  نیروی محرکه جامعه ها در خود جامعه پنهان هستند. و به عبارت دیگر پویایی اجتماعی امر جدایی ناپذیر از جامعه نیست.

این درست است. جامعه ها اگر پویا نبودند سخن از تغییر اجتماعی امری بی هوده میبود. اما پرسش این است چه عامل و عواملی منجر به تغییرا اجتماعی و حفظ پویایی اجتماعی میگردد؟

در پاسخ به این پرسش است که فرق میان جامعه گرایی- سوسیالیسم - و تبیین غیر مکتبی انسان و تاریخ انسانی متمایز می گردد.

اگر سوسیالیستها با مطلق کردن جامعه در پاسخ به هر پرسش اجتماعی در پی یافتن یک پاسخ اجتماعی هستند در عوض در تبیین طبیعی انسان و تاریخ انسانی به این نتیجه می رسیم که نیروی محرکه جامعه های بشری در پایه های اقتصادی این جامعه پنهانند.

پایه های اقتصادی در واقعیت عرصه خلاقیت ها و حیطه آفرینش انسانی است.

انسان ها در حیطه کار و تولید و آفرینش است که با تغییراتی که در شیوهای تولید و کار فراهم می کنند بتدریج موجبات تغییرات در عرصه هستی اجتماعی شان را فراهم می کنند.




آیا این به مفهوم اقتصاد گرایی نیست؟

مکتب اقتصاد گرایی در پی مطلق کردن پایه های اقتصادی و بر همان اساس مکتبی و مطلقه در پی توضح کلیه رویداد های انسانی بطور اقتصادی است.

از این رو بیان پایه ایی بودن تغییر و تحولات اقتصاد در  تغییرو تحولات اجتماعی و سوسیال به مفهوم اقتصاد گرایی نیست.







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر